امام خمینی (ره) مبارزه با صهیونیسم را به موضوع اول علمای اسلام تبدیل کرد

خبرگزاری آنا - علی رحمانی: اگر چنان که از اسناد و مدارک تاریخی برمیآید، جنگهای خانمان سوز ایران و روسیه تزاری را سرآغاز رویارویی شیعیان ایرانی با استعمار خارجی به معنای مدرن آن بدانیم؛ باید اذعان کنیم که ورود آگاهانه و فداکارانه علمای مشهور شیعه همچون «سید محمد مجاهد» به فرایند مبارزه با استعمار تزاری در شمال ایران، نقطه عطف بزرگی را برای فقه شیعه در دوران معاصر رقم زد؛ عصری که شاید بتوان اساسیترین عبارت توصیف کننده آن را «رویارویی جهان اسلام با پدیده شوم استعمار دانست».
در ادامه طی گفتوگو با حجت الاسلام والمسلمین «محمدصادق ابوالحسنی» پژوهشگر حوزه تاریخ ضمن دقت در برخی مبانی فقهی استعمارستیزی در عصر غیبت کبری، سعی خواهیم نمود تا سیری تاریخی از تحولات نظری و عملی نظریهها و سیره عملی علمای شیعه در این خصوص ارائه دهیم.
آنا: لطفاً تحلیلی فقهی-تاریخی از چرایی موضعگیری سیاسی علمای شیعه در عصر معاصر علیه استعمار داشته باشید؟
ببینید اصولاً یکی از شئون اساسی علمای شیعه بحث جهاد و مجاهده با دشمنان و پاسداشت حریم اسلام است و این قشر پاسدار فرهنگ، دیانت و تمامیت ارضی ملتها و کشورهای اسلامی هستند. در باب جهاد دفاعی حتی از نظر فقهی، بسیاری از علمای ما قائلند که اگر دشمنان به حریم و مرز مسلمین حمله کردند در صورتی که امام (ع) یا فرضاً یک فقیهی در بین مردم حضور نداشت، دفع دشمن بر مسلمانان واجب است؛ بنابراین خیلی از علما قائلند که این مسئله بر تکتک مسلمین واجب است و جهاد دفاعی برای مسلمانان در صورت عدم حضور امام (ع) و فقیه واجب کفایی است.
البته برخی نیز گفتهاند که برای جهاد دفاعی نیز اجازه فقیه لازم است. به هر حال این شأن در راستای بقای اسلام و مسلمین و حتی فراتر از آن بقای تمام مظلومان عالم در دین اسلام و مذهب شیعه طراحی شده است و ما در تاریخ معاصر ایران و تشیع یک فصل جدی را در این باب میبینیم و اساساً علمای اسلام پرچمداران اصلی مبارزه با استعمار هستند و این بار به دوش آنها بوده و آنها جریانسازی و کادرسازی کردند و در نهایت زیرساخت مبارزه با دشمنان را فراهم میکردند؛ به حدی که استعمارگران از ابتدای حمله به جهان اسلام و تشیع دریافتند که رکن اساسی مبارزه فقها، سلاح برنده و منطق آهنینشان به همراه فتاوای جهادی آنها است. اولین کسی که از علما بحث استعمار را مطرح کرده «سید جمالالدین اسدآبادی» است که هشدار میدهد: «استعمار در ظاهر به معنای آبادگری، اما در باطن چیزی جز ویرانگری نیست».
بخش مهم دیگری از مبارزه با استعمار برمیگردد به اولین مواجهه مستقیم ما با استعمارگران. یک نظریه زمان بروز این مسئله را از صفویه به بعد میداند، نظریه دیگر آغاز این مواجهه را از زمان جنگهای ایران با روسیه تزاری به بعد میداند و دیدگاه دیگر، این مسئله را مربوط به زمان بعد از مشروطه میداند.
ما معتقدیم که نظریه مربوط به جنگهای ایران و روسیه تزاری عمق بیشتری دارد. این زمان اولین مقطعی است که موجودیت ما در مواجهه با استعمارگران غربی به طور مستقیم به خطر افتاد. در این مقطع، شما میبینید که با هجوم نیروهای روسیه تزاری به ایران اسلامی تصرف مناطقی از خاک ایران صورت میگیرد و علمای ما مثل «شیخ جعفر کاشفالغطاء، آقاسیدعلی طباطبایی، میرزای قمی، ملا احمد نراقی و سید محمد مجاهد» در طول جنگ اول و دوم ایران و روسیه به میدان میآیند و در راستای حمایت از اسلام و دفاع از مردم مسلمان ایران فتوای جهاد در مقابل روسهای تزاری را صادر میکنند و رسالههایی را در مورد احکام جهاد مینویسند که بعداً به دستور «عباسمیرزا» و توسط «میرزا عیسی قائممقام فراهانی» در مجموعهای با عنوان «احکام الجهاد و اسباب الرشاد» گردآوری میشود. این مجموعه جزو اولین فتاوای علمای شیعه در برابر استعمارگران غربی در تاریخ معاصر ایران قلمداد شده است. مرحوم سیدمجاهد به اصرار دربار و عباسمیرزا در سری دوم جنگهای ایران و روسیه تزاری به ایران میآید، لباس جنگ پوشیده و به جبهه مبارزه و نبرد با استعمارگران روس میرود. در ابتدا در اثر فتاوا و رشادتهای ایشان و علمای دیگر بسیاری از زمینها و مناطق تصرف شده و اشغال شده توسط روسها که متعلق به ایرانیها بوده بازپس گرفته میشود. اما به دلیل وجود کارشکنیهای خارجی و نفوذیهای داخلی و همچنین سستی دربار به همراه خیانتهای استعمار انگلیس متأسفانه بخش زیادی از این اراضی دوباره توسط روسها اشغال میشود. ولی اگر نبود این دلاورمردی علما و رزمندگان شیعه واقعاً معلوم نیست چه بلایی برسر بخشهای باقی مانده از ایران میآمد.
به هر حال توجه داشته باشیم که حمله به ایران از جانب روسیه تزاری صورت گرفت. آن موقع تزار روس مقام اول نظامی و دینی محسوب میشد به واسطه این که کلیسای ارتدکس روسیه در آن موقع داعیهدار میراثداری کلیسای روم شرقی بود و از این جهت حمله روسها به ایران یک حمله صلیبی بود. این نکتهای است که کمتر به آن توجه شده و تصور میشود که این جنگ صرفاً یک حمله سیاسی-نظامی بوده است. نه این درگیری یک جنگ صلیبی علیه ایران و اسلام بود؛ لذا در فتاوای جهادیه ما میتوانیم به وضوح این تقابل صلیبی با ایران و اسلام و این که اصل اسلام مورد خطر است و همچنین وجوب جهاد با استعمارگران روس را ببینیم. از منابع آن زمان میتوان فهمید که در ۱۷ شهر جداشده از کشور روسها مساجد را تبدیل به کلیسا میکردند به تربت حضرت سیدالشهدا (ع) جسارت میکردند و سگانی را تعلیم داده بودند که عمامه علما را بربایند. انگلیس نقش بسیار پر رنگی در این جنگها دارد هر چند که مورخان نقش روسیه را بیشتر دیدهاند، اما نقش خیانت انگلیسیها به ما و همکاری آنها با روسها در این زمینه بسیار جدی است به اندازهای که وزیر مختار انگلیس «سرگور اوزلی» رسماً تدوینکننده عهدنامه صلح گلستان است و طرفهای قرارداد ایرانی نظیر «میرزا ابوالحسن خان شیرازی» توسط لژهای ماسونی انگلستان شکار شدند و به ما خیانت کردند. ما اگر بخواهیم این سیر را دنبال کنیم. چند بحث در مورد مبارزات ضداستعماری علما و کنشگری آنها در عرصه سیاسی داریم. یکسری بحثها شامل رویکرد نظری و برخی بحثها دربرگیرنده رویکرد عملیاتی علما است. در تاریخ دویست و چندساله اخیر شواهد زیادی از خدمات مثبت و استراتژیک علمای شیعه به سیاست و دفاع از امنبت ملی ایران و کشورهای اسلامی وجود دارد. برخی از آنها در خصوص ایران عبارتند از:
• مقابله آیتالله حاج ملاعلی کنی و سیدصالح عرب با قرارداد استعماری رویتر در دهه ۱۲۸۰ ق و مواجهه با عنصر انگلوفیل میرزا حسینخان سپهسالار و مشاور او میرزا ملکمخان ارمنی به سبب انعقاد این قرارداد در رجب ۱۲۹۰ ق
• مقابله میرزای بزرگ شیرازی و علمای بزرگ ایران با قرارداد استعماری رژی و کمپانی انگلیسی تالبوت در دهه ۱۳۰۰ ق
• مقابله علمای ایران و عراق مثل آخوند خراسانی، سید محمدکاظم طباطبایی یزدی و بقیه علما با دخالتهای فزاینده روس و انگلیس در امور ایران در دوره مشروطه.
• مقابله آیت الله سیدحسن مدرس و آیت الله حاج شیخ حسین لنکرانی و بقیه علما با قرارداد ۱۹۱۹ م معروف به قرارداد وثوقالدوله- کاکس و همچنین نبرد پیگیر آنها با کودتای انگلیسی سوم حوت ۱۲۹۹ ش و دیکتاتوری مهیب رضاخان.
