میزوفونیا؛ نفرت غیرقابل کنترل از صدای جویدن

در جهان امروزکه صداها بخشی جداییناپذیر از زندگی هستند؛ تصور اینکه برخی افراد ممکن است از اصوات به ظاهر عادی و بیخطر مانند صدای جویدن یا کلیککردن قلم دچار رنج واقعی شوند، ممکن است عجیب به نظر برسد. اما واقعیت این است که برای مبتلایان به «میزوفونیا»، این صداها نه تنها آزاردهنده، بلکه منبعی از اضطراب، خشم و اختلال در عملکرد روزانه هستند.
میزوفونیا، به معنای واقعی کلمه «نفرت از صدا»، یک پدیده نوظهور در مرز علوم اعصاب، روانشناسی و ژنتیک است که هنوز بهطور کامل شناخته نشده، اما شواهد علمی فزایندهای بر وجود آن صحه میگذارند. در این مقاله، با نگاهی چندبعدی و مبتنی بر یافتههای عصبی، بیوشیمیایی و روانی، به بررسی ماهیت این اختلال، دلایل بروز آن و راهکارهای احتمالی درمان میپردازیم؛ نگاهی که نهتنها به روشنکردن این اختلال کمک میکند، بلکه ما را به درکی عمیقتر از تجربههای انسانی و شکنندگی مرزهای ادراک میرساند.
میزوفونیا؛ ناشناختهای در جهان صداها
میزوفونیا (Misophonia) یکی از پدیدههای نسبتاً جدید در حوزه علوم روانشناسی و علوم اعصاب است که در دو دهه اخیر توجه ویژهای به آن شده است. واژه «میزوفونیا» به معنای «نفرت از صدا» است و به واکنشهای شدید و غیرارادی عاطفی و فیزیولوژیکی نسبت به برخی صداهای خاص اطلاق میشود. این صداها معمولاً بیضرر و برای اکثریت افراد خنثی یا غیرمزاحم به نظر میرسند، اما برای مبتلایان به میزوفونیا به محرکهایی تبدیل میشوند که میتوانند زندگی روزمره را مختل کنند. برخلاف اختلالات شنوایی مانند «وزوز گوش» (Tinnitus) یا حساسیت شنیداری ساده، میزوفونیا یک واکنش عصبی-عاطفی پیچیده است که شامل تعاملات گسترده بین سیستمهای شنوایی، شناختی و هیجانی در مغز میباشد.
افراد مبتلا به میزوفونیا، به صداهای تکرارشونده و خاصی مانند صدای جویدن، کلیک کردن زبان، ضربه آرام به اشیاء، صدای تنفس یا حرکات تکراری دیگر واکنشهایی نشان میدهند که فراتر از ناراحتی معمول است. این واکنشها اغلب شامل اضطراب شدید، خشم، انزجار و حتی احساس تهدید و نیاز فوری به ترک محیط میشوند. این حالات گاهی آنقدر شدید است که باعث اختلال در عملکردهای اجتماعی، شغلی و تحصیلی فرد میشود.
چرا واکنش به صداهای معمولی میتواند دردسرساز شود
مطالعات تصویربرداری عصبی با استفاده از فناوریهای پیشرفته مانند «MRI عملکردی» (fMRI) نشان دادهاند که هنگام مواجهه با صداهای محرک، برخی مناطق خاص مغز در افراد مبتلا به میزوفونیا بیشفعال میشوند. این مناطق شامل «لوب پیشانی میانی» (Medial Prefrontal Cortex)، «کورتکس شنوایی اولیه و ثانویه» (Primary and Secondary Auditory Cortex)، «سیستم لیمبیک» بهویژه «آمیگدالا» (Amygdala) که نقش مهمی در پردازش احساسات و پاسخ به تهدیدات دارد، و همچنین «کورتکس جزیرهای» (Insular Cortex) که در پردازش احساسات و درد دخیل است، میشوند.
همچنین مطالعهای نشان میدهد که افراد مبتلا به میزوفونیا دارای اتصال غیرعادی و بیشفعال بین این مناطق مغزی هستند که باعث افزایش واکنشهای هیجانی به محرکهای صوتی میشود. این نتایج نشان میدهد که «میزوفونیا» بیشتر یک واکنش عصبی-عاطفی است تا صرفاً یک اختلال شنوایی؛ بهطوری که مغز این صداها را به عنوان تهدیدی بالقوه شناسایی کرده و پاسخهای استرس و هیجانی شدیدی را ایجاد میکند.
