«ماضی مردگان»؛ تنشهای انسانی با حال و هوای شمال/ هماهنگی لحن و زبان با زمان و مکان

گروه فرهنگ خبرگزاری آنا؛ مهرو پیرحیاتی. نویسنده و منتقد ادبی- زبان ابزاری برای بیان احساس و انتقال افکار است. در بحث داستاننویسی، زبان وسیله ای برای بروز درونیات، ذهنیات و افکار نویسنده است که به آن صورتی حقیقی میبخشد. بهتر است نویسنده با کمک گرفتن و آگاهی از فرهنگ گذشته و حال از کلمات و جملات مناسب در داستان استفاده کند تا بتواند به بازگویی رویدادها و حوادث بپردازد. زبان، اطلاعات را به مخاطب ارائه میدهد و چگونگی انتقال آن، می-تواند مخاطب را به آرامی با داستان مانوس کند.
از این حیث، نویسنده مجموعه داستان «ماضی مردگان» در استفاده صحیح و کاربردی از عنصر زبان موفق بوده است. در «ماضی مردگان» زبان و لحن نویسنده به پختگی رسیده؛ همانطور که مخاطب فرهیخته میداند زبان هر داستان بنابر شخصیتهای آن لحن خاص خودش را میطلبد. وقتی لحن و زبان با زمان و مکان داستان هماهنگ است. تصویرها در ذهن مخاطب شکل می گیرد و وقایع برای مخاطب باورپذیرتر میشود.
روابط انسانی با رنگ و بوی شمال
مجموعه داستان «ماضی مردگان» اثر محمدرضا براری با هفت داستان کوتاه روایت انسانهای عادی است که مسیر زندگی از آنها انسان هایی غیرعادی ساخته است. نویسنده در هر داستان، شخصیت های خاکستری را به مخاطب نشان می دهد. گاهی بی تفاوتی آنها را تبدیل به انسان هایی سردرگم و پریشان می-کند. مضمون روایت ها اگرچه ساده هستند، اما نثر و زبان نویسنده به پختگی رسیده و همین امر باعث ایجاد هماهنگی بین اجزای داستان شده است. چیدمان کلمات در مقابل توصیفها، تشبیهات، شخصیت پردازی و فضاسازی همخوانی دارد چنانکه هنگام خوانش داستانها صدای شخصیتها، بوی شالیزار و رنگ دریا در ذهن مخاطب دیده و شنیده میشود. اگرچه شخصیتها قهرمانمحور نیستند، اما همین انسانهای معمولی با زندگیهای یکنواخت و گاه تکراری داستانها را باورپذیر کردهاند.
براری در اولین داستان به نام «همزاد» زندگی یک زن را به صورت «من راوی» روایت می کند. به مرور متوجه می شویم شخصیت داستان با همزاد ذهنیاش زندگی می کند طوری که جزیی از زندگیش شده. در این داستان به مفاهیمی همچون بیعدالتی، تنهایی، فقراشاره شده. در شرایط دشوار و هنگامی که فرد تحت فشار، استرس یا افسردگی است احساس همزاد پنداری به اوج می رسد. شخصیت اصلی داستان به دلیل مشکلات فراوان در چنین وضعیتی به سر می برد. شخصیت هایی این چنینی درشرایط خاص مانند تنهایی مفرط به دلیل روحیۀ نامناسب تمایل شدیدی به همدم دارند تا صحبت های خود را با او در میان بگذارند در این مواقع همزاد باعث رفع نیاز فرد میشود.
در کتاب می خوانیم: «خدا شانس بده از یک شکم بیاییم بیرون، تو بیفتی تو ناز و نعمت، بشی زن نایبِ برنج فروش. منِ خاک برسر بشم زنِ کولیِ آواره. همینه که این طور ور اومدی دختر!»
