۲۸/ خرداد /۱۴۰۴
09:46 06 / 03 /1404

السّلام‌ ای قرة‌العین علی موسی الرضا(ع)

السّلام‌ ای قرة‌العین علی موسی الرضا(ع)
شاعر و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی به‌مناسبت سالروز شهادت امام جواد علیه‌السلام قطعه شعری سروده است.

به گزارش خبرنگار آنا، ابوالفضل فیروزی شاعر و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام خمینی(ره) به‌مناسبت سالروز شهادت کشف‌الغمه حضرت جواد الائمه (علیه الاف التحیه والثنا) قصیده‌ای با عنوان «جوادیه» سروده است.

دیشب از کوی سحرخیزان نسیمی آشنا‌

می‌وزیدم نرم ونازک مثل نفحات خدا

‌می‌وزید از کوی جانان عنبر سارای دوست

نفحه‌ای، چون بوی‌ یوسف روشنای این عمیٰ

نفحه‌ای بر مریم دل بهتر از روح‌الامین

بِه ز گل‌های بهاری، خوشتر از مشک ختا

نفحه‌ای مستانه مثل باد گل‌بیز بهار

روح‌افزا و دل‌انگیز و لطیف و باصفا

نفحه‌ای در سینه اندازد هوای دیگری

دلبرانه، دلگشا و دلپذیر و دلربا

بهتر ازباد بهاری نرم‌نرمک می‌وزید

با صفاتر ز آب جاری، دلگشاتر از صبا

خاطر جمعم بشد، چون موی آن‌دلبر پریش

تا وزید آن نفحهٔ روح خدا در نی‌نوا

یاربّ این نفحات از کوی‌ کدامین دلبر است

کاینچنین بیتاب‌گشته از نسیمش جان‌ما؟

‌می‌وزد این نفحهٔ از کوی زلیخای کجا؟‌

می‌دراند یوسف گل را گریبان از قفا؟!

این نسیم‌گل‌فشان کاکل مشکین کیست؟

کاینچنین بیدار سازد غنچه‌های خفته را؟

از سرکوی کدامین دلبر مینو سرشت‌

می‌وزد این نفحهٔ خوش بر دل این بینوا؟

از چه این نفحات ربّانی وزان گردیده‌است

کاینچنین آشوب‌گشته درهمه ارض‌و سما؟

یاربّ این نفحات‌روح‌انگیز وگل‌بیز کجاست

از که و از چه چنین آید مرا بوی رضا؟

آنچنان نفحات اُنسش می‌ربودی جان ودل

گفتم این بوی بهشتی از کجا آید مرا؟

ما کجا و بوی انفاس سحرخیزان کجا

در جهنم می‌وزد نفحات رحمانی چرا؟

اینهمه الطاف شاهی ازچه گردیدم نصیب

کاین همه انعام می‌ریزد به دامان گدا؟

من‌نبودم بیگمان شایستهٔ‌این‌لطف دوست

لیک از دست کریمیان دور نبود این سخا

گرچه‌احسا‌ن‌وکرم یعنی‌که‌بی‌دخل‌وحساب

خلق را بخشی فراتر از گمان بی‌ادّعا

کیست جز الله وآل الله باشد اینچنین

کیست باشد جز خدا وخاندان مصطفیٰ؟

می‌وزد این نفحهٔ رحمان ز ایوان نجف

بوی خاکیّ بقیع وکاظمین وسامرا

نفحه‌ای آبستن صد قافله باغ بهار

داشت باخود عطریاس وبوی‌طوس وکربلا

آری دیشب بابی از خلدبرین بگشوده شد

یعنی آن باب الجواد و روضه رضوان ما

یادخوب خاطرش در خاطرم انداخت‌گل

یاد یار مهربانم آن نسیم دلگشا

این نسیم جانفزای کوی مهر دلبراست

یعنی از گلزار جانبخش علی مرتضیٰ

پاره قلب رسول ونو‌رچشم اولیاء

شاخهٔ طوبیٰ، گل زهرا جوادابن‌الرضا

گلبن باغ بتول وگلشن آل رسول

مقبل اهل فضول ومرشد اهل وفا

السَّلام‌ای بحرعلم وکوه حلم و رود نور

رایت مهرت درخشان برفراز قله‌ها

السّلام‌ ای مظهر عشق وتجلی صفا‌

ای جواد اهل جود و‌ای «زَکیّ‌اَلأزکیا»

