حکومت «جولانی» و ریشههای نحس تکفیر در فرهنگ منحط بنیامیه

خبرگزاری آنا- علی رحمانی: با توجه به مستندات موجود در تاریخ اسلام درباب اقدامات رعبآور و جنایتکارانه خاندانی که در عصر حکومت صدساله خویش بر سرزمینهای وسیع و آباد اسلامی به بنیامیه مشهور شدند، میتوان این گونه گفت که اولین جریان سیاسی که با الهام از توحش ذاتی و باورهای جاهلانه فرزندان ابوسفیان به اقداماتی از قبیل ذبح کودکان و نوجوانان، به اسارت بردن نوامیس مسلمین و نهایتاً تکفیر و حبس و شکنجه شخصیتهای مخالف خود پرداخت؛ کسی جز بنیامیه و صاحبان سریر خونین خلافت اموی در دمشق نبود. سالها بعد در هنگام هجوم تقریباً همزمان صلیبیها و لشکریان چنگیز به سرزمینهای اسلامی، یکی از نوادگان معنوی اسلام برآمده از درخت شوم و نحس اموی یعنی تقیالدین ابنتیمه با درپیش گرفتن رویهای تند و افراطی، به تکفیر بسیاری از نحلههای فکری و جریانهای اسلامی موجود در زمان خود پرداخت. هر چند جریان ابنتیمیه در زمان حیات وی با حبس و تنییه او خاتمه یافت، اما بدبختانه جانشینان و شاگردان وی همچون ابنقیم جوزیه، ابومحمدالمقدسی و دیگران در سرزمین شام راه او را ادامه دادند.
در ادامه ضمن گفتوگو با «علیرضا مجیدی» کارشناس مسائل سوریه و غرب آسیا ریشههای فتنه تکفیر در سرزمین تاریخی و وسیع سوریه را بازمیکاویم.
آنا: از نظر شما ریشه تاریخی تفکرات تکفیری در کدام دوره از تاریخ سرزمین سوریه قرار دارد؟
اگر بخواهیم به صورت کلی بگوییم قدمت این مسئله به دوره بنیامیه باز میگردد، چون همین الان هم بستر اجتماعی رشد تکفیر در سوریه برپایه شکوهمندسازی عصر بنیامیه و رؤیای احیای آن استوار است و هم فراتر از آن بذرهایی که جوانان سوری را به سمت تکفیر میکشاند نتیجه فرهنگ بنیامیه است (نمونه آن توهین به ساحت مقدس مولای متقتیان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است.)
واقعیت این است که فرهنگ تکفیر از دوره ابنتیمه در کشور سوریه رشد پیدا کرده است. کشور سوریه سرزمینی بود که نسبت به دستگاه خلافت عثمانی یکسری زاویههایی داشت. سوریها حاضر بودند در راه دفاع از سرزمین خودشان بجنگند ولی برای حضور در شرق اروپا و نقاطی مثل تاتارستان و... انگیزه جنگیدن کمی داشتند. در واقع یک موج دعوت به جهاد با حمایت دستگاه عثمانی در بین شامیها ترویج شد که در آنجا میتوان رد اندیشه تکفیر را دید یعنی اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم ما در دوره حکومت حمدانیان شاهد بروز خیزشهایی در سوریه هستیم که قطعاً برای اهل شام نامطلوب است. همان طور که میدانید حمدانیان در شمال سوریه مستقر شدند. با اوجگیری خلافت فاطمی فاطمیان حمدانیان را از سوریه عقب راندند، اما هیچ گاه نتوانستند به صورت بلند مدت در شمال سوریه حکومتی تشکیل دهند و دچار مشکلاتی شدند تا این که صلاحالدین ایوبی آمد و کار آنها را یکسره کرد. همین الان در فرهنگ عمومی اهلتسنن در شام شاید بتوان گفت بعد از بنیامیه قهرمان بعدی اینها صلاحالدین ایوبی است.