موضوع دیگری که نویسنده در روایت داستان ها بهکار برده است یکدستی در نثرداستان ها است. همان طور که مخاطب فرهیخته آگاه است دو گونه زبان وجود دارد «زبان گفتار» و «زبان نوشتار» هیچ زبانی یافت نمی شود که ساختار زبانِ گفتار با زبانِ نوشتار آن یکسان باشد. یکی از ویژگی های زبان معیار استفاده از جملات کوتاه و سرراست است. در «ماضی مردگان» نویسنده توانسته موارد ذکر شده را رعایت نماید که عامل اصلی خوشخوانی داستان هاست. علی رغم روستایینویسی، لهجه و لحن به دلیل مواردی که ذکر شده هیچ کدام آسیبی به ساختار داستان وارد نکردهاند.
در کتاب آمده است: «حنیف هر وقت میآید سبد ناهارش دستش است بوی دارغاز غوطهور در کره محلی، دل یعقوب را مالش می دهد. سمت کلبه می روند. ماهی دودی از سقف آویزان است و ریسه ای سیرو کدو حالا در امان اند. حنیف جنازه لهیدۀ دارغاز را می گذارد توی دیس ملامین با طرح لیلی و مجنون، تن دارغاز از دیس بیرون میزند، عطر غذا کلبه را برداشته، حنیف می گوید دست پخت عیال مثل زناشوییاش است.»
براری در داستان دوم به نام «ماهیگیران عدم» قصۀ تضاد بین روابط را روایت می کند. زندگی سه مرد با تجربۀ زناشویی مختلف که هر کدام را به کنشی متفاوت مجبور می کند. زوج اول یعقوب و عنبر هستند که در ناسازگاری مطلق زندگی می کنند. زوج دوم «حنیف و آهو»؛ که به ظاهر زندگی عاشقانه ای دارند و در نهایت زوج سوم نایب و همسرش هستند که با خیانت زندگیشان نابود میشود. چنانکه نایب از غم آن تبدیل به «موسیقار» میشود. اطرافیانش به خاطر آواز غمناکش به او احترام میگذارند.
زندگی هر کدامشان ابعادی متفاوت از اجبار است با یک تفاوت کلی. زندگی نایب مانند کسی است که تصمیم می گیرد به آگاهی برسد؛ بنابراین سعی می کند درگیر طبیعت اجباری نشود. او سکوت را انتخاب می کند. سکوت به معنای بستن دهان و گوش نیست بلکه گاهی می توانیم در سکوت آواز بخوانیم، برقصیم حتی فریاد بزنیم دقیقا کاری که نایب انجام می دهد. او با سکوتش آواز را انتخاب میکند برای همین تاثیر سوز آوازش از کلام پرتکرار دو مرد دیگر بیشتر است. داستان به موضوعاتی مانند خیانت، حسادت و اختلاف طبقاتی پرداخته است. فضای روستایی در تمام داستانها و شخصیتها، گویش و لهجهها هماهنگ است. به این ترتیب، خواننده با خوانش «ماضی مردگان» به راحتی با بخشی از فرهنگ، آداب و رسوم خطه شمال آشنا میشود. محمد براری برای مطلوب نشان دادن فضای داستان، برخی از لغات کتابی را به شکل لهجه دلخواهش شکسته است و یا از تعبیر و اصطلاحات یک شغل یا حرفه خاص استفاده کرده که جملگی به واقعیت پذیری داستان کمک کردهاند.
در داستان سوم به نام «رقیب پاندای کونگ فوکار» به رهیدن یک جوان از مرگ اشاره می کند. رهیدنی که در نهایت به جهیدن در مرگ منتهی می شود. در این داستان نیز مانند بقیه داستان های مجموعه به مسائل فردی و اجتماعی اشاره می شود. خیانت، تنهایی، دروغ و تزویر در سراسر داستان موج میزند. ویژگی بارز آن تنش است. داستان نویسان با خلق تنش سعی می کنند به روایت جذابیت بیشتری بدهند، زیرا این عنصر بیشتر بر احساسات و عواطف منفی تکیه می کند که گاهی مخاطب علاقه ای به آن ندارد، اما نویسنده ماهر بدون تاریک کردن فضای داستان میزانی از تنش را به اثر اضافه میکند. به همین دلیل قصههایی که فضای روشن تر و کم مشکل تری را به تصویر می کشانند، بیش از سایر داستانها برعناصر «نوآوری و دلبستگی» تمرکز می کنند. داستان با صحنه هایی از یک خودکشی آغاز می شود که همین تنش منتهی به نجات فرد مورد نظرمی شود. تنش در داستان ادامه پیدا میکند و در پایان روایت به یک قتل منجر میشود. آنهم توسط ناجی که همه او را قهرمان فرض میکنند. تنش در تمام لحظات باعث جذابیت داستان میشود.