السلام‌ ای از تبار نور وفرزند رئوف

قرة‌العین پدر، آقا «علی موسی‌الرِّضا»

حلقهٔ اهل نظر را، خاتم دُرِّ ثَمین

شمع جمع اولیا و کوکب برج وَلا

عالمان‌مبهوت‌علمش، چون درآید درسخن

حاکمان منکوب حکمش، در مقامات‌قضا

ثانی زین العباد و تالی قرآن مدار

همقطار سابقون و هم عنان لافتیٰ

حاتمان نزدش‌خسیس‌و عالمان عندش جهول

عارفان در سبحهٔ او معترف بر شیخنا!

دست رد بر سینهٔ سایل ولو دشمن، نزد

داده‌اش حرز امان وکرده‌اش حاجت روا

‌می‌رسد لبیک از حق در مقامات دعاش

پایه‌های عرش لرزان، چون برآرد «ربَّنا»

یکشبه طی‌کرده روحش قوس سُلّاک صعود

از «مقامات تَبتّل» تا «مقامات فنا»

ماه‌حسن ومهرجان وبحر جوشان کرَم

رود جود وچشمهٔ مهر وسحاب پر سخا

روشنای چشم ما درخلوت تاریک گور

سایه لطفش مدام وشافع روز جزا

سبزشد از آب رویش آن‌درخت سِدرخشک

میدهد براو شهادت، چون بخواهد آن عصا

در رحِم با مام پاکش در سلام وگفتگو

در طفولیّت امام ودر جوانی پارسا

در شگفتم باچنین فضل وکمالات شگفت

کرده «امّ‌الفضل» مسمومش به‌حکم اشقیا

یاربّ! این جور وجفا تاچند بر آل‌رسول

تا به کی غایب بماند آن امام مه لقا

تا به کی با ندبه هرجمعه بخوانم آنجناب

«أَینَ؟ أَینَ؟!...» چندگویند اوصیاء واولیا

کی‌شود؟ آید بگیرد انتقام‌خون تو

طالب خون شهیدان وذحول انبیا

کی‌بیاید؟ از تبارش مهدی‌صاحبقران

وارث خون خدا، یعنی شهید کربلا

کی‌دمد؟ از غرب عالم مشرق نورخدا

کی‌رسد؟ در فصل غربت، آن سفیر آشنا

کی رسد آن غوث عالم؟ تا بجوید حال ما

کی‌دمد درظلمت ما نور «والشمسُ‌الضُّحیٰ

تا شود عالم قیامت وقت آن قد قامتش

عالم آید در نمازش، چون برآید «اَلصَّلا».

چون به محراب عبادت خاست‌آن‌قدقامتش

می‌کند اشیای عالم بر نمازش اقتدا

بحر هستی در تلاطم در تظلّم خواهیش

باد و باران، مویه‌گر از ندبه اش آدینه‌ها

وقت تسبیحات زهرایی آن تسبیحگوی

«سَبّح لِلّه» گوید جان جمله «ماسوا»

مثل داوود پیامبر، کوه ودریا ودرخت

میشود با او همآوا در مناجات ودعا

سایهٔ سرو روانش، سبز بر سر‌های ما

خوان احسان عَمیمَش باز تا هر ناکجا‌

ای الهی من فدای خاک پاک آن عزیز

رنجه سازی کی قدم بر چشم نابینای‌ما؟

گر شتر در خواب بیند پنبه دانه، من تو را

کی شود بی‌پرده آیی تا عیان بینم تو را؟

صبح نزدیک‌ است برخیزید از خواب‌گران!

بردمد شاید همین فردا گل «روح خدا»

می‌رسد مردی که زنجیر دل ما بگسلد

آنکه می‌آید به زودی با نوای «نی‌نوا»

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب