«بتهوون» عقب گردی در کارنامه جواد مولانیا؛ نمایشی پرزرق و برق اما کم محتوا!

«بتهوون» عقب گردی در کارنامه جواد مولانیا؛ نمایشی پرزرق و برق اما کم محتوا!
جواد مولانیا پس از موفقیت‌های چشمگیرش در عرصه تئاتر با آثاری چون «از او خبری نیست»، این بار با اجرای تئاتر موزیکال «بتهوون» در باغ‌ نمایش مجموعه فرهنگی عباس‌آباد روی صحنه رفت. نمایشی پرزرق‌وبرق که اگرچه با حضور بازیگران نامدار همراه بود، اما به باور بسیاری از علاقه‌مندان و منتقدان، نه‌تنها نتوانست جایگاه مولانیا را ارتقا دهد بلکه به‌نوعی عقب‌گرد در کارنامه او محسوب می‌شود

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، جواد مولانیا مجری‌ بازیگر سال‌های دور تلویزیون چند سالی است به صورت جدی نویسندگی و کارگردانی تئاتر را به عنوان مسیر حرفه‌ای خود برگزیده است و در این مسیر هم موفق بوده است. او با «سی و یک رویا»؛ «هوراشیو» و «خانه عروسک» جای خود را در تئاتر کشور باز کرد و با اجرای «از او خبری نیست» در سال گذشته یک قدم بلند برداشت؛ اجرایی که بع دلیل موفقیت و استقبال مخاطبان چندین بار تمدید شد.

اجرای اخیر مولانیا، اما به نظر می‌رسد یک عقب‌گرد جدی در مسیر حرفه‌ای اوست. این کارگردان جوان در یک ماه اخیر در فضای باز باغ نمایش مجموعه فرهنگی عباس‌آباد تئاتر موزیکال بتهوون را روی صحنه آورد و خود نیز به عنوان بازیگر نقش اول این اثر ایفای نقش می‌کند.

نمایش بتهوون به دلیل فرم موزیکالش و سوار شدن بر حرکات موزون جمعی اساسا قوت و قدرت بازیگری ندارد و حتی ظرفیت بازیگران خوب اثر هم در این قالب حیف می‌شود. سیاوش چراغی‌پور؛ گلایه جباری؛ نگار نیکدل و حتی خود مولانیا بازیگران با ظرفیتی هستند که بواسطه ساختار اثر بجای آنکه بر تاثیرگذاری بیفزایند؛ اتفاقا اثر استعداد و توان آنها را هدر می‌دهد.

مولانیا در «از او خبری نیست» در یک موقعیت کوتاه مهمانی خانوادگی حرف‌های جدی و عمیقی از زندگی و معنای آن در متن نمایشنامه آورده بود و البته ترکیب بازیگران آن اثر به خوبی این محتوا را ارائه می‌کردند، اما اینجا ما با متنی فراتر از پرتره ویکی‌پدیایی بتهوون مواجه نیستیم و برای مخاطب نمایش ارزش افزوده‌ای ایجاد نمی‌شود؛ چنانچه تمام این نمایش با یک کلیک در ویکی‌پدیا حاصل می‌شده است.

بتهوون در نسبت اجرا و مدعا هم دچار یک تناقض بزرگ است. بخش‌های زیادی از اثر در رثای هنر متعالی برای مردم و در خدمت خلق است و بتهوون مدعی است می‌خواهد موسیقی رهایی‌بخش و آگاهی‌افزا را به خدمت مردم بیاورد. یک پرده از نمایش هم نسبت او و ناپلئون را تعریف می‌کند و تماما در رثای «برابری؛ برادری و آزادی» است. اما همه اینها با مستی، رقص و حرکات موزون بازیگران اجرا می‌شود و مولانیا در نقطه قله پایانی نمایش تیر خلاصی به همه این ایده‌های مطروحه در نمایش می‌زند. در این لحظه شعری دو بیتی روی ویدیو‌وال نقش بسته می‌شود که بعنوان مانیفست تئاتر از سوی همه بازیگران همخوانی می‌شود و در مصرع آخر نوشته بود «نوشیدن؛ رقصیدن؛ آزادی؛ رویای ماست!»

در واقع این مانیفست مبتذل هم شأن آزادی را دون کرد و هم رویا را از معنا تهی نمود! واقعا چرا باید سطح رویای عمومی یک جامعه را تا موضوعات چیپی، چون مستی و رقص تنزل بدهید؟! آن هم در تئاتری که تماما روی همین دو عنصر سوار است. اتفاقا که اینگونه معنی کردن آزادی برای جامعه فعلی ایران برانگیزانندگی هم ندارد. مولانیا باید بدین سوال پاسخ دهد اگر واقعا رویای آدمی از مفهوم آزادی نوشیدن و رقصیدن بود، این همه انقلاب‌های بزرگ در جهان برای چه رخ داد؟ از انقلاب کبیر فرانسه تا انقلاب روسیه تا همین انقلاب اسلامی خودمان! آیا در این انقلاب‌ها موضوعیت آزادی عیش و نوش بود؟ اگر این بود پس برابری و برادری چه می‌شد؟

حقیقت آن است که تئاتر موزیکال که مدل ارتقایافته تئاتر‌های مبتذل آزاد است، جریانی درآمدزا برای تهیه کننده است و فروش خوبی دارد، اما نویسنده و کارگردانی که برای خود مسیر حرفه‌ای را ترسیم کرده باید به این فکر کند که آیا این تئاتر در آن مسیر حرفه‌ای معنا می‌شود و یا او را از جایگاهی که می‌تواند بدان برسد باز می‌دارد؟ به نظر می‌رسد بتهوون برای مولانیا نتیجه دومی را داده است.

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا