چگونه معجزه ولادت حضرت عیسی (ع) در قرآن را باور کنیم؟

خبرگزاری آنا - گروه فرهنگ و جامعه؛ «در قرآن از حوادثی به عنوان آیت و نشانه صفات الهی یاد شده است که هرگز با علل و عوامل طبیعی و روابط عادی بین پدیدهها سازگار نیست؛ تولد حضرت عیسی (ع) از مادری باکره، سخن گفتن او در گهواره و صحبت کردن حضرت سلیمان (ع) با حیوانات، نمونههایی از داستانهای یاد شده در قرآن است که جنبه عقلانی نداشته و به هیچ عنوان با علم امروزی همخوانی ندارد؛ چرا که مثلاً برای تولد یک انسان، وجود دو جنس مخالف و ترکیب اسپرم و اوول لازم است؛ نیز حیوانات برای سخن گفتن به مغزی بیاندازه پیچیده نیاز دارند تا بتواند یک سلسله فعل و انفعالات بسیار بغرنج را انجام دهد و بدیهی است که هیچ حیوانی از چنین مغزی که به او قدرت تفکر و تکلم عقلانی بدهد، برخوردار نیست! از سوی دیگر آیات قرآن از شنیدن سخنان مورچه توسط حضرت سلیمان (ع) حکایت دارد؛ این در حالی است که مورچگان، دارای ارگانهای مربوط به تولید صوت نیستند و تنها با بو با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند؛ چنین اشتباهاتی ناشی از اطلاعات کم اعراب، نسبت به بیولوژی حیوانات و در نتیجه انسانی بودن متن قرآن است!» اینها تنها بخشی از یک شبهه درباره معجزات مطرح شده در قرآن کریم است، به مناسبت ماه مبارک رمضان پاسخ این شبهه را از مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزههای علمیه جویا شدیم که در ادامه میخوانید:
معجزات، از سنخ امور فراعقلی هستند نه عقلستیز
پیامبران الهی برای اثبات ارتباط خود با ملکوت عالم، به اذن خداوند، به خوارق عاداتی دست میزدند تا مردم با مشاهده آن، به صدق مدعای ایشان علم پیدا کنند؛ قرآن کریم در آیات فراوانی به پارهای معجزات آنان اشاره کرده است؛ تحقق چنین معجزاتی، به معنای تحقق اموری فراعقل بوده و عقل، اگر چه نمیتواند وجود آن را اثبات کند (چون اثبات امور جزئی در توان عقل نیست و در این خصوص به مدارک تاریخی نیازمندیم)، اما به انکار آن نیز نمیتواند دست زند.
از منظر عقل تا مادامی که یک پدیده از جریان عمومی علل و اسباب خارج نباشد، وجودش ممکن است و نمیتوان آن را به صرف استبعاد ممتنع دانست؛ به عبارت دیگر، معجزات، از سنخ امور فراعقلیاند نه عقلستیز؛ اموری عقلانی به شمار میروند؛ آنی بودن تحقق معجزه و محتاج نبودن آن به شرایط زمانی و مکانی مخصوص که از ویژگیهای آن است، سبب شده تا عدهای با تکیه بر حس و تجربه، معجزه را خرافه و مخالف قانون علیت انگارند؛ این در حالی است که معجزات، هرگز نافی قانون علیت عام نبوده و تنها از عللی فرامادی و فراطبیعی حکایت دارند!
از آنجایی که قرآن کریم، آخرین و کاملترین کتاب آسمانی است که به گفته خود، عزیز و استوار است و هیچ باطلی در آن راه ندارد و کتابی است که از جانب خداوند حکیم و برای هدایت بشریت نازل شده است. باورمندی به محتوای درونی این کتاب شریف و صیانت آن از هرگونه اشتباه، آن چنان از اهمیت برخوردار است که از دیرباز تاکنون مخالفان و موافقان این کتاب را در کشاکش سؤال و جواب وا داشته است؛ چرا که باور به وجود هرگونه اختلاف در ساحت این کتاب آسمانی که مهمترین منبع فکری و سلوکی مسلمانان است را به کلی فرو میپاشد.