• مقابله آیتالله حاج میرزا علیاکبر آقا مجتهد اردبیلی با تهاجم قوای روسیه کمونیست به صفحات شمال ایران در دهه ۱۳۰۰ ش
• مقابله آیتالله کاشانی با کمپانی استعماری انگلیس و ایران و در واقع با امپراطوری بریتانیا در دهههای ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ ش.
• مجاهدتهای آیتالله سیدعبدالله بلادی بوشهری در خطه جنوب که دلاوران تنگستانی در اثر فتاوا و روشنگریهای ایشان به میدان مبارزه با انگلیسیها آمدند. آثار ایشان آکنده از مباحث جهادی است و علاوه بر این سه رساله راجع به حجاب دارد و خطر حجاب را بارها قبل از کشف حجاب دریافته بود و به طور کلی جنبش ضداستعماری جنوب چه تنگستانیها و چه دشتستانیها مدیون زحمات ایشان است.
• حتی در نهضت جنگل هم ما میبینیم که علمایی در رشت هستند که بر روی میرزاکوچک خان تأثیرگذار هستند.
• در ادامه نیز شاهد مقابله امام خمینی (ره) با تجدید امتیاز کاپیتالاسیون توسط محمدرضا پهلوی برای آمریکاییهای فزونخواه در دهه ۱۳۴۰ ش هستیم که به تدریج موجب پیدایش انقلاب شکوهمند اسلامی ایران شد.
• این اقدامات ادامه مییابد تا میرسد به مقام معظم رهبری (مدظلله العالی) که اساساً ایشان جبهه مقاومت در جهان اسلام را شکل میدهند و ما در بین هیچ یک از فقهای بزرگ شیعه و حتی اسلام نداریم که یک همچنین نقش تعیینکنندهای را در کف میدان مبارزه با استعمار ایفا کند. یعنی الان ما میتوانیم بگوییم که خط ضداستعماری علمای شیعه به نقطه کانونی و اوج خود رسیده است که یک فقیه و عالم شیعه میتواند در قلب جهان اسلام علیه امپریالیستها و به ویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی به ایفای نقش بپردازد.
در کنار این کارنامه درخشان از گذشتههای دور میبینیم که علما در شناخت و فهم پدیده استعمار کارآمد بودند به عنوان مثال آیتالله «آقاسید صدرالدین صدر» که بعد از آیتالله» آقا شیخ عبدالکریم حائری» جزو مراجع ثلاث بود رسالهای با موضوع اصول سیاست استعماری انگلستان دارد و جالب است که تاریخ تألیف آن ۶ صفر ۱۳۲۹ ق مصادف با ۱۶ بهمن ۱۲۸۹ ش است. ایشان این رساله را در دوره جوانی و در بحبوحه مشروطه دوم و یک سال بعد از فتح تهران و اعدام شیخ فضل الله نوری (ره) و یک سال قبل از ارتحال آخوند خراسانی نوشته است. نگارش این رساله نیز در نجف است و در روزنامه فارسیزبان شمس چاپ استانبول منتشر میشود. ایشان دارای اجازه اجتهاد از مرحوم آخوند خراسانی و آیتالله سید محمدکاظم طباطبایی یزدی است و در هنگام تألیف این رساله حدوداً سی ساله است. وی سعی کرده در اصول دهگانه مورد بحث در کتاب خود وجوه مختلف استعمار را مورد بررسی قرار دهد و اصول فرهنگی، اقتصادی و... را دیده و به عنوان نمونه در یکی از اصول دهگانه خود به مباحث فرهنگی-اجتماعی میپردازد و در بخشی دیگر به مباحث غیراخلاقی مورد حمایت استعمار و سایر مباحث مربوط به استعمار میپردازد. برخی از مکتوبات تاریخی فقهای شیعه حاکی از این است که آنها نسبت به غرب و استعمار تحلیلهای بسیار عمیقی دارند. به عنوان مثال نامه تاریخی شیخ الشریعه اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) در جواب کلنل ویلسون فرماندار انگلیسی عراق مهم است، زیرا نامهنگاری سیاسی بین یک فقیه بلندپایه شیعه و مرجع جهان تشیع را با یک مقام کارکشته انگلیسی نشان میدهد. برخی از پژوهشگران معتقدند که این نامه منشور ارزندهای است که نه تنها به ما نشان میدهد که میزان آگاهی علما از سیاست استعمار انگلیس و غرب در آن روزگار چقدر بوده بلکه نقدی را بر لایههای باطنی تفکر غرب جدید هم میزند که امروز در مواجهه با غرب و حملاتی که غرب به ایران دارد ما با همین ادعاها طرف هستیم. این