ما ناگزیر از دانستن تاریخ علم هستیم

در روزگاری که هوش مصنوعی جهان را دگرگون میکند، دانستن تاریخ آن صرفاً یک کنجکاوی علمی نیست؛ بلکه ضرورتی است برای فهم درست و برخورد سنجیده با آن. تاریخ علم، برخلاف تصور عمومی، تنها به سرگذشت دانشمندان مشهور نمیپردازد بلکه به روایت مسیرهایی میپردازد که ما را به اکنون رساندهاند؛ روایتهایی که اگر دانسته نشوند، ممکن است ما را اسیر افسانهها، اغراقها یا ترسهای بیدلیل کنند. در سومین بخش از گفتوگوهای آناتک با دکتر گمینی، عضو هیات علمی پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران به بررسی کمکهای تاریخ علم به بشریت و ورود آن به هوش مصنوعی پرداختهایم. بخش نخست و بخش دوم این گفتگو قبلا منتشر شده است.
دغدغه امروزی تاریخ علم چیست؟ آیا وارد حیطههای فناوری نوین و هوش مصنوعی شده است؟
گمینی: به محض اینکه دانشمندان اثری از خودشان بجا میگذارند، مقاله مینویسند، کتاب مینویسند و منتشر میشود این فعالیت آنها میتواند موضوع تاریخ علم باشد. به این معنی که در حال حاضر کسانی وجود دارند که درباره تاریخ علم در ۵۰ سال اخیر یا ۲۰ سال اخیر کار میکنند. ممکن است کسانی باشند که در حال حاضر در حال نوشتن تاریخ تحولات هوش مصنوعی باشند. تمام این موضوعات میتواند موضوع کار مورخ باشد.
مورخ است که میتواند درباره اولین کامپیوترهایی که ساخته شد و مسیری که تا به امروز طی شد و ما به چیزی که به آن هوش مصنوعی میگوییم رسیدیم، صحبت کند و این کار میتواند به ما کمک کند بیشتر با ماهیت چیزی که با آن روبهرو هستیم آشنا شویم. وقتی که داستان تحولات یک رشته علمی یا تکنولوژی را ندانید، نمیتوانید بفهمید که با چه چیز طرف هستید.
تاریخ علم به ما شناخت و بصیرت عمیقتری میدهد؛ اما منظور این نیست که شناخت تاریخ هوش مصنوعی به ما کمک میکند هوش مصنوعی را پیشرفت و تغییر دهیم. ممکن است گاهی اوقات این کار را انجام دهد؛ اما هدف مورخ این نیست که به خود رشته هوش مصنوعی کمک کند بلکه میخواهد به ما کمک کند که با این پدیده چگونه روبهرو شویم و این پدیده را از بیرون بشناسیم.
بنابراین آیا تاریخ علم به آن نگرانی و دغدغهای که اکنون درباره هوش مصنوعی وجود دارد میپردازد یا رشتههای دیگر مانند جامعه شناسی و ... به آن میپردازند؟
گمینی: مطمئنا به این مسئله میپردازد. تمام رشتههای علوم انسانی که درباره علم صحبت میکنند؛ اما خود آنها ساینس (Science) نیستند؛ مانند جامعه شناسی علم، فلسفه علم و تاریخ علم همگی در کنار هم به ما کمک میکنند که این موجود را بهتر بشناسیم. در حال حاضر بسیاری از افراد در مواجهه با هوش مصنوعی متوجه نیستند که هوش مصنوعی ماشین است و آگاهی و حس ندارد. این مسئله را ما با کمک این رشتهها میتوانیم متوجه شویم.
فلسفه ذهن زمانی به تحول در هوش مصنوعی کمک کرد. زمانی که میخواستند هوش مصنوعی را بسازند فکر میکردند باید نظریههایی را در مورد اینکه جهان چه شکلی است، به هوش مصنوعی بدهند تا متوجه شود باید درباره جهان چگونه صحبت کند؛ اما بعدها مشخص شد که صرفا با ارائۀ مجموعه بزرگی از دادهها به هوش مصنوعی و اینکه خود هوش مصنوعی در این دادهها مجموعهای از ساختارها را پیدا کند، کار انجام میشود. این امر زمانی حاصل شد که فلسفه ذهن به ما گفت که ذهن انسان نیز همینطور کار میکند.
همین فلسفه ذهن است که به ما میگوید چرا هوش مصنوعی بدنمند نیست و این بدنمند نبودن آن به این معنا است که هیچ وقت نمیتواند مانند یک انسان آگاهی پیدا کند هرچقدر هم باهوشتر از انسان شود. به طور قطع در حال حاضر در بسیاری از زمینهها باهوشتر است؛ اما باهوش بودن چه فرقی با آگاهی و بدنمندی دارد و این امر چه تفاوت ریشهداری ایجاد میکند، تاریخ علم به آن میپردازد و درباره آن به ما میگوید.
این نقش فلسفه ذهن در پیشرفت تکنولوژی هوش مصنوعی را مورخان علم به ما نشان دادند و گفتند زمانی چگونه به هوش مصنوعی نگاه میشده است و بعد با تغییراتی که فلسفه ذهن در این نگرش ایجاد کرد پیشرفتهای بعدی در هوش مصنوعی توانست ادامه پیدا کند.