از اینرو عالمان اسلامی همواره بر آن بودهاند تا از کیان این کتاب الهی پاسداری کرده و با دلایل علمی و منطقی مخالفان را پاسخ دهند. قرآن کریم از داستانها و حوادثی خبر میدهد که با نظام علت و معلول مادی همخوانی ندارد و جز با عوامل خارق عادت صورت نمیپذیرد. این حادثهها همان معجزاتی است که به پیامبرانی، چون حضرت موسی (ع)، سلیمان (ع)، عیسی (ع) و جز آنان نسبت داده است. عدم مطابقت این حوادث با جریان عادی پدیدهها شبههای است که عدهای در تلاش برای خدشه دار جلوه دادن کتاب عالی مسلمانان ایراد کردهاند که به بررسی و نقد آن میپردازیم:
اعجاز تولد عیسی (ع)
یکی از آیات و نشانههایی که خداوند متعال در قرآن کریم برای بندگان خود از آن یاد میکند، معجزه تولد حضرت عیسی (ع) از دامن مادری باکره و سخن گفتن ایشان، در گهواره است که در آیههای ۱۶ تا ۲۱ سوره مریم به آن اشاره رفته است:
«و در این کتاب از مریم یاد کن، آن گاه که از کسان خود، در مکانى شرقى به کنارى شتافت؛ و در برابر آنان پردهاى بر خود گرفت. پس روح خود را به سوى او فرستادیم تا به شکل بشرى خوشاندام بر او نمایان شد. مریم گفت: اگر پرهیزکارى، من از تو به خداى رحمان پناه مىبرم. گفت: من فقط فرستاده پروردگار توام، براى اینکه به تو پسرى پاکیزه ببخشم. گفت: چگونه مرا پسرى باشد با آنکه دست بشرى به من نرسیده و بدکار نبودهام؟ گفت: فرمان چنین است، پروردگار تو گفته که آن بر من آسان است، و تا او را نشانهاى براردم و رحمتى از جانب خویش قرار دهیم، و این دستورى قطعى بود».
برخی بر این آیات ایراد گرفته و این ماجرا را از افسانههایی میدانند که ریشه در فرهنگ کهن داشته است. اینان عقیده دارند که داستان تولد عیسی (ع) از مریم باکره، جز خرافه و ادعایی غیر علمی چیز دیگری نیست و این موضوع را با اساطیر و افسانههای باستانی هندی مقایسه میکنند. دلیل ایشان برای خرافه بودن این آیات، ناسازگاری آن با علم میباشد.
حال اینکه حکم عقل در رابطه با مشاهده پدیدهها از دو حالت خارج نیست: اول آنکه از پذیرش آن امتناع میورزد و آن را خلاف عقل و ضرورت میداند؛ دوم آنکه از درک علت و عوامل آن عاجز است و حکم به فراعقل بودن میدهد، نه حکمی عقل ستیز.
اولی مانند آنکه عقل چنین امکانی را باطل میداند که عدد دو با فرض دو بودن از سه بیشتر باشد؛ دومی مانند تمامی معجزاتی که قرآن کریم از آنها یاد کرده است. بله، با مطالعه آیات قرآن کریم چنین به دست میآید که قرآن، قانون عمومی علیت و معلولیت را میپذیرد و برای مرگ، زندگی و حوادث طبیعی، چون حوادث آسمان و زمین، اسبابی قائل است. گرچه در آخر برای اثبات توحید همه را به خداوند متعال مستند میکند.
