گفت وگوی آنا با خانواده شهید محمدعلیزاده

نگهبانِ آسمانی که افتخار خانواده شد/جانم فدای وطنم آخرین جمله وصیت نامه شهید ارتش+ فیلم

نگهبانِ آسمانی که افتخار خانواده شد جانم فدای وطنم آخرین جمله وصیت نامه شهید ارتش+ فیلم
خواهر شهید علیزاده میگوید: برادرم در پدافند هوایی بود و ۲۰ سال سابقه کار داشت. روز اولی که اعلام کردند جنگ شده، شیفت او نبود و به جای یکی از دیگر همکارانشان رفته بود. دوستش به محمد گفته بود، چون عید غدیر بوده، به مسافرت رفته و برادرم گفته بود شما دو تا بچه داری، اصلا نیا و من خودم جای شما می‌روم.»

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، قطعه 42 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) تا همین یک ماه پیش نمی دانست قرار است چه دسته گل هایی در دل خود جای دهد؛ این قطعه از خاک ایرانِ حسین شاید روزی غبطه خورده به قطعه روبرویی خود یعنی قطعه 24 که چه شهدایی در قلب خود دارد، مثل شهید حسن باقری، شهید طهرانی مقدم، شهید ایرلو، شهید جهان آرا، شهید فهمیده و شهدای دیگر که همه پر افتخار هستند و سرشار از روایت برای نسل های بعد از خود. این قطعه به محل دفن شهدای 72 تن هم، حتما بسیار غبطه خورده که روبرویش بوده و بهترین فرزندان این خاک مقدس در پی ترور ناجوانمردانه منافقین برای همیشه رخ در نقاب خاک کشیده اند و حالا شده زیارتگاه، چراکه شهدا امامزادگان عشق اند که مزارشان زیارتگاه اهل یقین است.

این قطعه چه می دانسته 23 خرداد سال 1404 که فرا برسد، قرار است جایگاه بهترین فرزندان این آب و خاک باشد، اما نه فقط رزمنده، فرمانده، سرباز یا ارتشی یا سپاهی و بسیجی و نیروی انتظامی، بلکه قرار است زن و مرد، کودک و نوجوان، خردماه و مادر و پدر و جمع های خانواده را در خود به امانت داشته باشد.

قطعه 42 گلزار شهدا حالا تبدیل شده به یک ایرانِ کوچک؛ از هر سو نوای عاشورایی و حماسی به گوش می رسد؛ حالا که بیش از 10 روز از پایان آتش بس می گذرد، تشییع و تدفین شهدا کمتر از روزهای اول این جنگ تحمیلی 12 روزه و پس از آن شده است و  دیگر شهید پشت شهید نمی آورند و خانواده های شهدا می توانند چند دقیقه ای پس از به دل خاک سپرده شدن عزیزشان کنار مزار او بنشینند و با او نجوا کنند و دعا بخوانند، آخر روزهای قبل که بسیار شلوغ بود، به محض دفن شهدا، خانواده مزار را ترک می کردند تا جایی برای تدفین شهید دیگر باشد. در این بین مداح گلزار که هر روز از صبح تا عصر برای شهدا و خانواده ها مداحی و آنها را مشایعت و همراهی می کرد برای تشییع و تدفین، به دیگران که برای تسلی خانواده آمده بودند، توصیه می کرد در روایات داریم ثواب دارد زیربغل های عزادار را بگیرید و او را از کنار مزار ببرید.

نگهبانِ آسمانی که افتخار خانواده شد/جانم فدای وطنم آخرین جمله وصیت نامه شهید ارتش

اینجا  دیگر نیاز به روضه نیست؛ آه از کربلا و پس از واقعه عاشوار؛ آیا کسی بود زیر بغل های زینب کبری(س) را بگیرد و سرسلامتی بدهد؟اما اینجا هر روز زیربغل های خواهرهای شهدا را می گیرند و به آنها دلداری می دهند. اینجا خبری از تازیانه و ناسزا نیست، اینجا هر چه هست غم خواری و تسلی به خواهران شهداست.

محبت و عشق خواهر برادری را باید از حضرت زینب(س) و امام حسین(ع) آموخت؛ چه بسیار خواهر برادرهایی که جانشان به جان هم بند است و نفس به نفس هم، اما وقتی پای دفاع از میهن و اسلام به میان می آید و برادر پا در عرصه میدان نبرد می گذارد، خواهر دیگر مویه و زاری نمی کند و افتخار می کند که برادرش همچون عباس بن علی(ع) شجاع و غیور است و برای پاسداری از کیان کشورش که همچون خانواده اش عزیز است، به میدان مبارزه می رود. خواهر هم سعی می کند همچون حضرت زینب(س) روایت گر برادران رشیدش باشد.

نگهبانِ آسمانی که افتخار خانواده شد/جانم فدای وطنم آخرین جمله وصیت نامه شهید ارتش

قطعه 42 بهشت زهرا(س) که حالا مامن خانواده های شهدای میهن و دفاع از سرزمین پر رمز و راز و پر افتخار ایران اسلامی مقابل رژیم منحوس صهیونیستی است، خواهرهایی به خود می بینید که به رشادت های برادر شهید خود می بالند، هر چند غمی بزرگ در سینه دارند که آن هم غم دوری و دلتنگی است، نه غم شهادت برادر که چه ارزشی والاتر از شهادت برای یک انسان.

