08:16 23 / 05 /1404
پدر؛ حریف یا حکیم؟

بررسی ریشه‌های روانشناسی و فلسفی بازی خدای جنگ

بررسی ریشه‌های روانشناسی و فلسفی بازی خدای جنگ
کریتوس در سری بازی «god of war» نه تنها «خدای جنگ» است، بلکه فرزندِ یک تراژدی تکرارشونده در تاریخ اسطوره‌هاست؛ تراژدی پدرکشی. از نخستین نسخه بازی تا واپسین لحظات نبرد با زئوس، خشمی کهنه در رگ‌هایش می‌جوشد؛ خشم پسری که پدرش را نماد ظلم و خیانت می‌بیند. اما این خشم از کجا می‌آید؟ چرا در دنیای اسطوره‌های غربی، پدر دشمن است، نه پناه؟

این پرسش، ما را از جهان بازی به اعماق فرهنگ و روان بشر می‌برد. جایی که در تضاد کامل با اندیشه‌های شرقی و ایرانی، رابطه‌ پدر و پسر به میدان قدرت تبدیل شده است. مقاله‌ای که پیش رو دارید، نه فقط تحلیل یک بازی ویدئویی‌ است، بلکه کالبدشکافی یک شکاف فرهنگی و روانی‌ است؛ تلاشی برای فهم این که چرا در برخی فرهنگ‌ها، برای قهرمان شدن، باید پدر را کشت… و چرا در برخی دیگر، قهرمان آن است که پدرش را در آغوش می‌گیرد.

اساطیر یونانی؛ پدر بزرگترین دشمن

در اساطیر یونان، اورانوس، خدای آسمان، فرزندانش را زندانی می‌کند و به دست پسرش، کرونوس، از قدرت برکنار می‌شود. کرونوس نیز، فرزندان خود را می‌بلعد تا از شورش آنها جلوگیری کند. با این حال، زئوس از این سرنوشت می‌گریزد، پدر را سرنگون می‌سازد و خود بر المپ حکومت می‌کند. این چرخه‌ سرکشی و سرنگونی، الگویی تکرارشونده در اساطیر غربی است: فرزند برای رشد، باید پدر را کنار بزند.

کریتوس، قهرمان سری God of War، دقیقاً در همین چارچوب اسطوره‌ای طراحی شده است. ابتدا دست‌نشانده‌ خدایان، سپس خدای جنگ، و نهایتاً قاتل آنها می‌شود؛ او در سومین نسخه بازی، پس از قتل آتنا، هادس، پوسایدون و سرانجام زئوس، نظم المپ را در هم می‌ریزد. فریاد مشهور او بر فراز دوش گایا، نماد عصیان نهایی است: زئوس! پسرت برگشته

بررسی ریشه های روانشناسی و فلسفی بازی خدای جنگ

گذار از انتقام به آشتی: کریتوس جدید

در نسخه‌های جدید (۲۰۱۸ و  Ragnarok) با کریتوسی متفاوت مواجهیم. او اکنون پدری محتاط، محافظ و درگیر با گذشته خونین خود است. آترئوس، پسرش، شخصیتی مستقل دارد و بازی با طرح این پرسش پیش می‌رود: آیا پسر، همان راه پدر را خواهد رفت؟ یا این بار، چرخه خشونت خواهد شکست؟

در مسیر داستانی، آترئوس برای شناخت خود، به همکاری با اودین روی می‌آورد؛ همان دشمن خونی کریتوس. اما پایان بازی، بر خلاف پیشینیان، بر آشتی و درک متقابل تأکید دارد. پدر این‌بار نه خصم فرزند، که هم‌راه اوست. سانتامونیکا موفق می‌شود الگویی تازه از رابطه پدر-پسر خلق کند؛ الگویی که برخلاف اسطوره، بر پایه محبت و گفت‌وگوست.

بررسی ریشه های روانشناسی و فلسفی بازی خدای جنگ

چه میشد اگر بازی در بستر شاهنامه روایت میشد؟

فرهنگ ایران، تصویری متفاوت از پدر ارائه می‌دهد. در شاهنامه، پدر بیشتر نقش آموزگار، راهنما و مشروع‌کننده‌ قدرت را ایفا می‌کند. سیاوش برای اثبات پاکی خود به فرمان پدر به آتش می‌زند. زال، پدر رستم، با حکمت و تدبیر پسرش را راهنمایی می‌کند. اما برجسته‌ترین تقابل پدر-پسر در شاهنامه، نبرد رستم و سهراب است.

رستم، فرزندش را نمی‌شناسد و ناخواسته او را می‌کشد. این تراژدی برخلاف الگوی یونانی، نه حاصل دشمنی آگاهانه، بلکه ثمره ناآگاهی، تقدیر و گسست نسل‌هاست. در این روایت، پدر نه سرکوب‌گر، بلکه قربانی ندانستن است؛ و پس از آگاهی از حقیقت، نه تنها احساس پیروزی ندارد، بلکه تا پایان عمر با عذاب وجدان زندگی می‌کند.

این تفاوت، نشان می‌دهد که در فرهنگ ایرانی، تقابل نسلی نه از جنس رقابت قدرت، بلکه از دل اندوه ارتباطی‌ست که برقرار نشد.

بررسی ریشه های روانشناسی و فلسفی بازی خدای جنگ

تحلیل روان‌شناسی: از عقده‌ ادیپ تا سایه‌ پدر

در روان‌کاوی کلاسیک، زیگموند فروید «پدر» را مانع اساسی رسیدن پسر به (مادر) می‌داند و از آن «عقده ادیپ» می‌سازد؛ تنشی که در ناخودآگاه انسان نهادینه می‌شود. پسر برای استقلال، باید پدر را کنار بزند؛ اما نه لزوماً در واقعیت، بلکه در ساحت روان.

گارل گوستاو یونگ، با گسترش این دیدگاه، «پدر» را کهن‌الگوی نظم و قانون معرفی می‌کند. برای تبدیل شدن به "خود اصیل"، فرد باید از سایه پدر عبور کند. در بازی، آترئوس دقیقاً همین مسیر را می‌پیماید. او در نهایت، هویت مستقل خود را می‌پذیرد و حتی به پدرش هشدار می‌دهد: «تو راه خودت را رفتی، حالا نوبت من است.»

بررسی ریشه های روانشناسی و فلسفی بازی خدای جنگ

کریتوس فرزند افسانه‌های یونان

نگاهی دقیق به اسطوره‌ها، فلسفه‌ها و روان‌شناسی غربی نشان می‌دهد که «پدر» در این نظام‌های فکری، اغلب نه به‌عنوان حامی و راهنما، بلکه به‌عنوان مانعی برای رشد و استقلال فرزند تصویر شده است. از اورانوس تا زئوس، از کرونوس تا کریتوس، همگی درگیر چرخه‌ای از خشونت، خیانت، و سرنگونی‌اند؛ چرخه‌ای که فرزند تنها با عبور از پدر، یا حتی نابودی او، می‌تواند به هویت خود دست یابد.

اما این نگرش از کجا می‌آید؟ چرا در فرهنگ غرب، «پدر» باید سرکوب‌گر، رقابت‌جو، و منبع ترس باشد؟

پاسخ را باید در زیربنای تفکر غربی جست‌و‌جو کرد

نظام فلسفی مبتنی بر فردگرایی: غرب بر محور «فرد» بنا شده است؛ فردی که باید از سنت، خانواده، و اقتدار‌های قدیمی جدا شود تا به آزادی برسد. پدر، در این معنا، نماد نظم سنتی، اقتدار خانوادگی و محدودیت تلقی می‌شود؛ بنابراین شورش علیه پدر، شورش علیه گذشته و راهی برای ساختن آینده است.

روان‌کاوی غربی: نظریاتی، چون عقده ادیپ فروید و کهن‌الگوی سایه پدر در یونگ، نشان می‌دهند که فرزند برای رسیدن به «خودِ اصیل» باید از قدرت و نفوذ پدر عبور کند. این دیدگاه، نهاد خانواده را نه محل رشد، بلکه میدان نبرد می‌بیند؛ جایی که اقتدار و محبت در تقابلند.

تاریخ سیاسی و فرهنگی غرب: از قرون وسطی تا انقلاب‌های مدرن، غرب بار‌ها اقتدار‌های مطلقه را به زیر کشیده است - چه کلیسا، چه سلطنت، چه نهاد خانواده. در این فرایند، «پدر» نیز به‌عنوان نماد اقتدار سنتی، زیر سوال رفته و حتی در فرهنگ عامه (فیلم‌ها، رمان‌ها، بازی‌ها) به شکل منفی بازنمایی شده است.

اما در شرق، به‌ویژه در فرهنگ ایرانی، «پدر» نه مانع رشد، که زمینه‌ساز آن است. پدر در اینجا حکیم است، نه حریف؛ مشروع‌کننده قدرت است، نه رقیب آن. از زال تا گشتاسب، از فریدون تا کیخسرو، همگی پدرانی‌اند که یا راه را برای فرزند باز می‌کنند، یا در کنار او می‌ایستند تا میراث را منتقل کنند. حتی در تراژدی‌هایی، چون رستم و سهراب، تقابل پدر-پسر حاصل نادانی و گسست است، نه خصومت آگاهانه.

در نهایت، تقابل اسطوره‌ای شرق و غرب در رابطه با پدر، بازتاب دو دیدگاه کلان به زندگی و رشد انسانی است:

در غرب، رشد یعنی عبور از گذشته، پاره کردن زنجیرها، و ساختن هویتی کاملاً مستقل

در شرق، رشد یعنی پیوند با ریشه‌ها، امتداد حکمت، و ساختن آینده‌ای مشترک با کمک نسل پیشین.

بنابراین، محبوبیت بازی‌هایی مانند God of War، و تحول روایی نسخه‌های اخیر آن، نه‌فقط نشان‌دهنده بلوغ داستان‌گویی، بلکه نشانه‌ای از یک خستگی جمعی از پدرکشی است. غرب، شاید پس از قرن‌ها نزاع با پدر، اکنون به دنبال آشتی است؛ و جالب اینکه این بازگشت، به سنتی نزدیک می‌شود که شرق همواره بر آن تأکید داشته است:

پدر را نه مانع، بلکه مسیر بدانیم. نه دشمن، بلکه میراث؛ و شاید دقیقاً به همین دلیل است که کریتوس، این‌بار شمشیر را کنار می‌گذارد و می‌کوشد پدر خوبی باشد - حتی اگر هنوز راه درازی در پیش دارد.

پدرکشی یا پایان آن؟

محبوبیت نسخه‌های جدید God of War، صرفاً در گرافیک و گیم‌پلی خلاصه نمی‌شود. داستان آن، بازتابی از یک میل جمعی‌ است: عبور از خشونت و رسیدن به گفت‌و‌گو. کریتوسِ جدید، نماینده‌ نسلی از پدران است که نمی‌خواهند همچون گذشتگان، با مشت و شمشیر حکومت کنند. او تلاش می‌کند پدر بودن را دوباره معنا کند: نه به‌عنوان سایه‌ای سرکوب‌گر، بلکه به‌عنوان همراهی پخته و فهمیده؛ و این شاید همان تغییری‌ست که فرهنگ غرب نیز در حال پذیرش آن است؛ بازگشتی به رابطه‌ای که زمانی در شاهنامه گم شد. اگر رستم فرصت گفت‌و‌گو با سهراب را می‌یافت، شاید امروز اسطوره‌ای دیگر داشتیم.

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا