۳ فرزند این مادر همزمان در «مرصاد» شهید شدند

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت، دشمن بعثی با این تصور که نظام سیاسی ایران در اثر جنگ و فشارهای اقتصادی سیاسی و اجتماعی در ضعیفترین شرایط خود قرار دارد، به دو حمله سراسری در منطقه عملیاتی جنوب و غرب کشور پرداخت. اما با توجه به آمادهباش نیروهای نظامی و مردمی، مجبور به عقب نشینی شد. از طرفی دیگر نیروهای سازمان منافقین با حمایت رژیم بعث عراق عملیاتی را طرحریزی کردند و میخواستند ۳ روزه به تهران برسند.
عملیات «فروغ جاویدان» ۳ مرداد ماه ۱۳۶۷ با هدف وارد آوردن هرچه بیشتر تلفات به نیروهای ایران و باز کردن راه برای یک انقلاب عمومی ضد امام خمینی اجرا شد. منافقین در روز ۴ مرداد ماه در سر راه خود، بسیاری از مردم بیدفاع را به شهادت رساندند که اوج این فجایع در شهر اسلامآباد غرب رخ داد.
نیروهای بسیجی، سپاهی و ارتشی در روز پنج مرداد، عملیات «مرصاد» را آغاز کردند و در چند ساعت، صدها تن از منافقین را به هلاکت رساندند و ما بقی را به فرار وا داشتند، نیروهای دلاور ایرانی در مدت کوتاهی چنان شکست سنگینی به گروه مجاهدین وارد کردند که جهان، آن روز مات و مبهوت شد. در واقع میتوان گفت، عملیات مرصاد یکی از عملیاتهای غافلگیرکننده بود که بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی منافقین علیه ایران اجرا شد. عملیاتی که اگر رزمندگان ایستادگی نمیکردند، دشمنان به اهداف خود میرسیدند.
از عملیات مرصاد جمعی از رزمندگانمان به شهادت رسیدند و مجروح شدند. اما کم شنیده شده که از یک خانواده ۳ فرزندشان در یک عملیات شهید شوند. برادران شهید رضا، علی و حسن مظفر در عملیات مرصاد و حتی در یک روز به شهادت رسیدند. شهادتی که مادرشان به آن افتخار میکرد و میگفت: «خبر شهادت فرزندانم خبر خوبی بود. چون برای خدا بود، سخت نبود. من از فرزندانم راضی هستم و خدا از آنها راضی باشد.»
اگر به اصل داستان بخواهیم بپردازیم، خانواده شهیدان مظفر خانوادهای بودند که ۸ نفر از اعضای این خانواده همزمان راهی جبهه میشدند. مادر شهیدان مظفر ۶ پسرش را به همراه همسر و دامادش راهی جبهه میکرد. حتی خودش هم در پشت جبهه اهواز کار میکرد و با بانوان پشت جبهه، لباس رزمندهها را میشستند و رفوگری میکردند.
این مادر همیشه پای انقلاب ایستاد حتی زمانی که در یک روز خبر شهادت ۳ فرزندش را همزمان به او دادند. مادر شهیدان مظفر درباره شنیدن خبر شهادت فرزندانش میگفت: «ساعت ۸ صبح بود. میخواستم بروم دکتر که دیدم حاج حسین پسرم بزرگم با ماشین جلوی خانه آمد. پرسیدم، حسینجان چند تا از بچههایم شهید شدند؟ گفت: هیچ کدام؛ اما مجروح شدند. دست روی سینهاش گذاشتم، گفتم: بگو بچهها شهید شدند. گفت: رضا شهید شده! گفتم: بگو علی هم شهید شده! گفت: علی هم شهید شده! دست گذاشتم روی سینهاش و گفتم: بگو حسن هم شهید شده! او گفت: بله، حسن هم شهید شده! و من خوشحال بودم که فرزندانم در مسیر حق جانشان را فدا کردند.»
این مادر به قدری صبور بود که هر سه فرزندش را بوسید و در مزارشان گذاشت و گفت: «شهادتتان مبارک باشد.» در حالی که هر سه فرزند این مادر، متأهل بودند و مادر آرزوهای زیادی برایشان داشت.
حاجحسین مظفر وزیر اسبق آموزش و پرورش که در لحظه شهادت برادرانش در کنارشان بود، میگوید: «وقتی میخواستیم به جبهه غرب برویم، حسن به شوخی به مادرمان گفت: مادر ما عمودی میرویم و همه افقی برمیگردیم. او سفارش هم کرد شهید که شدیم، ما را به ترتیب سن دفن کنید. اختلاف سنی آنها ۳۳ سال، ۳۱ سال و ۲۷ ساله بود. در عملیات مرصاد دیدم پیکر برادرانم با فاصلهای از هم روی تپهای افتاده بودند. پیکر شهدا را از بالای تپه پایین آوردم و بر پیکرشان بوسه زدم. بعد هم آمدم و خبر شهادت برادرانم را به مادرم دادم.»
انتهای پیام/