وی با به راه انداختن شیعهکشی در سوریه اندیشه تکفیر را در این کشور باب کرد. در ادامه هم دستگاه خلافت عثمانی صرفاً با تمسک به ادبیات جهاد میتوانست شامیها را به جنگ در دوردستها ترغیب کند. این اقدامات باعث شد که نهایتاً اندیشه تکفیر تا این حد در سوریه ریشه بدواند. اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم اساساً تکفیریها بخش کوچکی از جامعه اهلتسنن در سوریه را شامل میشوند، اما عموم اهل سنت در سوریه متأثر از فرهنگ جهاد هستند و نتیجه آن این شده که ما وقتی با ۹۰% اهل تسنن در سوریه حشر و نشر داشته باشیم؛ میبینیم آنها هر چند گرایشاتی به سمت وحدت با شیعه دارند، اما در واقع تحمل غیریت دیگری را ندارند یعنی چه در مظاهر شریعت (مانند استفاده از مهر یا تفاوت در وضو و تأخیر در افطار) کسانی که حتی به صورت ایدئولوژیک به تکفیر شیعه نمیپردازند آن غیریت را برنمیتابند و این امری کاملاً پر رنگ برآمده از سه فاکتور تاریخی بنیامیه، حکومت صلاحالدین ایوبی و اقدامات امپراطوری عثمانی در شمال سوریه است.
آنا: موضع کلی اخوانالمسلمین سوریه در قبال رشد جریان تکفیری در این کشور چگونه است؟
هرچند مشهور است که جریان اخوانالمسلمین حامی حرکات مسالمتآمیز و دعوت و ارشاد است تا حرکات مسلحانه ولی واقعیت این است که در سوریه اینها تجربه متفاوتی داشتند همان طور که میدانید از اواخر دهه ۱۹۷۰ تا اوایل دهه ۱۹۸۰ م اخوانالمسلمین مجموعه الطلیعۀ المقاتله را تشکیل داد و وارد نزاع مسلحانه با حکومت سوریه شد. بعداً در دوره آقای بیطار و جانشین وی از فضای مبارزه مسلحانه فاصله گرفتند، اما با شروع جنگ داخلی سوریه با تأخیر اقدام به تشکیل دادن هیئات الدرع الثوره (سپر انقلاب) کردند که فعالیت نظامی داشت. بعدها در ادامه هم به چند شاخه تقسیم شدند و طیف هوادار آقای احمد رمضان به سمت فعالیت مسلحانه نرفتند طیف مرکزی و محوری اینها هم که در همان حال و هوای سابق و بلکه سیاسیتر هم بود به نحوی که حتی تحت تأثیر قرار نگرفت، اما یک شاخه از اینها که در رأس آنها آقای منذر صراص و عمر حذیفه قرار داشتند تشکیلات فیلق الشام را به راه انداختند که در زمان سقوط حکومت اسد تقریباً بعد از تحریرالشام بزرگترین گروه معارض مسلح در استان ادلب بود، چون گروههایی مانند الاحرارالشام سرکوب شده بودند و پیشگامان این گروه از رئوس اخوانالمسلمین سوریه بودند عمر الحذیفه از شرعیهای اخوان بود و منذر صراص هم آدم بسیار شناخته شدهای بود؛ لذا اینها با وجود این که اهل فعالیت مسلحانه بودند از لحاظ عقیدتی با طیف موسوم به تکفیری مرزبندی دارند، اما در میدان مبارزه و عمل همکاری پر رنگی با آنها دارند یعنی مسئله آنها نقد تکفیر نیست بلکه مسئله آنها تشکیل حاکمیت سنی و حکومتی در سوریه است که هم اقتضات روز را بپذیرد و هم نسبت به شریعت عداوت نداشته باشد و حتی الامکان به آن گرایش داشته باشد. جمع بین این دو مسئله بحثی است که شقوق اخوانالمسلمین سوریه را میسازد. البته باید این نکته را نیز در نظر بگیریم که اخوانالمسلمین در سوریه به سه شاخه تقسیم میشود. اخوان حلب با اخوان حماه و اخوان دمشق متفاوت است، اما این نکته به صورت کلی شامل شمالیها و به ویژه اخوانالمسلمین حلب میشود، اما در عین تفاوت جغرافیایی و بینشی یک نکته در مورد همه اینها صادق است و آن این است که مسئله آنها نقد تکفیر نیست و فقط این مسئله در برگیرنده یک اختلاف عقیدتی بین اخوان سوریه و تکفیریها است و به قدری این مسئله کمرنگ است که از نظر اقلیتهای دینی این کشور گاهی اخوانالمسلمین سوریه در عداد تکفیریها قرار میگیرد.
آنا: جبهه النصره به رهبری جولانی چه مراحلی را از نظر ایدئولوژیک و سیاسی-نظامی طی کرده است و وضعیت جناح بندیهای فعلی جبهه النصره در قبال مواضع جولانی و هواداران وی چگونه است؟
جولانی در ابتدا با دستور ابوبکر البغدادی جبههالنصره را تأسیس نمود و این سازمان به عنوان شاخه القاعده در سوریه اعلام موجودیت کرد. تمام مؤسسین آن نیز عضو داعش بودند. در ادامه دولت اسلامی عراق وارد سوریه شد و نام خود را به دولت اسلامی عراق و شام یا همان داعش تغییر داد.
بغدادی به جولانی دستور داد تا جبهه النصره را منحل کند و به داعش بپیوندد اینجا یک دعوایی پیش آمد. جولانی تمرد کرد و به صورت مستقیم با أیمنالظواهری رهبر القاعده بیعت نمود. در اینجا دعوای موسوم به مشروعیت بین جریانهای تکفیری موجود در سوریه اتفاق افتاد، چون داعشیها به جولانی میگفتند «تو در بیعت بغدادی بودی و حق تمرد نداشتی و شرعاً باید اوامر او را اطاعت میکردی».
از طرف دیگر هواداران جولانی میگفتند: «اولاً ما به صورت نیابتی (از طرف أیمن الظواهری) با بغدادی بیعت کرده بودیم و حالا آن نیابت را برداشتیم و به صورت مستقیم با أیمن الظواهری بیعت کردیم. ثانیاً خود بغدادی چرا بیعت با أیمن الظواهری را نقض کرد».
در ادامه هواداران بغدادی تشکیلات خود متشکل از گروههای هفت گانه جهادی را ایجاد کردند که فقط یک شاخه از آن در بیعت با الظواهری بود. به طور خلاصه باید گفت: بعد از این دعوای مشروعیت جولانی ضمن بیعت مستقیم با ظواهری تشکیلات اختصاصی خود را اداره کرد. در این زمان وی با ریزش بزرگی در کادر رهبری جبهه النصره مواجه شد، زیرا بخش زیادی از رهبران این جریان سلفی-تکفیری به بیعت خود با بغدادی وفادار مانده بودند. جولانی بعدها از بیعت با الظواهری خارج شد که این هم ماجرایی دارد. با شکایتهایی که به ظواهری شده بود وی یک هیئت سه نفره را مأمور کرد تا در سوریه عملکرد جولانی را بررسی کند و جولانی در آنجا با استدلالهایی که آورد اینها را قانع کرد تا با خروج از بیعت القاعده یک گروه سوری تشکیل دهد. أیمنالظواهری نیز در ابتدا این مسئله را پذیرفت، اما شواهدی داریم که نشان میدهد بعداً دیدگاه خود را تغییر داد. کما این که ابوهمامالسوری ابتدا با ظواهری بیعت کرد و گروه حراسالدین را تشکیل داد. یا این که گفته میشد حمزه بنلادن (فرزند اسامه بنلادن) به سوریه آمد و گروه حراس الدین بیعت الظواهری را بر گردن خود داشت. این قضیه نشان میدهد که ظواهری بعداً نظر خود را تغییر داده است. اما در آن مقطع واقعیت این بود که بیعت خود را از جولانی برداشت و جولانی توانست جریان موسوم به فتح الشام (جبهه النصره بعدی) را تأسیس کند. در جریان آزادسازی بخش شرقی حلب در دوره بشار اسد یک فاکتور بسیار مهم اختلاف بین گروههای مسلح بود اختلافی که بین گروههای تکفیری به الفصائلیه (گروهگرایی) معروف بود.
بعد از این که معارضه مجبور به خروج از حلب شد یک موج وسیعی در بین بدنه اجتماعی آن شکل گرفت که گروهگرایی را کنار بگذارد، زیرا کل انقلاب سوریه را با شکست مواجه خواهد ساخت و باعث پیروزی بشار اسد خواهد شد علت فراگیری این موج نیز این بود که روند بازگشت ارتش اسد به حلب از زمان درگیری داخلی معارضه شروع شد. زیرا این درگیریها موجب عقبنشینی نیروهای مرزبانی النصره و ورود نیروهای مقاومت به بخش شرقی حلب شد. بعد از این ماجرا جولانی یک ایدهای مطرح کرد و آن هم این بود که گروههای مسلح سلفی معتقد به جهاد و اجرای شریعت با هم متحد شده و گروهی واحد تشکیل دهند که در همین راستا گروه تحریرالشام تأسیس شد.