چگونه وراثت ممکن است حساسیت صوتی را تشدید کند
با وجود اینکه هنوز ژن خاصی به طور قطعی به میزوفونیا نسبت داده نشده است، مطالعات خانوادگی و ژنتیکی نشان میدهند که این اختلال میتواند زمینه ارثی داشته باشد. پژوهشها نشان دادهاند که در برخی خانوادهها شیوع میزوفونیا بیشتر است و این امر احتمال دخالت ژنهایی که در تنظیم واکنشهای استرسی و هیجانی نقش دارند را افزایش میدهد.
به طور خاص، ژنهایی که بر سیستمهای انتقالدهنده عصبی مانند سروتونین و دوپامین تأثیر میگذارند ممکن است در بروز میزوفونیا دخیل باشند. این ناقلهای عصبی نقش کلیدی در تنظیم خلق، استرس و اضطراب دارند. بنابراین، تغییرات ژنتیکی که منجر به ناهنجاری در بیان یا عملکرد این ناقلها میشوند، میتوانند حساسیت به محرکهای صوتی را افزایش دهند.
تحقیق انجامشده در سال ۲۰۲۲ تأکید میکند که میزوفونیا ممکن است یک اختلال عصبی و روانی مستقل باشد که با اختلالات اضطرابی و عاطفی پیوند دارد.
آزمایشهای آزمایشگاهی و مدلهای سلولی
برای بررسی مکانیزمهای مولکولی میزوفونیا، پژوهشگران از مدلهای آزمایشگاهی استفاده میکنند که شامل مدلهای حیوانی و کشت سلولی است. این مدلها به محققان اجازه میدهند تا اثر محرکهای صوتی بر عملکرد نورونها و مسیرهای عصبی مرتبط با هیجان و استرس را در سطح سلولی و مولکولی مطالعه کنند.
تحقیقات سلولی نشان دادهاند که نورونهای واقع در سیستم لیمبیک، به ویژه در ناحیه آمیگدال، دارای گیرندههایی هستند که به تغییرات در سطح ناقلین عصبی حساساند. به عنوان مثال، افزایش فعالیت گیرندههای سروتونین و دوپامین میتواند منجر به واکنشهای بیشازحد هیجانی به محرکهای محیطی شود. این یافتهها نقش مستقیم تنظیم بیوشیمیایی در شدت علائم میزوفونیا را تایید میکنند.
نقش التهاب و استرس سلولی
مطالعات جدید همچنین به بررسی نقش التهاب عصبی و استرس سلولی در ایجاد حساسیت به محرکها پرداختهاند. برخی تحقیقات نشان دادهاند که پاسخهای التهابی مزمن در سیستم عصبی مرکزی میتوانند منجر به افزایش حساسیت نورونی و تقویت مسیرهای عصبی مرتبط با درد و اضطراب شوند. برای مثال، افزایش سطح سیتوکینهای التهابی در بافت مغز میتواند موجب تغییر در عملکرد نورونها و سلولهای «گلیال» شود. این فرآیندها ممکن است پاسخهای هیجانی شدید و غیرعادی به محرکهای صوتی را تشدید کنند، که در افراد مبتلا به میزوفونیا مشاهده شده است.
پیشرفتهای تکنولوژیکی مانند تکسلولی RNA-seq (Single-cell RNA sequencing) به دانشمندان اجازه داده است تا الگوهای بیان ژن در نورونهای فرد مبتلا به میزوفونیا را با دقت بسیار بالا بررسی کنند. این روش میتواند به شناسایی ژنها و مسیرهای مولکولی خاصی کمک کند که در بروز این اختلال نقش دارند.
همچنین استفاده از تصویربرداری مولکولی و الکتروفیزیولوژی به بررسی نحوه انتقال سیگنالهای عصبی در پاسخ به صداهای محرک کمک میکند. این مطالعات نشان میدهد که در میزوفونیا ممکن است انتقالدهی عصبی به گونهای دچار اختلال یا تقویت شود که منجر به افزایش پاسخ هیجانی و استرسی میشود.
مطالعات بیوشیمیایی به بررسی نقش ناقلین عصبی نظیر سروتونین، دوپامین و نوراپینفرین در تنظیم واکنشهای هیجانی پرداختهاند. این سیستمها به طور گسترده در تنظیم اضطراب، خلق و خو، و پاسخ به استرس نقش دارند. اختلال در تعادل این فاکتورها میتواند حساسیت فرد به محرکهای حسی را افزایش دهد.