نامهنگاری مربوط به دوره بعد از فوت مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی صاحب فتوای مبارزه با انگلستان در انقلاب ۱۹۲۰ م عراق است کلنل ویلسون فرماندار انگلیسی عراق در این نامه خطاب به مرحوم شیخ الشریعه اصفهانی (رحمه الله علیه) میگوید: «مصیبتهایی که امروز بر سر عراق میآید نتیجه آرای سلف شما مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی است و اگر عدالت و آزادی هست مربوط به انگلیسیها است و مشکلات را بر گردن ایشان میاندازد.» مرحوم شیخ الشریعه با یک رویکرد سیاسی ملموس به نقد ادعاهای ویلسون میپردازد و وجود عدالت و آزادی عقیده و مذهب را به عنوان دو اصل بنیادین حقوق بشر در سیره استعماری انگلیس به چالش میکشد؛ و میگوید: «برای این که از تقاضاهای مردم مطلع نشوید در گوشهایتان پنبه گذاشتهاید و خود را کاملاً بیاطلاع جلوه میدهید. در اعلامیه و نامه خود ادعا مینمایید که همیشه اساس حکومت انگلستان مبتنی بر سه رکن ترحم، عدالت و اصل آزادی دین و عقیده است به نظر من منظور از اصل اول این است که هر وقت ملت عراق استقلال خود را مطالبه نماید سربازانتان را بر علیه آن وارد کارزار نمایید و رؤسای آن را بکشید و علما، زعما و نمایندگان مردم را تبعید و زنان و اطفال را هدف گلوله قرار دهید.» ایشان اولین عالم شیعه است که خطاب به غربیها این گونه اصول منشور حقوق بشر را به چالش کشیده است. بعد ایشان مینویسد: «اصل دوم یا عدالت یعنی کشتار و اعدام بدون جرم و محاکمه و تبعید به مجرد مطالبه استقلال استعمال سرنیزه در زندان به اندک شبههای و عدم استماع دعوایی که بر علیه انگلستان باشد. اصل سوم یا آزادی دین و عقیده عبارت است از تیراندازی هواپیماها و کامیونها به مساجد و کشتن عبادتکنندگان و زنها و بچهها و تشکیل دادگاه نظامی برای کسانی که جهت ذکر مناقب رسول اکرم (ص) و جهت سوگواری حضرت امام حسین (ع) مجالسی برپا سازند مگر با اجازه فرماندار نظامی نظر ما این است که به عراقیها استقلال تام داده شود استقلالی که خالی از هر عیب و غیظی باشد.» اصل عدالت و آزادی مذهب و عقیده در متن منشور جهانی حقوق بشر غربی آمده ولی ایشان ادعاهای سه گانه کلنل ویلسون را به چالش میکشد.
آنا: از منظر جناب عالی نوع نگاه مرحوم میرزای شیرازی (رحمه الله علیه) به حدود اختیارات فقیه در عصر غیبت و تأثیر این مسئله بر منظومه اندیشه سیاسی شیعه به چه صورت است؟
ببینید یکی از مسائلی که باید به آن توجه داشته باشیم این است که بین علمای شیعه نگرش ضداستعماری از هر نوع آن دیدگاهی مشترک بوده و با توجه به این که همه فقهای شیعه اصل ولایت فقها در عصر غیبت کبری را پذیرفتهاند، اما در خصوص حدود سیطره آن (مطلقه یا مقیده) با یکدیگر اختلاف نظر دارند. برخی از فقها که ولایت فقیه را مقیده میدانند میگویند ولایت فقیه فقط ناظر به احکام اولیه است و فقیه میتواند در دایره احکام اولیه نظر دهد. ولی امام خمینی (ره) و عدهای دیگر میگویند نه، فقیه میتواند فراتر از احکام اولیه شرایط و مصالحی را بسنجد و فراتر از احکام اولیه عمل کند. مثلاً الان یک فقهی میگوید اصل اولیه این است که هر فردی بر اموال خود مسلط است (الناس مسلطون علی اموالهم) ولی فقهایی که قائل به ولایت مطلقه فقیه هستند میگویند این چه حرفی است اگر ما بگوییم که فقیه فقط در عرصه احکام اولیه میتواند نظر دهد این دیگر ولایت نیست. فقیه آن است که میتواند فراتر از احکام اولیه راجع به احکام ثانویه فتوا دهد. به لحاظ قلمرویی هم یک بحثی است در مورد این که آیا ولایت فقیه به امور حسبیه محدود است یا نه، اما در خصوص مواضع ضداستعماری آراء علما تفاوتی با یکدیگر نمیکند. چه قائلین به ولایت مطلقه فقیه و چه قائلین به ولایت مقیده فقها در عصر غیبت موضعی مشابه در این خصوص دارند. به عنوان مثال شما آخوندخراسانی را دارید که قائل به ولایت مطلقه فقیه نیست، اما در خصوص مواضع ضداستعماری وقتی ایتالیا به لیبی حمله میکند علیه ایتالیا فتوای جهاد صادر میکند یا وقتی که روسها به ایران حمله میکنند اساساً اعلام عمومی میکند که من به ایران خواهم آمد تا هم مقابل روسها بایستم و هم مسائل مشروطه را سامان دهم. تا این که در بیستم آذر ۱۲۹۰ ش همان روزی که قصد حرکت به سمت ایران را داشت در خانهاش از دار دنیا میرود که ما در این خصوص معتقدیم ایشان را مسموم کردهاند؛ بنابراین باید بگوییم تمام علما با تمام سلیقهها و مبانی خود در بعد ضداستعماری اندیشههای خویش متحد و جدی هستند. طبیعتاً ما باید به این نکته توجه داشته باشیم که مثلاً در مشروطه مرحوم شیخ فضل الله نوری (رحمه الله علیه) که قائل به ولایت مطلقه فقیه است و آخود خراسانی که در ظاهر آن گستره ولایت فقیه را قبول ندارد، اما هر دو در تقابل با استعمارگران حرفی ندارند البته در فهم و شناخت مشروطه تفاوتهایی بین علما وجود دارد. راجع به میرزای شیرازی هم باید توجه داشته باشید که فتوای ایشان هم ضد استعماری و ضداستبدادی است. ما بحثی از مرحوم میرزای شیرازی نداریم که مانند امامخمینی (ره) گستره ولایت فقیه را این قدر بسط داده باشد. ایشان به لحاظ ظاهری هم شاگرد مرحوم شیخ مرتضی انصاری است که شیخ مرتضی انصاری هم خودش قائل به ولایت مطلقه فقیه نیست. اما از سیره میرزای شیرازی میفهمیم که ایشان یک گستره عظیمی را برای حدود اختیارات فقهای شیعه قائل بوده تا جایی که با یک امپراطوری فزونخواه که یک چهارم کره زمین در اختیارش بود درافتاد و دستور لغو یک قرارداد بینالمللی بین ایران و انگلیس را صادر کرد. این موضوع بسیار مهم است به نظر میآید که ما نمیتوانیم بفهمیم که گستره مورد نظر میرزای شیرازی برای ولایت فقیه چگونه بوده، چون قدر مقدور میرزای شیرازی در آن زمان همین قدر بوده اگر ما بخواهیم قدر مطلوب ایشان را ببینیم ایشان باید در عصری مانند دوره امام خمینی (ره) میآمد تا قدر مطلوبش مشخص میشد، اما قدر مقدور آن زمان ایشان این است که شمشیر را مستقیماً به فرق استعمار انگلستان بزند و سعی کند در در عین این که شاه را گوشمالی میدهد حکومت مرکزی سرنگون نشود این نکته خیلی مهم است یعنی میرزای شیرازی نمیخواست دربار قاجاریه سرنگون شود یا به صورت بیرویه تضعیف شود، زیرا معتقد بود که تضعیف بیرویه ناصرالدین شاه قاجار و حکومت مرکزی موجب میشود که استعمارگران روس و انگلیس حکومت ایران را در دست بگیرند. این تفاوت نگاه ایشان با سید جمالالدین اسدآبادی است که پیغام میفرستد و اصرار میکند که ناصرالدین شاه را تکفیر کنید تا قاجاریه سرنگون شود، اما میرزای شیرازی اصلاً توجهی نمیکند به همین دلیل یکی از دلایل این که ما معتقدیم نگاه ضداستعماری میرزای شیرازی حتی از سیدجمالالدین اسدآبادی هم عمیقتر است این است که میداند تضعیف بیرویه حکومت مرکزی در آن شرایط به آمدن انگلیسیها و روسها ختم میشود و شرایط هم برای تشکیل حاکمیت توسط فقها فراهم نیست، اما متأسفانه سیدجمالالدین اسدآبادی به این ظرافت فکر نمیکند و حتی در شرایطی معتقد است که اگر انگلیسیها بیایند از ناصرالدین شاه بهتر خواهند بود. در نامه مفصلی که وی پس از پیروزی نهضت تنباکو به ملکه انگلستان مینویسد میگوید: «من از طرف ملت ایران از شما میخواهم که بیایید امورات ایران را در دست بگیرید و مردم را از دست ناصرالدین شاه نجات دهید» نامه وی در اسناد تاریخی موجود است وی از جانب ملت ایران این درخواست را میکند و میگوید اگر شما نیایید روسها میآیند!
آنا: لطفاً به طور اجمالی نگاه علمای معظم نجف اشرف را نسبت به نظریه ولایت فقیه و تأثیر آن بر مواضع ضداستعماری حوزه علمیه نجف اشرف را مطرح کنید؟
ببینید بحث سر ولایت فقیه نیست، زیرا اگر کسی این نکته را مطرح کند که نگاه بسیاری از علمای نجف با دیدگاه امام خمینی (ره) در زمینه ولایت مطلقه فقیه متفاوت بوده آیا نتیجه این میشود که دیدگاه این علمای بزرگ ضداستعماری نبوده است! نکته دیگر این است که بحث ولایت فقیه در کتب گذشتگان به خاطر این که اصلاً شرایطش جور نبود مطرح نمیشد. عدهای مثل محقق کرکی این بحث را مطرح کردهاند، اما چون مطرح نشده دال بر این نیست که این فقها قائل به ولایت فقیه نبودهاند به علاوه باید خیلی از موارد را از سیره علما اتخاذ کرد مثلاً اگر شما به کتابهای مرحوم آخوند خراسانی مراجعه کنید همچنان که عدهای امروزه نتیجه میگیرند میبینید که ایشان با ولایت مطلقه فقیه میانهای نداشته است، اما وقتی که به سیره عملیاتی آخوند خراسانی مراجعه میکنید میبینید فتاوای ایشان به نحوی است که انگار قائل به ولایت مطلقه فقیه است. مثلاً فتوا میدهد که مردم کلاً به محمدعلی شاه و قاجاریه مالیات پرداخت نکنند همین مسئله حکومت محمدعلی شاه را فلج میکند. ایشان در ادامه فتوای وجوب مشروطه را صادر میکند و میفرماید: «کسی که در رکاب مشروطهخواهان بایستد مانند کسی است که در روز عاشورا در رکاب امام حسین (ع) ایستاده است و الیوم مخالفت با مشروطه در حکم محاربه با امام زمان (عج) است» همین فتاوا موجب فروپاشی حاکمیت محمدعلی شاه میشود سؤال اینجا است که آیا این فتاوا با متونی که از ایشان در خصوص نگاه منفی به ولایت مطلقه فقیه از ایشان سراغ داریم سازگار است! بنابراین شناخت شم سیاسی یک فقیه ترکیبی است از آنچه که نوشته و آنچه که عمل کرده است لذا اصلاً نمیشود که ایشان برای حاکمیت سیاسی فقها هیچ وجهی قائل نباشد ولی این گونه در فرایند تحولات سیاسی وارد شده باشد به نحوی که به خاطر فتوای ایشان افرادی را بگیرند، دستگیر کنند و افرادی را عزل و نصب کنند. نمونه دیگر این مسئله فتوای ایشان در تکفیر تقیزاده بعد از به دار آویخته شدن مرحوم شیخ فضل الله نوری (رحمه الله علیه) است این فتوا نشاندهنده این است که ایشان برای فقها حاکمیت سیاسی قائل بوده است؛ بنابراین ولایت مطلقه فقیه را با این مسئله ترکیب نکنید. اما علمای نجف یک ویژگی دارند.
مکتب سامراء سیاسیترین وجه حوزه علمیه عتبات عالیات است. اعضای آن کسانی مانند مرحوم میرزای شیرازی اول، میرزای شیرازی دوم قهرمان انقلاب ۱۹۲۰ م در عراق و دست پروردگان میرزای شیرازی مثل شیخ فضل الله نوری (رحمه الله علیه) شیخ عبدالکریم حائری یزدی شخصیتهایی بودند که کنشگری سیاسی داشتند و مرحوم آیتالله سید محمدتقی خوانساری که در نبرد با انگلیسیها مجروح، زندانی و تبعید شد و امام خمینی (ره) در بین علما شاید بیش از همه تحت تأثیر ایشان قرار داشت و به اندازهای که در محفل ایشان شرکت میکرد در محفل هیچ یک از مراجع دیگر شرکت نکرد ایشان هم تحت تأثیر میرزای شیرازی دوم است. اما مکتب نجف هم در این زمینه بسیار جدی است مثلاً یک شخصیتی مثل آیتالله سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی رسماً در مقابل هجوم انگلیسیها به عراق و نبردشان با قشون عثمانی موضع میگیرد با این که از عثمانی در چندان خوشی ندارد در این زمینه فتوای جهاد میدهد و عشایر و مردم عراق لشکرکشی میکنند و پسر ایشان هم در این جنگ کشته میشود. ما در عراق موضعگیریهای مهم ضداستعماری را در حوزه علمیه نجف اشرف داریم کسانی مثل مرحوم شیخ الشریعه اصفهانی (رحمه الله علیه) مرحوم آیت الله سید صدرالدین صدر و دیگران که در این خصوص موضعگیری کردند. حتی میرزای نائینی وقتی رساله تنبیهالامه را مینویسد در آنجا وجهه ضداستعماری خود را نشان میدهد و از جنگهای صلیبی گلایه میکند و به مشکلاتی که استعمار برای ما ایجاد کرده است اشاره دارد. نکتهای که راجع به نجف هست این است که ما چند برهه تاریخی را در خصوص مبارزه با استعمار در حوزه نجف داریم:
یکی دوره جنگهای ایران و روس است و حضور سید محمد مجاهد که متأسفانه همکاری خوبی با علما در این زمینه صورت نگرفت و ایشان قبل از قرارداد ترکمانچای دق مرگ شد.
