شعری که تقدیم به«حاج رمضان» شد

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، فرید آزادبخت متخلص به شهاب ثاقب تازهترین سروده خود را به مرثیهای برای حاج رمضان اختصاص داد.
ای قامت استوار در برابر صهیون،
ای سایهبان زخمی نخلهای بیتابِ غزه،
ای همقسم زیتون و بلوط استوار زاگرس،
ای که بر بلندای البرز، نامت را پرچم کردهاند و بر خاکِ غزه، خونت را چراغ!
حاج رمضان!
تو نه فقط شهیدی از وطن، که
شاهدی از حقیقتی فراموششدهای.
تو در خیابانهای بیدفاع فلسطین
قدم زدی با دل ایرانی و ایمان شیعی.
و در کوچهپسکوچههای تبعید.
نماز را در قبلهی خون جاری کردی.
در هنگامهای که مدعیان.
تنها از پشت تریبونها فریاد میزنند.
تو با قامت بلندت، ایستادی
نه برای مرگ.
که برای زندگی کودکی که خواب صلح میدید
در گهوارهای از آوار.
از زاگرس برخاستی با غیرت ایل.
از البرز گذشتی با خنکای ایمان.
و در نخلستانهای سوختهی خان یونس.
خود را به شعله سپردی
تا جهانی که کور شده.
دوباره «دیدن» را بیاموزد.ای پدر خاک.ای برادر سنگ.ای زبان سرخ بیسپاهان.ای که شجاعت را نه از شعار، که از شیر مادر آموخته بودی.
در تو همهچیز روشن بود:
خشم.
نماز.
نان.
و خون.
تو در خروش تکبیر، از هر کوه بلندتر بودی
و اکنون.
در سکوت آسمان.
از هر ستاره روشنتری...
چه کسی میداند آن لحظه آخر.
نگاهت با کدام آیه روشن بود؟
و قلبت.
با کدام نام، از تپش ایستاد؟
شاید گفتی:
غزه، جانِ من!
یا شاید:
ایران، صبور باش!
یا شاید تنها زمزمه کردی:
اللهم تقبل...
بر تارک نخلهای زیتون.
که اشک میریزند بیصدا.
و بر چکاد البرز و زاگرس.
که دیگر نسیمشان بوی شهادت میدهد.
نام تو حک شده است:
حاج رمضان؛ مردی از ایل غیرت.
سربازی بیپرچم، اما با پرچمترین.
شاهد فلسطین و شهید وطن.
سلام بر توای رفته.
و سلام بر راهت
که هنوز.
از خون تو، زیتون میروید...
از اشک ما، آتش...
و از نام تو، آزادی.
انتهای پیام/

نوسروده سید مسعود علوی تبار منتشر شد

یحیای عاشقان تنها شهید شد/ سنوار دیگری از راه میرسد
