فیلمی که آبروی مهمترین جایزه سینمایی جهان را برد!

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، یک تصادف ناخوشایند با یک سگ، زنجیرهای از اتفاقات گروتسک و سورئال را آغاز میکند که در نهایت به سیاه نمایی درباره آنچه در ایران امروز در حال وقوع است ختم میشود.
به گفته پیتر اوزور منتقد گاردین، جعفر پناهی، فیلمساز ایرانی هر بار قوانین ایران را دور میزند و راههایی برای ساختن آثارش پیدا میکند و در خارج از کشور به نمایش میگذارد.
اوزور میگوید: پناهی این بار با سانتیمانتالترین فیلمش به جشنواره کن آمده بود؛ فیلمی درباره خشونت سیستمی و انتقام. در فیلم شاهد ملغمهای از طنز سیاه، کمدی هولناک و گروتسک هستیم، و گویی فیلمساز قصد داشته وسط ادعاهای سیاسی ادای دینی هم داشته باشد به فیلمهایی مثل «آخر هفته با برنی» یا حتی «ماجرای هری از هیچکاک».
مردی (ابراهیم عزیزی) هنگام شب به همراه همسر باردار و دختر خردسالش در حال رانندگی است که ناگهان، طبق الگوی کلاسیک فیلمهای دلهره آور، با چیزی برخورد میکند: یک سگ. این تصادف ساده باعث میشود ماشینش کمی بعد از کار بیفتد و او ناچار به توقف در گاراژی شود که متعلق به وحید (وحید مبصّری) است؛ کسی که به خاطر گرفتن کلیههای دردناکش با یک دست، به «کله خمرهای» معروف است.
راننده هم دچار معلولیتی است و لنگ میزند. وحید با دیدن او، شوکه و خشمگین میشود، زیرا او را از گذشته به خاطر میآورد. این دیدار، مجموعهای از رخدادهای عجیب و غیرقابل باور را آغاز میکند که افراد مختلفی را از گذشته وحید، که همگی قربانیان حکومت هستند، دوباره کنار هم میآورد. از جمله این افراد میتوان به سالار، کتاب فروش؛ شیوا (مریم افشاری)، عکاس مراسم عروسی یعنی گُلی (حدیث پاکبدن) و علی (مجید پناهی) و نیز حمید (محمدعلی الیاسمهر)، جوانی تندخو.
اوزور در ادامه میگوید که رشتهای از صحنههای گروتسک و تقریباً سورئال ما را به مکانهای مختلف میبرد، از جمله بیابانی دورافتاده با درختی که حمید میگوید شبیه یکی از صحنههای نمایشنامه در انتظار گودو است. پیچ و تابهای داستان غافلگیرکننده و تقریباً غیرواقعیاند؛ آیا واقعاً افراد عادی میتوانند دست به خشونت بزنند؟ اما اگر این دور از ذهن به نظر میرسد، شاید به این دلیل است که خشونتی را که این افراد پیش از این از سر گذراندهاند نمیتوانیم درک کنیم.
روایت ما را مانند وحید و همراهانش در قسمت عقب ون، از این سو به آن سو پرتاب میکند؛ و تغییر لحن فیلم از تراژدی به کمدی و بالعکس نیز همین قدر عجیب است؛ و این نوسانات روایی گاهی به سطح شوخ طبعیهای بیمزه یا پوچی تنزل مییابند.
فیلم، طنزی تلخ درباره رشوه است. پرستار بیمارستان از وحید میپرسد که آیا بلد است «هدیه بدهد» یا فقط بلد است «آبروریزی کند» و علاوه بر پول، شیرینی هم میخواهد. چند نگهبان مشکوک و فاسد نیز برای نادیده گرفتن رفتار مشکوک در ون، هدیه میخواهند؛ و وقتی وحید پول نقد ندارد، آنها با لبخند دستگاه کارت خوان بی سیم بیرون میآورند. آنها رشوه را به صورت پرداخت دیجیتال دریافت میکنند!
به نظر شما این توهین به شعور بیننده نیست؟ دریافت رشوه از طریقی که به راحتی قابل پیگیری است؟ دستمایه قرار دادن چنین مفسدهای که در اکثر کشورهای جهان اعم از توسعه یافته یا در حال توسعه امر شایعی است برای ساختن فیلمی که در نهایت برنده مهمترین جایزه سینمایی جهان میشود به اندازه شوخیهای خود فیلم سطحی و بی مایه است.
«جیووانی مارچینی» منتقد سایت فیلم استیج، با سست، هیجانی و بی مایه خواندن اثر پناهی معتقد است که فیلمساز فرصت کافی برای پرداخت برخی شخصیتهای فرعی فیلم، مانند عروس و داماد یا کتابفروش، را نداشته و این افراد صرفاً نقشی نمادین یا کارکردی در فیلم دارند و این باعث میشود تماشاگر نتواند با آنها ارتباط عاطفی قوی برقرار کند.
مارچینی در ادامه میگوید که پناهی همیشه به استفاده از نماد و استعاره معروف بوده، اما به نظر میرسد که در این فیلم، بار معنایی استعارهها بیش از حد سنگین است و بدون آشنایی قبلی با فضای اجتماعی و سیاسی، درک آنها دشوار خواهد بود. این موضوع برای بینندگان بین المللی گنگ و خسته کننده است.
انتهای پیام/