مطالعات نشان دادهاست که افراد مبتلا به میزوفونیا ممکن است دارای پاسخهای عصبی و استرسی افزایش یافتهای باشند که با فعالیت سیستمهای شیمیایی مغز مرتبط است.
تأثیرات روانی، اجتماعی و کیفیت زندگی
میزوفونیا میتواند تأثیرات عمیقی بر ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی داشته باشد. بسیاری از مبتلایان از شرکت در جمعهای خانوادگی، محیطهای کاری یا تحصیلی پر سر و صدا خودداری میکنند تا از مواجهه با محرکهای صوتی اجتناب کنند. این اجتناب ممکن است منجر به انزوای اجتماعی، اختلال در روابط بین فردی و حتی بروز اختلالات ثانویه روانی مانند افسردگی شود.
کیفیت خواب، تمرکز و عملکرد شناختی نیز میتوانند به شدت تحت تأثیر میزوفونیا قرار گیرند، که در مجموع بار روانی و اجتماعی سنگینی را برای فرد ایجاد میکند.
رویکردهای درمانی و پژوهشهای آینده
با وجود پیچیدگی و نوظهور بودن این اختلال، برخی رویکردهای درمانی تاکنون در کاهش علائم مؤثر شناخته شدهاند، از جمله درمان شناختی-رفتاری که به افراد کمک میکند الگوهای فکری و رفتاری مربوط به واکنشهای هیجانی خود را شناسایی و تغییر دهند؛ درمان مواجهه تدریجی که مبتلایان را به تدریج در معرض صداهای محرک قرار میدهد تا تحمل و کنترل هیجانی آنها افزایش یابد، مدیریت استرس و تمرینات ذهنآگاهی که به کاهش حساسیت به محرکها و بهبود کنترل هیجانات کمک میکند و استفاده از وسایل کاهشدهنده صدا مانند هدفونهای ضد نویز که میتواند میزان قرارگیری در معرض محرکها را کاهش دهد.
میزوفونیا یک اختلال پیچیده، چندبعدی و نسبتاً جدید است که در آن واکنشهای هیجانی و فیزیولوژیکی شدید به محرکهای صوتی خاص مشاهده میشود. این اختلال نه تنها یک حساسیت ساده به صدا بلکه یک فرآیند نوروسایکولوژیک است که ناشی از تعامل پیچیدهای بین عوامل ژنتیکی، نوروبیولوژیکی، بیوشیمیایی و روانشناختی است.
با توجه به افزایش مطالعات و شناخت بیشتر درباره میزوفونیا، انتظار میرود که در آینده نزدیک بتوان چارچوبهای تشخیصی و درمانی موثرتری را معرفی کرد که منجر به بهبود کیفیت زندگی بیماران شود.
میزوفونیا، اگرچه هنوز در سایهی ناشناختگی و ابهام قرار دارد، بهوضوح نشان میدهد که تعامل ما با صداها صرفاً یک فرآیند شنوایی ساده نیست، بلکه تجربهای پیچیده و چندلایه است که عواطف، اعصاب، حافظه و حتی ژنتیک را درگیر میکند. این اختلال به ما یادآوری میکند که ادراک انسان، در عین اشتراکپذیری، تجربهای عمیقاً فردی و گاه دردناک است.
با وجود پیشرفتهای اخیر در تصویربرداری عصبی، بیوشیمی مغز و روانشناسی شناختی، هنوز مسیر زیادی تا درک کامل این پدیده باقی مانده است. اما همین شناخت اولیه کافیست تا بدانیم میزوفونیا را نباید نادیده گرفت یا آن را با برچسبهایی، چون وسواس یا حساسیت ساده خلاصه کرد.
برای مبتلایان به میزوفونیا، هر روز میتواند میدان مواجهه با صداهایی باشد که برای دیگران بیاهمیتاند، اما برای آنها، اضطرابی واقعی و فرساینده به همراه دارند. توجه علمی و همدلی اجتماعی، نخستین گامهایی است که میتوان در مسیر کاهش رنج این افراد و توسعه راهکارهای درمانی موثر برداشت.
در نهایت، میزوفونیا نه تنها چالشی برای علم اعصاب و روان است، بلکه فرصتی است برای بازاندیشی در مفهوم درک، آستانه تحمل و تنوع تجربههای انسانی.
انتهای پیام/