جولانی ریاست تحریرالشام را هم از لحاظ ظاهری واگذار کرد و گفت هاشم الشیخ ملقب به ابوجابر رهبر تحریرالشام شود و خودش فقط فرمانده نظامی این جریان باشد، اما واقعیت این بود که به دلیل این که وی فرمانده نظامی بود اراده خویش را به طرفهای دیگر تحمیل میکرد به هر حال آن موقع تحریرالشام تأسیس شد و در ادامه گروههای تشکیل دهنده این جریان از آن جدا شدند و گروههای اصلی آن نظیر جیش الاحرار (به رهبری ابوجابر) گروهک الزنکی و... از ائتلاف تحریرالشام کنارهگیری کردند و عملاً خود جولانی در رأس این ائتلاف باقی ماند که در ادامه با همین تشکیلات حکومت ادلب را به دست گرفت و حکومت نجات ملی را تشکیل داد و به سرمایه قابل توجهی هم دست پیدا کرد و در ادامه کنترل دمشق را به دست گرفت. از نظر ایدئولوژیک جولانی فعالیت عقیدتی-سیاسی خود را با جریان سلفی-جهادی به مفهوم دقیق کلمه شروع کرد. نگاه وی کاملاً جهان وطنی بود. در دوره النصره وی نشانههایی از اعتقاد به مرزهای جدید را در شخصیت سیاسی خود بروز داد و طی مصاحبه با شبکه الجزیره در سال ۲۰۱۴ م گفت: «ما فعلاً در مرزهای سوریه عمل میکنیم و کاری با جاهای دیگر نداریم» و در قدم بعد به صورت مرحلهای مرزها را به رسمیت شناخت در دوره فتح الشام وی به شخصیتی سوری تبدیل شد و از تفکر جهان وطنی فاصله گرفت، اما باز هم گفتمان داخلی اینها لزوماً گفتمان دولت-ملت جدید نبود کما این که اینها در جریان تصرف ادلب در دو مرحله نشان دادند پرچمهای سوریه را قبول ندارند، اما مشخصاً از سال ۲۰۱۷ م که حاکم بلامنازع ادلب شدند پوستاندازی آنها شروع شد و مرزهای جدید را به رسمیت شناختند و تساهل بسیار عجیبی از خود نشان دادند نشانه آن نیز همکاری علنی اینها با ترکیه است تا حدی که به ترکیه لقب «العمق الثوره» داده بودند. به مرور هیئات معارضه تشکیل شد و اینها همچنان خود را یک جریان جهادی میدانستند، اما سه اصطلاح را زیاد استفاده میکردند.
فقهالظروف، فقهالمصالح و فقهالعالیات. استفاده از این اصطلاحات به اینها قدرت اجتهاد متناسب با اقتضائات حکمرانی در ادلب را میداد. اینها بعد از تصرف دمشق یک پوستاندازی خیلی بزرگ و جدی دارند و میگویند ما از دوره منطقالثوره وارد منطقالدوله شدهایم و اساساً دیگر دوره دوره معارضه نیست این اتفاقی است که افتاده و الان از لحاظ ایدئولوژیک باید گفت اینها به یک جریان مذهبی به دنبال اسلام اجتماعی (نه اجرای شریعت به معنای اقامه حدود) تبدیل شدهاند به نحوی که حتی حاضرند با جریانات کاملاً سکولار توافق مبنایی داشته باشند تا آنها هم ماهیت خود را حفظ کرده و وارد دولت شوند. به این معنی دولت سوریه هم سکولار خواهد شد. اما نکته اصلی این است که اینها خیلی عملگرا هستند و اصل برایشان دستیابی حداکثری به قدرت و حفظ آن است و هیچ اصل دیگری بالاتر از این ندارند. خود جولانی از گذشته تا به امروز قائل به دو قاعده تغلب لمن غلب و تفریض (تحمیل کردن خود به عنوان تنها گزینه ممکن) بوده است.
آنا:وضعیت آینده حکومت جولانی با توجه به تحولات اخیر را تحلیل بفرمایید؟
فعلاً به نظر میآید با حمایتی که تام باراک از جولانی میکند اگر وی نخواهد از مدار باراک خارج شود، قدرت را در دمشق در اختیار خواهد داشت و آسیبی از این لحاظ متوجه وی نخواهد شد. اما در ۶ ماه آینده فرایندی که در مورد دروزیها مشاهده شد و تا حد زیادی به خودمختاری امنیتی آنها منجر شد در مورد کردها و علویها هم تکرار خواهد شد؛ ولی ممکن است تشکیلات قسد در چارچوب یک توافق بخشی از مناطق عرب نشین شامل دیرالزور، رقه و الطبقه را به جولانی تحویل بدهد، اما مناطق تحت سیطره خود را حفظ خواهد کرد و چه بسا مناطقی مانند عفرین را نیز تصرف کند البته این شرایط فقط مربوط به کوتاه مدت و شش ماه آتی است.
انتهای پیام/