آتشبس و قدرت در ۲ مقطع تاریخی/ جایگاه منطقهای ایران از ۱۳۶۷ تا ۱۴۰۴

خبرگزاری آنا، غفار محمودی: در تاریخ تحولات جمهوری اسلامی ایران، دو آتشبس بهمثابه نقاط عطف ظاهر میشوند. آتشبس ۱۳۶۷ که در پی پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد به جنگ تحمیلی پایان داد و آتشبس تیرماه ۱۴۰۴ که پس از نبردی پرتأثیر با رژیم صهیونیستی و در اوج تحرک نظامی- امنیتی ایران به وقوع پیوست.
در ظاهر، هر دو لحظه، توقف جنگ و بازگشت به فضای دیپلماسی هستند؛ اما در باطن، این دو آتشبس نماینده دو هستیشناسی متفاوت از مفهوم قدرت، نقش و نظم جهانی برای ایراناند. اگر یکی محصول اجبار ژئوپلیتیکی و جام زهر بود، دیگری برآمده از ابتکار تاریخی و بازتعریف نقش تمدنی ایران در منطقه و جهان است.
در سال ۱۳۶۷، جمهوری اسلامی ایران در شرایطی آتشبس را پذیرفت که در دل نظمی دوقطبی و جهانروایتی هژمونیک از سوی بلوکهای شرق و غرب، بهعنوان یک دولت انقلابی و مستقل، در معرض فشار چندجانبه قرار گرفته بود. در آن مقطع، پذیرش آتشبس نه انتخابی آزادانه، بلکه انتخاب میان دو اجبار بود. ادامه جنگ با هزینههای جبرانناپذیر انسانی و اقتصادی، یا پذیرش صلح در نظمی که مشروعیت خود را از قدرت نظامی و منطق شورای امنیت میگرفت.
در چنین فضایی، ایران اسلامی برای صیانت از خود، باید تن به قواعد تحمیلی نظام بینالملل میداد.
در مقابل، آتشبس تیرماه ۱۴۰۴ را نمیتوان در همان الگو تحلیل کرد. این آتشبس، حاصل موقعیت جدیدی در منظومه قدرت منطقهای است که جمهوری اسلامی ایران نه در حاشیه آن، بلکه در مرکز کنشگری آن قرار دارد. ایران امروز صرفاً بازیگر قدرتمند نیست، بلکه مرجع معنابخش به نظم امنیتی منطقه است؛ بهگونهای که تعریف تهدید، توازن و پاسخ، بدون حضور آن ناممکن شده است.
نبرد ۱۲روزه با رژیم صهیونیستی نهتنها نمایش قدرت نظامی ایران بود، بلکه نمایش قابلیت بازآرایی نظم منطقهای از سوی یک بازیگر مستقل، هوشمند و مقتدر بود. از این رو، آتشبس در ۱۴۰۴، صرفاً توقف یک نبرد نبود، بلکه اعلان تثبیت نقشهای جدید از قدرت در خاورمیانه بود؛ نقشهای که در آن، اسرائیل دیگر نقطه ثقل بازدارندگی نیست، بلکه خود به تهدیدی فاقد ثبات راهبردی تبدیل شده است.
تفاوت دو آتشبس در سطح فلسفه نظم نیز آشکار است. آتشبس ۱۳۶۷ در دل نظمی تحمیلی و مبتنی بر «حق با زور» رخ داد؛ نظمی که ایران، حتی در هنگام پیروزی میدانی، ناچار بود از زبان مدعیان صلح تبعیت کند. اما آتشبس ۱۴۰۴، حاصل اعاده توازن به نفع منطق مقاومت و بازیابی اختیار در تعیین زمان و شرایط صلح است.
به تعبیر دقیقتر، ایران از بازیگری واکنشی در دهه ۶۰، به بازیگری تعیینکننده در دهه ۱۴۰۰ تبدیل شده است؛ و این تحول نه صرفاً نظامی، بلکه وجودی و تمدنی است. جمهوری اسلامی در ۱۴۰۴، برای حفظ امنیت خود نمیجنگد، بلکه برای ساختن منطقهای امنتر و عادلانهتر از مسیر توازنسازی هوشمند و بازدارندگی پایدار وارد میدان میشود.
از این منظر، آتشبس اخیر، نهتنها نقطه پایانی بر یک درگیری نیست، بلکه سکوی آغاز تحول در نظم منطقهای است. ایران با این نگاه به آتشبس، ضمن پرهیز از فرسایش راهبردی، موفق شد ضمن حفظ ابتکار عمل، پیام راهبردی خود را به دشمن، منطقه و جامعه جهانی منتقل کند. اینکه در نظم نوین خاورمیانه، قدرت نه در انباشت تسلیحات، بلکه در هوشمندی توازن، اتکای مردمی و مشروعیت روایی قدرت نهفته است.
بدینسان، اگر آتشبس ۱۳۶۷ را باید بهمثابه عقبنشینی از جنگی تحمیلی دید، آتشبس ۱۴۰۴ را باید دستاوردی بازدارنده، تمدنی و راهبردی برای تثبیت ایران در نقش قدرت برتر منطقهای مسئولپذیر دانست.
انتهای پیام/