اما در عین حال، قرآن از داستانها و حوادثی به عنوان آیت و معجزه خبر میدهد که از جریان عادی و معمولیِ علت و معلول خارج بوده و جز با عوامل خارق عادت صورت نمیپذیرد. فرقی که میان روش عادی و خرق عادت هست، این است که ما روابط مخصوص برای پدید آوردن حوادث عادی را مشاهده میکنیم و شرایط زمانی و مکانی مخصوص آن را میبینیم؛ در حالی که مشاهده این رابطه در مورد معجزات، صورت نمیپذیرد؛ چرا که حوادث در معجزات، آنى و فورى اثر مىگذارند، به خلاف حوادث طبیعی که اسباب، اثر خود را به تدریج مىبخشند. (۱)
معجزه یا روش خرق عادت، قانون علیت را نفی نمیکند و تحت قانون علیت عام قرار دارد و فقط علتی برتر و فراتر از علل طبیعی و مادی دارد؛ از همین روست که خود علم هم نمیتواند حوادث خارق عادت را نپذیرد. همین علت باعث شده تا روانکاوان در مقام توجیه این حوادث، آنها را به جریان امواج نامرئی الکتریسته و مغناطیسی نسبت دهند.
آری! فقط کسانی خوارق عادت را نمیپذیرند که تنها سر و کارشان با علوم طبیعی و حس و تجربه است. دانشمندان دنیا نیز آن قدر از مرتاضان، حرکات و کارهاى خارق العاده دیدهاند که دیگر جاى هیچ شک و تردیدى در وجود حوادث خارق العاده باقى نمانده است. (۲)
معجزه تولد حضرت عیسی (ع) و سخن گفتن ایشان نیز که قرآن از آن یاد کرده است، از این قاعده مستثنی نیست؛ باردار شدن یک دوشیزه امری خلاف عقل نیست که از عقل از پذیرش آن امتناع ورزد. در نظام آفرینش برای به وجود آمدن هر موجود، یک سلسله عوامل و اسباب نیاز است؛ مثلاً برای تولد یک انسان، وجود دو جنس مخالف، آمیزش و ترکیب اسپرم و اوول لازم است. نظام عالم طبیعت مخلوق خدا و محکوم فرمان او است و هر گاه بخواهد، مىتواند این نظام را دگرگون سازد و به وسیله اسباب و عوامل غیر عادی موجوداتى را بیافریند. (۳) این در دایره سیطره و قدرت خداوند بوده و مستلزم هیچ نوع محال عقلی نیست.
گفتوگوی انسانها با حیوانات
قرآن مدعی است که حضرت سلیمان، زبان حیوانات را میدانسته و در آیات ۱۸ و ۱۹ سوره نمل از سخن گفتن او با مورچه سخن به میان آورده است:
«تا آنگاه که به وادى مورچگان رسیدند. مورچهاى گفت: اى مورچگان، به خانههایتان داخل شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش شما را پایمال کنند. سلیمان از گفتار او تبسم کرد و گفت: پروردگارا، در دلم افکن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشتهای، سپاس بگزارم و به کار شایستهاى که آن را مىپسندى، بپردازم و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایستهات داخل کن».
برخی از مخالفان در مقام رد این ادعای قرآن گفتهاند: طبق تحقیقات بیولوژیک، مورچگان دارای ارگانهای مربوط به تولید صوت نیستند و تنها با بهجای گذاشتن رد شیمیایی و حس بویایی با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند؛ از سوی دیگر، توانایی حرف زدن، ناشی از یک سلسله فعل و انفعالات بسیار بغرنج است که به مغزی بیاندازه پیچیده نیاز دارد و هیچ حیوانی از چنین مغزی که به او قدرت تفکر و تکلم عقلانی بدهد، برخوردار نیست. بنابراین، اینکه انسانی گفتوگوهای دیگر حیوانات را بفهمد، خلاف علم و واقع است.
در پاسخ این شبهه، ذکر دو نکته حائز اهمیت است:
اول: معنای کلمه «قول» در آیات قرآن، متفاوت است. یک نوع قول و سخن گفتن، همان سخن گفتن انسانی و استخدام صوت میباشد؛ و دیگر انواع آن، سخن گفتن شیاطین با یکدیگر، گفتوگوی خداوند با انسان، حیوانات، جمادات، نباتات و بالاخره، سخن گفتن انسان با حیوانات است. چنین نیست که کلمه «قول» در تمام این موارد، از یک سنخ باشد.