در دورانی بعد از اختراع کامپیوتر انسانها به این نتیجه رسیدند که هوش مصنوعی در حال حاضر شدنی نیست. به این ترتیب این پروژه برای مدتی رها شد سپس دوباره در دورههای اخیر از سرگرفته شد. یکی از انگیزهها و عواملی که باعث شد این پروژه از سرگرفته شود همین تغییر و تحولاتی بود که در فلسفه ذهن اتفاق افتاد و این تاریخ علم است که تمام اینها را برای ما روایت میکند؛ یعنی ماجراهایی که ممکن است علم تحت تاثیر یک اندیشه فلسفی قرار بگیرد و باعث شود راه حل جدیدی برای مسائل خود پیدا کند.
از نظر شما به عنوان استاد تاریخ علم، جالبترین حوزهای که تاریخ علم به آن پرداخته کدام حوزه بوده است؟
گمینی: به نظر من، نظریه تکامل داروین چه بسا یکی از جالبترین اتفاقاتی است که در طول تاریخ رخ داده و تاثیراتی که هم در علم و هم در تمام حوزههای معرفتی بشر گذاشته است بی نظیر است. این نظریه، نظریهای بسیار ساده است و توانست پیچیدهترین مسائلی را که بشر با آن روبرو بود تا حد زیادی حل کند. البته هنوز مسائل دیگری وجود دارد که شاید تکامل هیچ وقت نتواند آن را حل کند و باید راه حلهای دیگری پیدا شود.
آیا میتوانیم بگوییم نقش مورخ تاریخ علم، ساده کردن روند تحولات علم است؟
گمینی: کار مورخ به طور کلی و نه فقط مورخ علم این است که از میان بینهایت عوامل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مجموعهای از عوامل را پررنگ کند و بگوید این چند عامل خاص و معدود به عنوان مثال باعث وقوع یک رویداد خاص در تاریخ شدهاند؛ یعنی مورخ در نهایت باید یک روایت ساده شده را عرضه کند و یک قصه تعریف کند. کار مورخ ساده سازی است؛ زیرا باید یک قصه بگوید و بعد به علل و معلولات بپردازد. کار مورخ علم نیز همین است.
این ساده کردن تاریخ علم چه کمکی به جامعه بشریت کرده است؟
گمینی: جامعه وقتی بخواهد چیزی را بشناسد، نیاز به یک روایت ساده شده از آن دارد. در غیر صورت آن شناخت امکانپذیر نیست. جامعه نیاز دارد عوامل مختلف فرهنگی و اجتماعی تاثیرگذار بر خود را بشناسد و برای این کار نیاز به روایت ساده شده است.
با این حال این ساده کردن خود محل انتقاد است؛ زیرا مورخهای مختلف آن را به صورتهای متفاوت میتوانند ساده کنند. به این ترتیب مشخص میشود که برای پدیدهها یک روایت وجود ندارد. اما این روایتهای مختلف در واقع پویایی رشته تاریخ علم را نشان میدهد. همانطور که علم تحول پیدا میکند، رشته تاریخ علم نیز تحول پیدا میکند و طی نسلهای مختلف ممکن است به شکلهای مختلفی ماجراهای تاریخی را روایت کند.
در پاسخ به این پرسش که جامعه بشری چه نیازی به این شناخت دارد که درباره آن صحبت کردیم، باید گفت اگر نخواهیم تاریخ را بشناسیم، هیچ وقت نمیتوانیم بفهمیم علم چیست سپس مقهور آن میشویم. به عنوان مثال، افراد ممکن است درباره یک ایدئولوژی خاص نه از لحاظ فلسفی و نه از لحاظ تاریخی هیچ شناختی نداشته باشند؛ به این ترتیب ممکن است کاملا آن را قبول کنند و برده آن اندیشه شوند و به این ترتیب آن اندیشه تمام زندگی آنها را تحت تاثیر قرار دهد.
وقتی تاریخ یک ایدئولوژی را ندانیم ممکن است آن ایدئولوژی را حقیقت مطلق بدانیم یا بالعکس ممکن است ارزش آن را درنظر نگیریم.
وقتی تاریخ یک ایدئولوژی را ندانیم ممکن است آن ایدئولوژی را حقیقت مطلق بدانیم یا بالعکس ممکن است ارزش آن را درنظر نگیریم. یعنی هر دو این اتفاقها ممکن است رخ دهد؛ مثلا یا فیزیک را حقیقت مطلق میگیریم یا برعکس، ارزش معرفتی آن را فراموش میکنیم. ما بدون اینکه بدانیم تاریخ رشته فیزیک چه بوده است نمیتوانیم متوجه شویم این حرفهای عجیب غریبی که الان فیزیک مطرح میکند مانند کوانتوم، نسبیت و ... از کجا آمده است. اگر تاریخ آن را ندانیم، ممکن است فکر کنیم اشخاصی بیکار وجود دارند که حرفهای عجیبی میزنند که معلوم نیست چه معنایی دارد. تاریخ رشتههای مختلف است که ارزش واقعی آنها را نشان میدهد تا در ارزشگذاریها نه افراط شود و نه تفریط. به این ترتیب تاریخ علم به جوامع کمک میکند تا راه خود را پیدا کنند.
انتهای پیام/