بعد از آن علما یک دلسردی دارند تا عصر میرزای شیرازی در این دوره دوباره علمای ایران به تبعیت از میرزای شیرازی به طور جدی وارد مبارزه میشوند؛ و دوباره مرجعیت و روحانیت به طور جدی وارد مشروطه میشود یعنی در واقع پیشقراول مشروطیت حضور علما در صحنه سیاسی نهضت تنباکو است که موجب میشود که در عرصه مشروطه خیلی فعال باشند.
بعد از مشروطه و آشکار شدن نفاق مشروطه خواهان سکولار مثل تقیزاده، حسینقلی خان نواب، شیخ ابراهیم زنجانی و همراهی افرادی مثل یپرم خان ارمنی علمایی که قائل به وجوب مشروطیت بودند خیلی شماتت شدند و مخصوصاً وقایعی مانند به دار کشیده شدن شیخ فضل الله نوری (رحمه الله علیه) خیلی عرصه بر کسانی مانند میرزای نائینی تنگ شد و بعد از این اتفاقات یک دلسردی بین علمایی که وارد عرصه سیاسی شده بودند به وجود آمد مثلاً حتی مرجعیت میرزای نائینی هم پا نمیگیرد و افرادی هم که بعداً به دلیل محبوبیت به مرجعیت رسیدند مانند میرزای دوم شیرازی و آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی کسانی هستند که در دوران مشروطه سعی کردند خودشان را مستقل نشان دهند. این شرایط به این دلیل به وجود آمد که مشروطهخواهان افراطی خیلی خرابکاری کردند. امثال تقیزاده که دستشان رو شد شیخ ابراهیم زنجانی (دادستان محکه شیخ فضل الله نوری (رحمه الله علیه)) که عضو دو لژ فراماسونری بود و جنایتها و غارتهایی که صورت گرفت و نهایتاً ۱۱ سال پس از این ماجرا کودتای رضاخان سربرآورد با وجود این دلسردی باز هم علما وظایف شرعی خود را رها نکردند و سید محمدتقی شیرازی در ماجرای انقلاب ۱۹۲۰ م در نبرد کوتالعماره کمر انگلیسیها را شکست، اما در این ماجرا هم انگلیسیها خدعه کردند یعنی یک دفعه با انتخابات فرمایشی به میدان آمدند تا حکمرانان وابسته به خود را روی کار بیاورند.
مراجع دوباره موضعگیری و این انتخابات را تحریم کردند و در عکسالعمل به این ماجرا میرزای نائینی، آقا سید ابوالحسن اصفهانی و دیگران در ابتدای تأسیس حوزه علمیه قم و همزمان با ماجراهای رضاخان به ایران آمدند، اما با وجود انجام وظیفه توسط علما مردم عراق آن چنان که باید و شاید دفاع لازم را از این مراجع انجام ندادند و خود این مسئله موجب ایجاد موج دلسردی و تعطیلی حوزه علمیه شد. از آن به بعد ما شاهدیم که حوزه علمیه نجف آن چنان که باید و شاید در عرصه سیاسی همانند دوره مشروطه ورود نمیکند. البته این به معنای عدم وجود بعد ضداستعماری در اندیشه علمای نجف نیست، اما در ورود به سیاست احتیاط دارند یکی از علل این مسئله تفاوت مردم عراق با مردم ایران است در ایران هم علما بعد از مشروطه با یک احتیاطی پیش میرفتند تا این که مقداری مرحوم آقا شیخ عبدالکریم و مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (رحمه الله علیه) حوزه علمیه را با احتیاط اداره کردند. البته مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی کاملاً یک موضع ضداستعماری داشت، زیرا اولین مرجع ایرانی است که در رابطه با قضیه فلسطین به طور جدی به دربار تلگراف میزند و میگوید جلوی مهاجرت یهودیان را بگیرید. این ماجرا مربوط به سالها پیش از تشکیل رژیم صهیونیستی است.
با آمدن امام (ره) مناسبات سیاسی روحانیت شیعه خیلی تغییر کرد و عمیقتر و جهانیتر شد و ایشان اساساً موضوع ضداستعماری و مخصوصاً ضدصهیونیستی را به عنوان اولویت اول جهان اسلام و جهان تشیع جا انداخت.