کنار مزاری می ایستم که بالای سر آن عکس شهید ارتش سرهنگ «محمد علیزاده» نصب شده است، همان شهیدی که نگهبان آسمان ها بود و رفاقت را در حق دوست خود تمام کرد و با از خودگذشتگی جان ملت امام حسین(ع) را نجات داد.

خواهر شهید خواهرانه و صبورانه کنار مزار برادرش نشسته است؛ او خود را «لیلا علیزاده» خواهر سرهنگ «محمد علیزاده»معرفی می کند. خواهری که بسیار آرام و صبور صحبت می کند:«برادرم در پدافند هوایی بود و 20 سال سابقه کار داشت. روز اولی که اعلام کردند جنگ شده، شیفت او نبود و به جای یکی از دیگر همکارانشان رفته بود. دوستش به محمد گفته بود چون عید غدیر بوده، به مسافرت رفته و برادرم گفته بود شما دو تا بچه داری، اصلا نیا و من خودم جای شما می روم.»

خواهر صبور شهید علیزاده ادامه می دهد:«برادرم چون فرمانده بودند، به گفته دوستانشان همه آنها را از پای دستگاه دور می کند و خود پای دستگاه می رود و یک هواپیمای اف 16 اسرائیلی را سرنگون می کند و بعد از آن یک اف 35 برادرم را به درجه شهادت می رساند.»

نگهبانِ آسمانی که افتخار خانواده شد/جانم فدای وطنم آخرین جمله وصیت نامه شهید ارتش

خواهر شهید که 5 سال از برادرش بزرگتر بوده، می گوید:«برادرم متولد سال 61 بود و چندسالی بود ازدواج کرده بود، اما هنوز شرایط ازدواج برایش مهیا نشده بود.»

وقتی از خواهر خواستم درباره شخصیت برادرش صحبت کند، بغض و اشک جای خود را به صبر بالای خواهر می دهد و با گریه سوزناکی می گوید:«خیلی مهربان بود و حتی آزارش به یک مورچه هم نرسیده، به قدری مهربان و دوست داشتنی بود که وقتی نوبتش نبوده، فداکاری می کند و جای دوستش می رود. در همه این سال ها من یک بار از او صدای بلند نشنیدم.»

پدر شهید دو سالی است که به رحمت خدا رفته است، خواهر می گوید:«بعد از فوت بابا همیشه می گفت من اگر بعد از بابا دو سال زنده باشم، هنر کرده ام.»

نگهبانِ آسمانی که افتخار خانواده شد/جانم فدای وطنم آخرین جمله وصیت نامه شهید ارتش

شهید علیزاده وصیت نامه ای داشته که در آخرین جمله آن می نویسد:«جانم فدای وطنم»؛ وقتی خواهر شهید این را گفت دیگر گریه امانش نداد و شروع به هق هق کردن کرد و ادامه داد:«وقتی آژیر جنگ خورده بود، می توانسته پناه بگیرد، اما گفته می روم پای دستگاه تا آن را استیبل کنم، فرماندهانش می گویند محمد کمک خیلی بزرگی به ملت ایران کرده است.»

خواهر کمی آرام تر می شود و می گوید:«من فقط می گویم خوش به سعادتش و برادرم باعث افتخار ما است، ما اصلا غصه او را نمی خوریم، چون می دانیم جایگاهش عالی است و ان شالله شفیع ما هم باشند.»اما اینجا بار دیگر اشک امان خواهر را می برد.

نگهبانِ آسمانی که افتخار خانواده شد/جانم فدای وطنم آخرین جمله وصیت نامه شهید ارتش

خواهر شهید با همان اشک های جاری شده بر گونه، می گوید:«ان شالله راه شهیدانمان را ادامه دهیم و پشت ولی فقیه باشیم و پرچم انقلاب اسلامی را ان شالله هر چه زودتر به دست امام زمانمان(عج) برسانیم. ان شالله برادر من هم زمان ظهور آقا برگردند و در رکاب ایشان خدمت کنند.»

بدن شهید کامل سوخته بوده و خواهر می گوید:«تمام بدن و لباس های برادرم سوخته بود، اما یک دست لباس دیگر داشت که مادرم آن را به یادگار نگه داشته است تا زمان ظهور امام زمان(عج) برادرم آن را بپوشد و در رکاب ایشان خدمت کند.»

خواهر شهید می گوید:«برای هر مادری سخت است که جوان رعنایش را در دل خاک بسپارد و این غصه است، اما باعث افتخار ما و مادرمان شد و ما را خیلی سربلند کرد. در روز تشییع که در قم برگزار شد، ما افتخار کردیم که این همه مردم برای برادرم و امثال ایشان آمده بودند.»

شهید علیزاده در فردو قم و در همان روز اول جنگ تحمیلی به شهادت می رسد و ای کاش همه ما بدانیم که جان خود را مدیون خون های ریخته و پیکرهای سوخته شده این شهدا هستیم، آنها رفتند تا این ایرانِ حسین بماند و روزی پرچم این انقلاب به دست صاحب الزمان(عج) برسد تا دنیا از وجود کفر و کافران پاک شود.

انتهای پیام/

ارسال نظر
رسپینا
گوشتیران
قالیشویی ادیب