سخن گفتن به معنای ابراز معانی و مقاصدی است که در ذهن گوینده است و میخواهد آن را به شنونده و مخاطب خود انتقال دهد؛ هرگونه رفتاری که این فرایند را انجام دهد، نوعی گفتن و قول به حساب میآید؛ هر موجود با شعوری به شیوه خاصی با محیط خود ارتباط برقرار میکند و با دیگر افراد نوع خود سخن میگوید؛ حتی انسانها که قادر به تکلم زبانی در سطح پیچیده هستند، میتوانند به شیوههای گوناگون دیگری هم با یکدیگر گفتوگو کرده و پیامهای خود را انتقال دهند.
در حوزه روانشناسی، به ویژه روانشناسی اجتماعی، مسائلی مانند زبان بدن، ارتباط چشمی، نمادها و... مورد بحث قرار میگیرد؛ این روشها نوعی سخن گفتن، و منتقل کننده پیام از پیامدهنده به پیامگیرنده است.
دوم: هیچ ضرورتی ندارد، مرجع همه چیز علم تجربی باشد و همه چیز تنها بایستی با علم تجربی به اثبات برسد؛ چنین چیزی نه تنها ممکن نیست که اگر امکان هم داشته باشد، سودمند نیست و نتیجهای جز محروم شدن انسان از منابع آگاهی و کاهش سطح فهم و دانش انسانها نخواهد داشت؛ علم تجربی که محدود به عالم ماده و تجربه است، یک مقوله، و عقل سلیم نیز مقوله دیگری است؛ نباید عرصه فعالیت آنها را یکی گرفت و جایگزین نمود؛ چرا که باعث درک نادرست، از حقایق میشود.
از سوی دیگر، خود علم تجربی هم محتاج عقل و براهین عقلی است؛ علم تجربی آثار و نشانههایی را که در عالم ماده یافته، به عقل ارجاع میدهد تا عقل به آن حکم کند. علوم حسى در باب عمل با تجربه تایید میشوند و، اما خود تجربه، اثباتش با تجربه دیگر نیست و گر نه لازم مىآید، یک تجربه تا بینهایت، تجربه بخواهد، بلکه علم به صحت تجربه، از طریق عقل به دست مىآید، نه حس و تجربه. پس، اعتماد بر علوم حسى و تجربى، بهطور ناخودآگاه، اعتماد بر علوم عقلى نیز هست. (۴)
امروزه نیز علم تجربی، برقراری ارتباط با حیوانات و فهم سخن آنان را بعید نمیداند؛ دانشمندان علوم تجربی، تلاش میکنند تا بتوانند از طریق صداها، سیگنالها، ارتعاشات صوتی یا فیزیکی، برخی از پیامها و مفاهیم آنها را درک کرده و البته تا حدودی موفق بودهاند؛ مثلا چه صدایى علامت خشم، چه صدایى علامت رضایت، چه صدایى علامت گرسنگى، چه صدایى علامت تشنگى و امثال آن است. باری، هیچ محال و ضرورت عقلی لازم نمیآید که خداوند با قدرت بیانتهای خود، چنین علمی را به پیامبرش عطا کرده باشد و حکم به صحت این موضوع، مطلبی عقلگریز نیست که عقل از پذیرفتن آن امتناع ورزد.
پینوشتها:
۱- طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷ ق، چاپ پنجم، ج ۱، ص ۷۴.
۲- طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷ ق، چاپ پنجم، ج ۱، ص ۷۶.
۳- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، چاپ اول، ج ۲، ص ۵۵۲.
۴- طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷ ق، چاپ پنجم، ج ۱، ص ۴۸.
انتهای پیام/