آنا: با توجه به تحولات اخیر که واکنشهای خیلی برجستهای را بین علمای شیعه در سطح جهان اسلام برانگیخت یعنی جنگ تحمیلی آمریکا و رژیم صهیونیستی با ایران و از طرفی تهدید بیشرمانه مقام معظم رهبری (مدظله العالی) توسط مقامات صهیونیست و ترامپ جنایتکار به نظر شما به عنوان یک تاریح پژوه پیروزی انقلاب اسلامی چه تأثیری بر اتحاد علمای نجف با ایران و نگاه سیاسی این علمای اعظام داشته است؟
ببینید، پیروزی انقلاب اسلامی ایران موجب شد که حتی اگر برخی از علمای نجف کهاین گستره را برای ولایت فقیه قائل نبودند یا نسبت به فراخوان دادن برای قیامها حساس بودند و میترسیدند که مردم به خیابان بیایند و عناصر رژیم پهلوی آنها را به قتل برسانند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دیگر موضعگیری مثبتی در این خصوص داشته باشند. مثل بیانیه آیتالله خویی (رحمه الله علیه) به مناسبت رفراندم گسترده رأی به جمهوری اسلامی ما باید توجه کنیم که هر مرجع و عالمی باید به تناسب خودش سنجیده شود مرحوم آیتالله خویی سالها زیر فشار صدام بود چرا که وی توقع داشت آیتالله خویی جمهوری اسلامی را در جریان جنگ ایران و عراق محکوم کند. همین که ایشان زیر این فشار شدید چیزی علیه انقلاب اسلامی نگفت خودش خیلی مجاهدت است دیگر چه برسد به آنجایی که ایشان در ماجرای رفراندم از جمهوری اسلامی دفاع کردند؛ و عجیب هم هست که ظاهراً فتوای امام خمینی (ره) این نبوده که از وجوهات شرعی برای جنگ استفاده شود و آن کسانی که میخواستند از وجوهات برای جنگ استفاده کنند از دفتر آیتالله خویی اجازه میگرفتند و ایشان اجازه میداده این را بنده از پدرم استاد ابوالحسنی منذر (ره) شنیدم. این وحدت و همدلی در عملکرد ضدصهیونیستی به منصه ظهور میرسد و موارد مختلفی نظیر دفاع از تشیع، دفاع از کیان اسلام، دفاع از تمامیت ارضی ایران را شامل میشود که فقهای نجف در این زمینهها کاملاً با امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری هم زاویه هستند مثلاً در قصه فتوای سلمان رشدی همه فقهای نجف با امام و فتوای ایشان همدلی نشان دادند. یکی از این مسائل بعد ضدصهیونیستی اندیشهسیاسی امام (ره) بود ایشان اصلاً در این زمینه تحولی را در علما به وجود آورد مخصوصاً علمای ایران البته ایشان این تأثیر را در نجف هم داشته تا سالهای متمادی ما را درگیر موضوعات دیگر مانند کسرویگری، بهائیگری و حزب توده کرده بودند امام (ره) این موضوعات فرعی را تبدیل به یک کانون اصلی با محوریت صهیونیسم کرد و بعد مسائلی مانند بهائیت و... را به زیرمجموعه خطر صهیونیسم تبدیل کرد. یعنی صهیونیسم را به موضوع اول علمای اسلام تبدیل کرد. این نکته خیلی مهمی است ما پیش از این این مسئله را به این شکل نداشتیم و اگر مثلاً آیتالله کاشانی این گونه بود تنها بود، اما امام (ره) این ظرفیت را ایجاد کرد و ما به مرور میبینیم که یک همدلی بین علمای نجف و علمای ایران در این ماجرا پیش میآید که به نظر من الان در نقطه اوج خود قرار دارد. یعنی ما تا الان نداشتیم که فتوای دفتر آیتالله سیستانی (حفظه الله تعالی) دشمنان جمهوری اسلامی را تهدید کند که اگر یک مویی از سر رهبری کم شود این گونه خواهد بود و آن گونه خواهد بود. یکی از عوامل این مسئله نیز آن بود که صهیونیستها دست خودشان را خیلی بد رو کردند و در رسانههای خودشان عکس آیتالله سیستانی و مقام معظم رهبری را به عنوان هدف ترور خودشان قرار دادند و الان بیشترین نیاز برای اتحاد بین علمای نجف اشرف و علمای ایران دیده میشود من اخیراً فتاوای علمای نجف را در این خصوص را بررسی میکردم خیلی فتاوای خوبی داریم به عنوان مثال آیتالله العظمی شیخ بشیرالنجفی (حفظه الله تعالی) فرمودهاند: «پیروزیهایی که ایرانیها در دفاع عادلانه از خود به دست آوردند مایه افتخار و عزت است و تهدید رهبری دینی در جمهوری اسلامی با شدیدترین عبارات محکوم میگردد.»
انتهای پیام/