«رستاخیز»؛ آخرین تلاش برای احیای دکستر یا میخ آخر بر تابوت سریال؟

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا به نقل از ورایتی، نمیتوان این واقعیت را کتمان کرد که فصل جدید سریال «دکستر» همچنان با ضعف به حرکت خود ادامه میدهد. اولین دنباله «دکستر»، تحت عنوان «خون تازه»، دست کم برخلاف بسیاری از احیاءهای تلویزیونی، پایانی قطعی برای داستان فراهم کرد: دکستر با شلیک پسر نوجوانش، هریسون (با بازی جک آلکات) کشته شد، پایانی که هم چرخه خشونت را میشکست و هم آن را ادامه میداد.
اما سه سال بعد، «گناه نخستین» به بازار آمد؛ یک پیش درآمد غیرضروری که دستاوردهای اندک «خون تازه» را هم نابود کرد و با فاش کردن اینکه دکستر زنده مانده و وقایع داستان، فلش بکی وسط یک عمل جراحی بوده، همه چیز را معکوس کرد. با وجود فقدان خلاقیت، این سریال به اندازهای موفق بود که برای فصل دوم تمدید شد.
اکنون، «رستاخیز» دکستر را به شهر نیویورک میبرد، جایی که او از دور مراقب هریسون است و همزمان به عادت همیشگی خود یعنی پیدا کردن و کشتن روان پریشهای دیگر بازمی گردد. در ابتدا، «رستاخیز» طوری به نظر میرسد که قصد دارد چوب را از دکستر به هریسون بسپارد؛ هریسون اکنون به عنوان پارکبان در هتلی در مرکز شهر مشغول است.
او ظاهراً سبک زندگی پدرش را قبول نکرده، اما وقتی معلوم میشود یکی از مهمانان ثروتمند هتل یک متجاوز جنسی است، هریسون هم قدم در مسیر خون آلود پدرش میگذارد.
با این حال، تمرکز اصلی «رستاخیز» بر هریسون نیست، دست کم در چهار قسمت ابتدایی که برای منتقدان ارسال شده. محور داستان همچنان دکستر است، و تلاشهای هریسون برای پاک کردن ردپاهایش و کنار آمدن با میراث خانوادگی، به حاشیه رانده شدهاند؛ زیرا تمرکز بیشتر بر زندگی جدید دکستر به عنوان راننده خدمات اشتراکی است. مانند اسپین آفهای قبلی، تهیه کننده اجرایی این سریال هم کلد فیلیپس است، اما وقتی دکستر مورد حمات خانوادهای از مهاجران سیرالئونی، که زیرزمین شان را به او اجاره دادهاند، قرار میگیرد، حس میکنید با نسخهای پرهزینهتر از یک فَن فیکشن طرف هستید.
با وجود تغییر مکان، مایکل سی. هال تنها چهره فصل جدید این سریال آشنا نیست. دیوید زایاس در نقش همکار قدیمی دکستر از اداره پلیس میامی، یعنی آنجل باتیستا باز میگردد، که حالا بعد از کشف واقعیت جعلی بودن مرگ دکستر، دیگر چندان خوش مشرب نیست. همچنین، دکستر همچنان با توهمات پدرش، هری (با بازی جیمز ریمار) گفتوگو میکند.
اما برای پیش رفتن، باید تمایل به پیش رفتن داشت ولی «رستاخیز» فقط میخواهد به همان بازیهای قدیمی بازگردد. خیلی زود، دکستر را در تعقیب یک قاتل دیگر میبینیم، که قربانیانش را از میان رانندگان اپلیکیشن UrCar انتخاب میکند و رسانهها هم او را «مسافر تاریکی» مینامند، همان لقبی که دکستر برای هیولاهای درونش استفاده میکرد.
داستانی که بیش از بقیه به لحن شوخ و تاریک «دکستر» اصلی نزدیک میشود — نه فقط از نظر محتوای ظاهری — بهترین بازیگران را هم در اختیار دارد. پیتر دینکلیج در نقش یک سرمایهگذار جسور ظاهر میشود که ثروتش او را به یک کلکسیونر قاتلان زنجیرهای بدل کرده، قاتلانی که مثل اشیاء جمعآوریشان میکند. (این قاتلان را در اپیزودهایی که واقعاً سرگرمکنندهاند، بازیگران مهمانی مانند نیل پاتریک هریس و کریستن ریتر ایفا میکنند.) حتی اوما تورمن هم در نقش مأمور کشنده میلیاردر حاضر است؛ نقشی که یادآور عملکرد بینقص او در فیلم «بیل را بکش» است. او بهدرستی کماستفاده شده تا تأثیرش باقی بماند.
تغییر لوکشین از فضای سرد شمالی به شهر پرهیاهوی نیویورک، مانند انتقال پیشین از فلوریدا به شمال شرق، نتوانسته شروعی تازه فراهم کند. بازی موش و گربه میان هریسون و کارآگاه صریح اللهجهای به نام کلودت (با بازی کادیا سراف) هم چنگی به دل نمیزند. هرچه تازگی در «رستاخیز» وجود دارد، زیر بوی نا و کهنگی داستان مدفون شده است. بر اساس عنوانش، «رستاخیز» تلاش دارد دکستر و دنیای دکستر را دوباره زنده کند، اما بهتر است شخصیت را همان جایی بگذاریم که قبلاً بود.
انتهای پیام/