روایت‌هایی که از دل بمباران برمی‌خیزند؛ نگاهی به «سپیده‌دم در غزه»

روایت‌هایی که از دل بمباران برمی‌خیزند؛ نگاهی به «سپیده‌دم در غزه»
کتاب «سپیده‌دم در غزه: روایت‌هایی از زندگی و فرهنگ فلسطینی» به سردبیری محمود مونا و متیو تلر، مجموعه‌ای قدرتمند از جستارها و شهادت‌هایی است که صدای بیش از ۳۰۰ نویسنده را از داخل غزه و فراتر از آن گرد هم آورده است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، به نقل از میدل ایست مونیتور، کتاب «سپیده‌دم در غزه: روایت‌هایی از زندگی و فرهنگ فلسطینی» مجموعه‌ای قدرتمند از جستارها، شهادت‌ها و تأملات است که به سردبیری محمود مونا و متیو تلر گردآوری شده است.

این کتاب بیش از ۳۰۰ نویسنده را ــ از داخل غزه و فراتر از آن ــ در جریان ادامه نسل کشی گرد هم آورده است.

حاصل کار، شهادتی تکان دهنده، گاه برهنه و همیشه عمیقاً تأثیرگذار از جامعه‌ای است که با نابودی روبه رو است، اما همچنان به تاریخ و انسانیت خود چنگ می‌زند.

این کتاب تنها در سه ماه پس از آغاز حمله ویرانگر رژیم صهیونی به نوار محاصره‌شده در سال ۲۰۲۳ تدوین شد. در میان بمباران، آوارگی و قطع ارتباطات، نویسندگان سهم خود را روایت کردند و افکار شخصی شان را ارائه دادند.

برخی در دل شب پیام‌های صوتی فرستادند؛ برخی دیگر از طریق ارتباطات گسسته، پاره‌هایی از روایت خود را منتقل کردند. در کنار هم، این قطعات نگاهی تکان دهنده و پرقدرت به درون زندگی غزه ارائه می‌د هند، ـ خانه‌هایی که مردم می‌ساختند، خاطراتی که حفظ کرده‌اند، هنری که همچنان می‌آفرینند، و آینده‌ای که از دست نمی‌دهند.

داستان‌هایی در این کتاب وجود دارد که بر دل می‌نشینند. در فصل نخست، احمد مرتجى روزنامه نگار، به شکلی دردناک از ترس‌هایش می‌نویسد، در حالی که رژیم صهیونی جنگ ویرانگر علیه مردم غزه را آغاز کرد: «می‌ترسم نامم به خبر فوری تبدیل شود، مثل وقتی که می‌گویند: "فلان تعداد جسد در جریان بمباران خشونت بار مناطق مختلف پیدا شد. " آن وقت من تبدیل به عددی ساده می‌شوم، افزوده به شمارنده‌ای که تا این لحظه از حرکت نایستاده. دوست ندارم نام من و نام خانواده‌ام تبدیل به اعداد شود، زوج یا فرد.»

شهادت هبه المقادمه وحشتِ درک این حقیقت را ثبت می‌کند که رژیم صهیونی چیزی کمتر از نابودی کامل نمی‌خواهد: «ای کاش می‌دانستم باید برای یک نسل کشی برنامه ریزی کنم، آن وقت آن لحظات آخر در خانه را بیشتر قدر می‌دانستم: آخرین شبم در تخت، آخرین فنجان قهوه صبحگاهی‌ام، آخرین کیبه‌ام با حمص، آخرین روزم در محل کار، آخرین خنده‌ام، آخرین جشن تولدم، آخرین همه چیزم»، او در یادآوری آخرین باری که خانه‌اش را ترک کرد می‌نویسد: «ای کاش می‌دانستم، آن گاه چندتایی از آن خاطرات را با خودم جمع می‌کردم.»

دیگران نیز نه فقط شاهد ویرانی جان‌ها و خانه‌ها هستند، بلکه شاهد نابودی عمدی دانش و حافظه‌اند، نسلی که در برابر چشمانشان کشته می‌شود. اسماء مصطفی که کتابخانه شخصی‌اش را از دست داد، با طعنه تلخ از سوزاندن کتاب‌هایش برای گرم کردن خانواده می‌نویسد: «کتاب‌ها روزی اندیشه‌های ما را شعله ور می‌کردند. حالا کتاب‌ها شکم بچه هایمان را سیر می‌کنند.» سخنان او ناامیدی جامعه‌ای را به تصویر می‌کشد که پس از آنکه رژیم صهیونی غذا، سوخت و امید را قطع کرد، حالا سراغ میراث فکری آنها رفته است.

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا