17:58 31 / 05 /1404
در ستایش نبی مکرم اسلام(ص)

احمدت خوانند و ما را با احد دمساز کن

احمدت خوانند و ما را با احد دمساز کن
شاعر و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی تازه‌ترین سروده خود را به نبی مکرم اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم اختصاص داد.

عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی استان کرمانشاه (فرید آزادبخت) متخلص به شهاب ثاقب تازه‌ترین سروده خود را به حضرت محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله و سلم اختصاص داده که از نظر مخاطبان خبرگزاری آنا می‌گذرد:

مصطفایی عشق از نامت گرو برده صفا 
صافی صافی بنازم عقل و عشق مصطفا‌

ای خیال دیده‌ات را خال مشکین مقتدا 
بی خبر از حال ما کی بوده‌ای‌ای مبتدا

دیده‌ام از اشک لبریز و دلم دریای خون 
موج در موج آورد عشقت به ساحل ناخدا

از خداخوانان کویت برنخواهد خاست بانگ 
بی گریبان چاکی ما کی پدید آید ندا

صبح عیسی دم که جان عاشقان می‌پرورد 
رشحه‌ای از بوی عنبر سای خاک اولیا

یوسف حسنی ورای دیده صاحبدلان 
خضر راهی در مصاف زندگانی‌ای فتا

نوح ثانی خوانده مولانات از فرط خوشی 
نوح و موسایی و ابراهیم و برتر ز انبیا

خلق کرد از بهر دیدارت خدا ذات و صفت 
پرده دار حسن افلاکی دلیلِ بودِ ما

ذکر نامت رشته‌ی حبل المتین آسمان 
قلعه‌ی قافت جلالت آستان التجا

عاشقی از کرّ وفرّ شاهدان هم بی نیاز 
احمدی با آفرینش هم سرشت و همنوا

روشنای دیدگان خامش شهر امید 
کیمیای سالکان بزم توحید و وفا

پایگاه صبر و ایمانت ورای حادثات 
جایگاه قدسی نامت فراتر از دعا‌

ای سلام امن هستی نغمه‌های خلوتت 
کلمینی یا حمیرا شد حدیث لاله‌ها

برتر از عرش برین با حق نشستی در عروج 
راز معراجت بلندای خم گیسوی لا

ضعف آرد دل از این آزادگی در فجر عشق 
شوق آرد جان در این شوریدگی‌ای هل اتی

جلوه‌ای دیگر بفرما بر جهان آدمی 
تا رسد آوازه حسنت به اوج کبریا

کام کفر از شام زلفت بی نصیب افتاده است 
ذوق اخلاق کریمت شیوه اهل کسا‌

ای ورای عشق و احسان؛ قول و فعل راستان 
وی فروغ آتشِ خندانِ پیمانِ خدا

احمدت خوانند و ما را با احد دمساز کن 
راستی چندین طریق عشق دانی‌ای فتا؟

با جوانمردان به پیمان آمدی بس استوار 
اینک، اما دور گردون را چه پیمان و وفا

خاک پایت سرمه چشم خرد؛ حسنت سپاس 
آبروی دوستان واخر درین آوردگاه ابتلا

عقل مدهوش لک الحمد لب آزادگان 
عشق تقدیر دل زیبا پرست اوصیا

تیرگی افزون شد از حد آتشی افروز عشق 
رخت و بخت زاهدان روزی بسوزد زین ریا

آنکه دیدارش قیامت می‌نماید در قیام 
کاش بنشستی زمانی در کف کار و کیا

کافران گر دشمنی آرند جای بحث نیست 
امتت امروز رنجور از برادر کش چرا

یک خدای واحد و هم قبله‌ای واحد دریغ 
صد گسل در بزم ایمان کرده بر پا هر کجا

توبه و تقوا چه بی آوازه شد در کوی زهد 
کفر هم آغوش بگشوده ست با فقر و هبا

تا کدامین دولت مستور در سایه نشست 
خواست تدبیر زمان کردن به علم بوالعلا

بوعلی در چشم اینان ابله خیل خرد 
 بوالعلا هم سفله‌ای دانند مست ماجرا

چشم بر کُن جنگ این هفتاد و دو ملت ببین 
بس که افسون بسته یا افسانه بر دین خدا‌

ای محمد ص پیشوای دین و دانش سر برآر 
شرحه‌ای از حال ما خوان در صراط ابتلا

کی پذیرد استوا این گردش چرخ فلک 
یا کجا آرد برون مردی ز نسل انبیا؟

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا