دوازده صفر سه؛ سیلی واقعیت/ از وقایع لبنان تا تشییع سیدحسن نصرالله

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، فاطمه سلیمانی ازندریانی متنی با عنوان یک دایرهالمعارف کوچک با شرح تفصیلی در باره کتاب «دوازده صفر سه »، در اختیار خبرگزاری آنا بدین شرح قرار داد:
بعضی وقتها بعضیها دقیقاً همان حرفی را میزنند که تو میخواستی بزنی: «چه پوست کلفتی داریم ما» ... بااینکه نامیرایی فقط برازنده خداوند است و مختص ذات اقدس او؛ ولی بعضی از آدمها آنقدر بزرگ هستند و آنقدر تأثیرگذار که آدم خیال میکند این آدمها تا همیشه هستند و خواهند بود. حتی برای همیشه زنده ماندنشان دلیل و مدرک هم میسازیم. مثلاً یکیشان نابغه جنگی است و بلد است خودش را از مهلکه به دور کند و آن یکی هم تحت تدابیر امنیتی ویژه از مهلکهها به دور است. کسانی مثل حاج قاسم نامیرا هم که نبودند خیال میکردیم حداقل صد سالی زندگی میکنند. ولی واقعیت یک جاهایی یک سیلی محکم میکوبد توی صورتت.
به خاطر تدابیر امنیتی شهادت سید حسن نصرالله حتی دورتر هم به نظر میرسید. هرچه باشد حاج قاسم وسط معرکه بود و در معرض خطر. سیلی واقعیت به ما فهماند که سید هم وسط معرکه بوده. آنقدر وسط و آنقدر در دل ماجرا که پیکر بیجانش هم از حمله دشمن در امان نبود. بعد از قطعی شدن خبر شهادت نه خبری از مراسم تشیع بود و نه محل خاکسپاری مشخصی. خیال کردیم مزار سید هم مثل مزار مادرش تا ابد که نه ولی تا مدتها از دیدهها پنهان خواهد بود. یهود و سقیفه هیچوقت از هم جدا نبودند.
چند ماه بعد از شهادت سید اعلام شد که پیکر او را به صورت ودیعه در خاک گذاشتهاند و حالا قرار است به خانه ابدی خودش منتقل شود. حالا باید تشیعی در شأن سید برگزار میشد. خیلیها از خارجِ مرزهای لبنان میخواستند خودشان را به مراسم تشییع برسانند. از ایران، عراق، یمن و...
کار برای ایرانیها سختتر بود، چون پروازهای مستقیم به لبنان لغو شده بودند. اما عدهای با همین سختی خودشان را به مراسم رساندند. تعدادی از این مسافران اهالی رسانه بودند و بعضیهاشان اهل قلم. اهالی رسانه که تکلیفشان مشخص بود، برای تولید خبر رفته بودند. اما اهالی قلم رفته بودند که کتاب بنویسند؟ سفرنامهای برای یک سفر چندروزه؟ یا حاشیهنگاری مراسم تشییع؟
یاد سفرنامههای اربعین افتادم. سفرنامههایی از یک سفر چند روزه که تقریباً هیچکدامشان حرف جدیدی ندارند. منِ مخاطب نیاز دارم چیزی بیش از عکسها و فیلمهای منتشر شده در رسانه را کشف و درک کنم. کتاب این قابلیت را دارد که مخاطب را در معرض واقعیات بیشتری قرار بدهد. اما بستگی دارد چه کسی این کتاب را بنویسد. این کتابِ خاص نباید فقط شرح وقایع سفر باشد و ضبط تصاویرِ موجود.
از بین اهلِ قلمِ مسافرِ لبنان چند نفری را میشناختم که شناخت زیادی از منطقه شامات و اتفاقات منطقه داشتند. اینها اگر دست به قلم میشدند راحتتر میشد به کتاب مورد نظر اعتماد کرد.
وقتی کتاب «دوازده صفر سه» منتشر شد با دوست کتابخوانم هردو همزمان گفتیم «یک سفر پنج روزه سفرنامه نداره ولی صادق علیزاده فرق میکنه. او روی منطقه مسلطه.»
با همین فرض که قرار است این کتاب اطلاعاتی بیش از مراسم تشییع در اختیارم بگذارد، کتاب را دست گرفتم. کتابی که در همان صفحات اول قدرت قلم نویسنده را به رخ میکشید. نثر پاکیزه، جملهبندیهای قرص و محکم و دایره واژگان بالا. حدسم درست بود؛ کتاب فقط درباره مراسم تشییع نبود. مراسم تشییع بستری فراهم کرده بود برای نوشتن از لبنان با همۀ ابعادش. آنقدر که بیش از هفتاددرصد از مطالب کتاب به جامعه و وقایع و تاریخ لبنان اختصاص دارد و سهم روایت سفر به کمتر از سیدرصد میرسد. شاید مخاطب کمحوصلهتر نیاز بیشتری به خواندن وقایع داشته باشد تا تحلیل مسائل.
این کتاب انتظاری که از یک سفرنامه میرود را تا حدود زیادی برآورده کرده. سفرنامه قرار نیست فقط شرح وقایع باشد. نویسنده سفرنامه باید تا حدود زیادی جغرافیا، آبوهوا، معماری، سیاست، فرهنگ، غذا و اقتصاد مقصد را معرفی کند. البته که همه اینها با مشاهده به دست نمیآید و نیازمندِ تحقیق و تفحص است. مخصوصاً درباره سیاست و اقتصاد.
شاید سلیقه نویسنده دیگری با همین اندازه اطلاعات این باشد که بیشتر به رویدادهای زمان حال بپردازد و اطلاعات مربوط به سیاست و اقتصاد و... را به صورت پانویس در کتاب درج کند. اما ارجاع به پانویس، مخصوصاً پانویسهای مفصل و طولانی باعث گسستگی از متن اصلی میشود و مخاطب را سردرگم میکند. استفاده از این شیوه رفتوبرگشتی حفظ یکپارچگیِ روایت در کتاب دوازده صفر سه باعث میشود که همراهی خواننده با متن کتاب تا خط پایان حفظ شود.
از آنجایی که این کتاب فراتر از یک مشاهده عینی است، به طور مفصل در آن به اقتصاد و سیاست حاکم بر لبنان اشاره شده است. در حد قابل قبولی هم به فرهنگ و حتی غذا. مثلاً نوع مواجهه ملت لبنان با مسئله مرگ. یا استفاده زیاد از ادویه در غذا و...
لحن نویسنده کاملاً جدی و رسمی است، با حفظ تمام قواعد زبان معیار. اما گاهی زبان طنز باعث تنفس در متن میشود. «انگار نه انگار آن بندۀ خدایی که که پای لنگش وبال گردن شده بود این قلم بوده و ایضاً همسر همشیره ابویِ این قلم بوده که از گرفتگی عضله تا یک هفته بعد از برگشت از سفر مثل یوزپلنگ پنجهرَوی میکرد و از گذاشتن پایش روی زمین عاجز بود»
طبیعتاً نویسنده به تکتک اجزای عبارت فوق فکر کرده و خلق این عبارت با چاشنی طنز اتفاقی نبوده است؛ اما در کل کتاب تعداد عبارات یا اشارههای طنز به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد. طنزی که موجب سخیف شدن اثر نمیشود و اتفاقاً چاشنی خوبی است برای نمکین شدن لحن جدی کتاب. شاید استفاده بیشتر از چاشنی طنز مخاطب عامتر را بیشتر پای کتاب نگاه میداشت.
در کتابی با این حجم از اطلاعات جای عکس خالی بود. استفاده از تعدادی عکس با همان چاپ دو رنگ سیاه و سفید که بار مالی زیادی هم به کتاب تحمیل نمیکند، هم به تصویرسازی در ذهن مخاطب کمک میکرد و هم باعث رفع خستگی چشم میشد. مخصوصاً که صفحات کتاب همه پر از نوشته بودند و نویسنده یا ویراستار یا... در استفاده از کلید اینتر خست به خرج داده بودند و تعداد خطوط سفید بین کتاب بسیار کم بود.
گاهی مقایسه یک پدیده با پدیده دیگر آن را قابل درکتر میکند. در سفرنامهنویسی این مقایسه شاید بیشتر از هر ژانری قابل استفاده باشد؛ که نویسنده دوازده صفر سه به خوبی از آن بهره گرفته است. چه در فرهنگ چه در غذا و جامعهشناسی و چه در نوع برگزاری یک تشییع عظیم: «این حجم از نظم و هماهنگی نرمافزاری روی سختافزار ایرانی ما چندان قابل تعریف نیست»
مقایسههای آشکار و پنهان متن به کامل شدن تصویر ارائه شده از لبنان کمک زیادی میکند. اگر کسی علاقمند به شناخت این کشور کوچک باشد با خواندن این کتاب پاسخ بسیاری از سؤالات خود را دریافت خواهد کرد.
انتهای پیام/