در گفت‌وگو با آنا مطرح کرد

بازیگر «۹۱»: عرق ریختم، نفس‌نفس زدم، ولی نقش را فهمیدم!

بازیگر «۹۱»: عرق ریختم، نفس‌نفس زدم، ولی نقش را فهمیدم!
تخت‌کش‌ها، بازیگر نقش «دختری در وان» در نمایش «۹۱» می‌گوید: در سالن گرم قشقایی، زیر پروژکتورها داخل وان مچاله شده بودم و باید در عین شاد و پرانرژی بودن، حس مرگی را منتقل می‌کردم که هنوز امید روزهای خوب را همراه دارد؛ نقشی که برای من پکیجی از همه احساس‌ها بود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، نمایش «۹۱» به نویسندگی مهدی تاج‌الدین، تهیه‌کنندگی مهران واشقانی و کارگردانی آرش دادگر این روز‌ها هر شب ساعت ۲۰ در تالار قشقایی تئاترشهر روی صحنه می‌رود.

«تخت‌کش‌ها» بازیگر این نمایش، در گفت‌و‌گو با خبرنگار آنا درباره نقش متفاوت خود، تجربه حضور در وان زیر نور پروژکتور‌ها و دریافت مخاطبان از این اثر سخن گفت.

 درباره نقشی که در نمایش «۹۱» ایفا می‌کنید، توضیح دهید.

صحبت کردن از نقش در این کار کمی سخت است، آدم‌ها هویت یک‌پارچه و ثابت ندارند و دائم تغییر ماهیت می‌دهند. در متن نمایشنامه، نقش من با عنوان «دختری که در وان حضور دارد» تعریف می‌شود. مدتی طول کشید تا فهمیدم یا حداقل برای خود این گونه تعبیر کردم که دختر شبیه به کسی‌ست که برای همیشه در محل وقوع یک فاجعه باقی مانده است. من به این فکر کردم که روح دختر از لحظه‌ رخ دادن یک اتفاق وحشتناک به بعد به آن مکان چسبیده شده و جداشدنی نیست.

بزرگ‌ترین ویژگی‌هایی که باعث شد حضور در این پروژه را بپذیرید چه بود؟

بزرگ‌ترین ویژگی به طبع کار کردن با آقای دادگر بود که تعریف زیادی از سواد ایشان شنیده بودم و امید داشتم که این همکاری اتفاق بیفتد. از طرفی مواجهه‌ام با نمایشنامه به گونه‌ای بود که دوست داشتم زودتر کشفش کنم و بفهمم چطور قابلیت اجرایی پیدا می‌کند.

تجربه کابوس‌گونه مخاطب در نمایش  ۹۱ ؛ روایت دختری که در وان می‌ماند

این حضور روی صحنه برایتان چقدر متفاوت از سایر نقش‌هایتان بود؟

خیلی متفاوت می‌دانم و کاملا هم برایش دلایل محکمی دارم، هرچند که گاهی نظراتی می‌گرفتم که نقشم آنقدر دیده نشده یا کم بوده است، اما واقعا برایم عجیب بود. در وضعیت به شدت گرم سالن قشقایی به دلیل نبود سیستم سرمایشی، من زیر پروژکتور‌ها داخل وان، مچاله شده بودم و گاهی به این فکر می‌کردم که ممکنه از شدت گرما دیگر نتوانم نفس بکشم و بلند شوم.

از طرفی من در عین پرانرژی و بسیار شاد بودن، در ابتدای صحنه دوم باید حس مرگ را هم به تدریج منتقل می‌کردم؛ مرگی که از یاس نمی‌آید. بلکه امید روز‌های خوب را هنوز همراه خود دارد. چالشی که سر راهم بود، دو مونولوگی است که می‌گویم و باید تمام تلاشم را می‌کردم که طوری بیانش کنم که مخاطب از گوش دادن به آن لحظه‌ای خسته نشود، هم لذت ببرد و هم اطلاعات را کامل دریافت کند.

این در حالی‌ست که قسمت‌هایی از مونولوگ با آواز خوانندگان همراه می‌شد و من نباید از تک‌وتا می‌افتادم. بیشترین بخش ماجرا مربوط به همان وان است و ثابت ماندنم، زیرا توسط دوربین مداربسته‌ای که بالای سرم تعبیه شده تصویر من روی پرده نشان داده می‌شود. نمی‌گویم کار عجیب و نشدنی انجام دادم، نه اصلا اینطور نیست، اما به نسبت تجربه‌هایی که تا کنون داشتم، این نقش برای من پکیجی از تمام احساس‌ها بود و دقتی که برای هماهنگ بودن با همه عناصر اجرا نیاز داشتم.

مخاطبان امروز تئاتر چطور با این اثر ارتباط برقرار می‌کنند؟

من فکر می‌کنم با توجه به بستر اجتماعی که در آن زندگی می‌کنیم، و از آنجایی که روزانه در معرض اطلاعات و حوادث عجیب و غریب فراوانی قرار می‌گیریم، احتمالا ترجیح گروهی از مخاطبان این باشد که در حین تماشای یک اثر به آسانی و به دور از پیچیدگی‌هایی که شبانه‌روز با آنها دسته و پنجه نرم می‌کنند، بر اثر و داستان مسلط شوند و با خیال راحت از سالن بیرون روند و راهی خانه شوند.

در نتیجه اگر به یک پاسخ قطعی نرسیده باشند ممکن است در ابتدا آن را به طور کل نامفهوم قلمداد کنند. «نود و یک» تازه بعد از پایان اجرا پرونده‌اش باز می‌شود. متن و کارگردانی نمایش «نود و یک»، کاری با مخاطب می‌کند که تا مدتی بعد از تماشا، هنوز درگیر کنار هم قرار دادن کد‌های نمایش است و دست آخر هم ممکن است به پاسخی مطمئن نرسد و آن را در هاله‌ای از ابهام رها کند.

به نظر من چیزی که در تجربه دیدن این کار حائز اهمیت است، همان لحظه‌ای است که مخاطب در سالن نشسته و تجربه‌ای شبیه کابوس دارد؛ با قوانینی که هر بار نقض می‌شوند، گویی شاهد گول خوردن مغز خود است.

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا