ماه صفر؛ ورود کاروان اسرا به شام، آغاز رسوایی یزید

ماه صفر؛ ورود کاروان اسرا به شام، آغاز رسوایی یزید
اول صفر، نه فقط آغاز ماهی در تقویم که آغاز شرمی بزرگ در تاریخ است؛ روزی که کاروان داغ‌دیده اهل‌بیت(ع) به شام رسید و شادی دروغین امویان با اشک کودکان کربلا گره خورد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، آن روز خورشید هم خجالت کشید طلوع کند. اول صفر بود، اما نه آغاز پاییز که آغاز شرم شام از تاریخ. اسب‌ها ایستاده بودند، نیزه‌ها بالا، مردم جمع شده، کودکانی بر بام‌ها، زنانی با سنگ و کاروانی از نور در میانه میدان اموی دمشق با سرهایی بر نیزه و دل‌هایی داغدار. 
اولین روز صفر، روز ورود خاندان پیامبر به پایتخت امویان است؛ شهری که با طناب طلا، سر پسر پیامبر را به دروازه‌اش بست و با طبل و سرنا، عزای زمین را به جشن نشست.

از کربلا تا کوفه؛ داغ و زنجیر و تحقیر

حادثه کربلا تنها به دشت نینوا ختم نشد. پیکرهای مطهر شهدا هنوز بر خاک بود که اسرا را روانه کوفه کردند. کاروانی مرکب از کودکان، زنان و چند مجروح، در حالی‌که سرهای شهدا بر نیزه‌ها جلوتر از آنان حرکت می‌کردند. در کوفه، ابن زیاد با بی‌رحمی و بی‌ادبی با سر مقدس امام حسین (ع) بازی کرد و با جسارت به زینب کبری (س) و علی بن الحسین (ع) اهانت کرد. خطبه‌های آتشین حضرت زینب و امام سجاد (ع) بود که کوفه را از درون لرزاند.

راه شام؛ اسارت در امتداد رسالت

از کوفه تا شام حدود هزار کیلومتر راه بود. بیابان، خستگی، زخم، تشنگی و همراهی سرهای بریده. کاروان نور از شهرها گذشت. در برخی شهرها مردم برای تماشا آمده بودند، اما گاهی همین مواجهه فرصتی شد برای روشنگری. در برخی شهرهامردم متأثر شدند و در برخی جاها چون راهب مسیحی سر امام را با احترام نگه‌داشتند و نورانی بودن آن را گواه گرفتند.

اول صفر؛ شام غرق در تاریکی

روز اول ماه صفر، کاروان اسرا وارد دمشق شد. یزید فرمان داده بود که خیابان‌ها آذین‌بندی شود، طبل بزنند، مردم را برای تماشای پیروزی به خیابان بیاورند. اهل شام فریب تبلیغات بنی‌امیه را خورده بودند. نمی‌دانستند که این سرها متعلق به خاندان پیامبر است. وقتی سر مقدس امام حسین (ع) را بر نیزه دیدند، بسیاری فریاد شادی سردادند.
حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) با خطبه‌هایی کوبنده، چهره واقعی یزید را برملا کردند. خطبه حضرت زینب در مجلس یزید، نقطه عطفی در رسوایی دستگاه خلافت اموی بود. او فرمود: «فَكِدْ كَيْدَكَ وَاسْعَ سَعْيَكَ وَنَاصِبْ جُهْدَكَ، فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا...»

روایت شاهدان؛ بام‌ها، سنگ‌ها، و اشک‌ها

در منابع تاریخی آمده است که مردم شام برای تماشای اسرا، بام‌ها را پر کردند. کودکانی به تحریک پدران، سنگ به سوی اهل بیت انداختند. اما همین افراد وقتی با خطبه‌های اسرا مواجه شدند، از کرده خویش پشیمان شدند. 
روایت است پیرمردی به کاروان نزدیک شد و گفت: الحمدلله که دشمنان را خوار کرد! و حضرت زینب (س) فرمودند: قرآن خوانده‌ای؟ آیا سوره شوری را نشنیده‌ای؟ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؟ ما همان قرباییم.

روزها در شام؛ خشم در حبس

در مدتی که کاروان اهل بیت در شام ماندند، یزید به ظاهر تلاش کرد تا اوضاع را کنترل کند. او ابتدا اسرا را در خرابه‌ای اسکان داد که بعدها به «خرابه شام» معروف شد؛ مکانی بدون سقف، ویران و ناامن. در همانجا بود که رقیه، دختر سه‌ساله امام حسین (ع)، از شدت داغ پدر و شکنجه‌های روحی، جان داد. پیکر او را همان‌جا دفن کردند؛ مرقدی که هنوز هم در دمشق زیارتگاه دل‌های شکسته است.

آغاز رسوایی یزید؛ نوری که بر نیزه ماند

ورود کاروان اسرا به شام، نه نشانه قدرت یزید که نشانه آغاز افول او بود. از همان روز، مردم شام با حقیقت عاشورا آشنا شدند. خطبه‌های اهل بیت، وجدان‌های خفته را بیدار کرد. در تاریخ ثبت شده که یزید، برای کاهش فشار افکار عمومی، در ظاهر اهل بیت را محترم شمرد و آنان را با احترام به مدینه بازگرداند. اما حقیقت این است که رسوایی خلافت اموی از همان اول صفر آغاز شد.

اول صفر، آغاز بیداری اسلامی بود

روزی که کاروانی از چهره‌های خسته و دل‌های سوخته، شهر امویان را فتح کرد؛ نه با شمشیر، بلکه با کلام. نه با نیزه که با حق و این آغاز مسیری شد که تا قرن‌ها، نور عاشورا را در دل تاریخ نگه داشت. اگر کربلا مقتل بود، شام، منبر شد و اگر دشت، میدان شهادت بود، شهر، صحنه افشاگری شد.

انتهای پیام/

ارسال نظر
رسپینا
گوشتیران
قالیشویی ادیب