در داستان چهارم، باز هم قصۀ بیعدالتی و رابطههای یخچالی است. در این داستان نویسنده از مردی نوشته که ابتدا با کودک همسری و سپس با گرفتن حق ارث خواهرش یک خانواده را به خاک سیاه نشانده. در داستانهای دیگر از همین مجموعه جملگی به موضوعات قبلی اختصاص یافته رنج های مشترک انسانی که می تواند واکنش های متفاوتی ایجاد کند. هر کدام از آنها بنابر دیدگاه خود تصمیم میگیرد که چه انتخاب و روشی را اتخاذ کند. یک شخصیت مانند «مازیار» عمل میکند و فرد دیگری مانند «نایب» اگرچه برخی از داستانها منطقی به نظر نمیرسند و سوالاتی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند، اما می توان نتیجه گرفت منطق با زبان کار دارد، اما منطق با زبان یکی نیست. هیچ زبانی نمیتواند بدون گرایش باشد و قطعا دارای متن و زیرمتن خاص خودش است و ما از تمامیت آن به یک نتیجۀ نهایی میرسیم.
معناآفرینی از دریچه تفاوتهای درونی
اگر داستان را تنها یک زبان بدانیم، طبق نظر «ژاک دریدا»، داستان به عنوان یک ساختار زبانی نه تنها به بازنمایی واقعیت، بلکه فرآیندی است که در آن معنا همواره در حال گریز و بازتعریف است. دریدا به مفهوم «دیفرنس» اشاره می کند یعنی معنا هرگز ثابت نیست و همیشه در حال تغییر است. زبان در این پیکره هیچگاه یه یک معنا یا حقیقت ثابت نمی رسد، بلکه به فرآیندی بی پایان از تولید و تفاوت تبدیل میشود؛ بنابراین داستان از این منظر نه تنها فضا و زمان را میسازد بلکه در هر لحظه، از بین تفاوتهای درونی زبان معنا را میآفریند.
در این فرآیند، زبان به یک رخداد زبانی تبدیل میشود که در آن معنا به طور مداوم در حال تغییر است و هیچگاه به یک نقطۀ ثابت نخواهد رسید. هر کلمه در زبان از طریق تفاوت و تاخیر با کلمات دیگر معنا پیدا میکند و هیچگاه به وحدت کامل یا قطعی نمی رسد. از این رو داستان نه تنها حقیقت را بازنمایی نمیکند بلکه در واقع خود به دنیایی مجازی تبدیل می شود که از زبان ساخته میشود که هیچ نسبتی با حقیقت عینی ندارد.
داستان به جای آنکه بازتاب دهنده واقعیت باشد، فضای تجربه ای است که در آن معنا و حقیقت به طور مداوم در حال بازآفرینی هستند. به نظر می رسد نویسنده سعی دارد با تجربه های قبلی در نویسندگی در ساحت هایی از زبان، نثر، لحن و بیان به یک بازنمایی کلی از سبک خودش برسد هر چند این گام ها کوچک هستند. در سه داستان آخر به نام های «غرق»، «هتل طاووس»، «شمایل ویران»، نویسنده با رویکردی تأویلی به فضاسازیهای نمادین پرداخته است اشارههایی پنهان و آشکار به فعل «دیدن و شنیدن» در زندگی و زیستن در جهانبینی خویشتن خویش است که گاهی لایههای پنهانی از شخصیت-ها سر باز می کند. نویسنده در یکی دو داستان گریز کوتاهی به وقایع سیاسی و اجتماعی مانند اصلاحات ارضی می زند، اما آنقدرعمیق نیست که تاثیری روی موضوع کلی داستان داشته باشد.
مجموعه داستان «ماضی مردگان» اثر محمد براری است که به تازگی توسط انتشارات سیب سرخ وارد بازار کتاب شده است.
انتهای پیام/