علیرضا قزوه از سپهبد شهید و فرزندش سرود/ تا نوبت رفتن رشید آمد؛ یک باره قیامتی پدید آمد

علیرضا قزوه از سپهبد شهید و فرزندش سرود  تا نوبت رفتن رشید آمد؛ یک باره قیامتی پدید آمد

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، علیرضا قزوه شاعر و منتقد ادبی، جدیدترین سروده خود را به سردار شهید سپهبد غلامعلی رشید و فرزند اختصاص داده است که  در جریان جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به شهادت رسیدند.

متن این شعر در ادامه می‌آید:

قصیده‌ای تقدیم به شهید عالی مقام غلامعلی رشید و فرزند گرامی اش امیرعباس:

تا نوبت رفتن رشید آمد

یک باره قیامتی پدید آمد

خورشید شکست و تاب از کف داد

می‌گفت برادرم رشید آمد

تا صاف برد به خلوت عرشش

دربان بهشت با کلید آمد

در سبزه قبا به برکت سبزیش

عید آمده بود و باز عید آمد

درویش نبود لیک در پیشش

هر کس که مراد شد مرید آمد

حتی دیدم که شیخ خرقانی

حتی دیدم که بایزید آمد

آن راز رشید مردم دزفول

عنوان شهید برگزید آمد

آن مرد که با گروه منصورون

زندان شد و فجر آفرید آمد

آن فاتح فاو و هور و خرمشهر

از فتح هویزه و حمید آمد

آن کس که به گیسوان خونینش

عطری ز بهشت می‌وزید آمد

تا بوسه زند به زخم پیشانیش

ماهی که شکسته می‌خزید آمد

این نامه رسان حضرت باری ست

راهی ببرید، کان برید آمد

از عرش خدا فرشته‌ای آن روز

با نقل و پیاله و نبید آمد

هر لاله که بود ریخت در پایش

هر غنچه که بود بشکفید آمد

دمام زدند و سنج کوبیدند

هر کس که صداش را شنید آمد

‌می‌چرخد چرخ و شروه می‌خواند

ره باز کنید کآن شهید آمد

جمعیت دلبران فراوان شد

هر کس که ز خویش دل برید آمد

هم شان صفا و مروه بودی تو

با هروله هر که می‌دوید آمد

دورت شهدای جنگ چرخیدند

هر کس به مزاری آرمید آمد

از سبزه قبا تو سبزتر بودی

خود سبزقبا تو را که دید آمد

در قامت یک قیامت خونین

قلبی که همیشه می‌تپید آمد

آن یار یگانه یار یکتا بود

آن مفرد عشق و آن فرید آمد

همراه تو با عبای گلگونش

عباس تو با هزار امید آمد

ققنوس تو را ندیده عاشق شد

تا قبر تو بال زد ندید آمد

طاووس به دیدن تو پر وا کرد

سیمرغ ز قاف خود پرید آمد

کبکی سوی خانه ات خرامان شد

آهو چو دوان دوان چمید آمد

در ماتمت‌ای رسیده تا الله

هر کس به خدای خود رسید آمد

تا مردم دیده‌ی تو را دیدم

بر چشم دلم دوباره دید آمد

آن شام که صورت تو سیلی خورد

صد لطمه به دشمن پلید آمد

سر‌ها همه روی نیزه چرخیدند.

چون بر سر کشتگان یزید آمد

دل در طلب تو، چون زلیخایی

پیراهن گریه را درید آمد

در پشت سرت به نیت تلقین

اشک از دل ابری‌ام چکید آمد

علی رضا قزوه / ۲۰ مردادماه ۱۴۰۴

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا