حمله به افکار عمومی با نیابت از دشمن/ آقای هاشمی، قلم خود را به ابزار عملیات روانی آمریکا تبدیل نکنید!

به گزارش خبرگزاری آنا، اظهارات اخیر یاسر هاشمی رفسنجانی در روزنامه آرمان، آن هم با لحن و محتوای مشخص، نه تنها در شرایط حساس کنونی جای تأمل دارد بلکه نشانهای روشن از ادامه همان خط سیاسی است که در بزنگاههای مهم ملت ایران، بهجای تقویت جبهه ملی و انقلابی، تضعیف مواضع کشور و تقویت ادعاها و ترفندهای دشمنان قسمخورده ایران اسلامی را دنبال میکند. انتساب حوادث تلخ و ناگوار، همچون انفجار در بندر شهید رجایی، بدون روشن شدن ابعاد و علت حادثه، نه یک تحلیل حرفهای بلکه یک هجمه تبلیغی است که جز بر هم زدن افکار عمومی، تضعیف روحیه ملی و افزایش فشار روانی بر تیم مذاکرهکننده، نتیجه دیگری ندارد.
در شرایطی که مقامات رسمی و نهادهای تخصصی کشور، اعم از قوهقضائیه، نهادهای امنیتی و کارشناسان فنی هنوز در حال بررسی دقیق ابعاد حادثه ناگوار بندر شهید رجایی هستند و به صراحت تأکید کردهاند که شواهدی از دخالت عوامل خارجی یا خرابکاری وجود ندارد، چگونه میتوان با چنین شتابزدگی و با تکیه بر گمانهزنی و القائات رسانههای بیگانه، ماجرا را به آمریکا یا مذاکرات گره زد و زمینهساز التهاب و تشویش اذهان عمومی شد؟
روشن است که بیان اینگونه مطالب، پیش از قطعی شدن ابعاد حادثه، جز تسویه حساب سیاسی و تکرار روایتهای مغرضانه و ضدایرانی، هیچ کارکرد مثبت و سازندهای برای کشور ندارد. این نوع اظهار نظرها، مانند بنزین بر روی آتش فضای ملتهب مذاکرات است و کمتر از آنکه راهگشای حل مسائل باشد، عملاً ابزار جنگ روانی دشمن و رسانههای معاند میشود. در روزهایی که تیم مذاکرهکننده جمهوری اسلامی ایران، با درایت و هوشمندی کامل در حال پیگیری حقوق ملت در برابر زیادهخواهیهای غرب است، چنین ادبیات ناامیدکننده و تهدیدگونه، با تطهیر مطلوب دشمنان ایران همصداست و چیزی جز بازی در زمین آنها نیست.
در حالی که دشمنان ایران، بهویژه تیم آمریکایی به روشنی طی سالهای اخیر نشان دادهاند که از هیچ حربهای برای فشار بر ملت ایران دریغ نمیکنند، تعجبآور است که چگونه برخی چهرههای مدعی اصلاحات، به جای تحلیل ریشهای دشمنی آمریکا و تشویق مقاومت و ایستادگی تیم دیپلمات ایران، از موضع وادادگی و تحمیل امتیاز زودهنگام، خواهان عقبنشینیهای انتزاعی و بیسرانجام میشوند. آیا این همان رویهای نیست که در فتنههای پیشین نیز بارها از سوی برخی اعضا و فرزندان این خانواده دیده شده است؟
اتفاقاً خاطره ملت ایران از فرزندان آیتالله فقید که زمانی نقشی پررنگ در هیئت حاکمه داشت به وضوح نشان میدهد که در بزنگاههای حساس همچون فتنه ۸۸، تمرکز ایشان نه بر منافع ملی و مصالح انقلاب بلکه بر چینش پازلهای دشمن و بهرهبرداری رسانهای معاندان نظام بوده و آنچه از میدان داری رسانهای فائزه و مهدی هاشمی تا ادعاهای بیسند و نسنجیده فاطمه هاشمی پس از فوت پدر مشاهده شده، شاهد دیگری بر این مدعاست.
چرا همیشه باید صدای دشمنان باشید؟
حال باید پرسید: آیا وقت آن نرسیده که برخی مدعیان ژست روشنفکری و ملیگرایی، به جای بازی با مهرههای بیگانگان و کاسه داغتر از آش شدن برای خواستههای ترامپ و تیم او، به مصالح و منافع مردم و کشور خود وفادار باشند؟ چرا باید همواره صدای عبری-عربی-غربی از گلوی برخی داخلیها بازتاب پیدا کند و به جای مطالبه دیپلماسی عزتمندانه و بازدارندگی واقعی، بر تئوری بیاثری مقاومت و الزام به امتیازدهی یکطرفه تأکید گردد؟
در این میان، عجیب است که نویسنده یادداشت، خطر اقدامات سختتر را نه متوجه آمریکا بلکه بر دوش ایران میگذارد و نتیجه مذاکرات را تنها در «امتیازدهی واقعی» از سوی تهران میبیند. این موضع، چیزی نیست جز بازخوانی کاملتر همان دستورکار آمریکاییها که میخواهند از تریبون برخی روزنامههای اصلاحطلب ایرانی به زبانی داخلی منعکس شود. عقلای قوم باید زنهار دهند که خاک ایران و رسانههای داخلی، محل بازتولید تهدیدات ترامپ و آمریکا آن هم به زبان فارسی نباشد. بلکه باید تریبون اراده ملی و ایستادگی در برابر باجخواهی و زیادهخواهی باشد.
در حوزه روانی نیز باید اذعان کرد که چنین یادداشتهایی، تنها خاصیتشان تضعیف رویکرد قاطع تیم ایرانی در مذاکرات و ارسال پیام ضعف و تشتت به دشمن است. دشمنی که به کمترین نشانه ضعف یا دو دستگی در جبهه مقابل، امتیازخواهیهای خود را افزایش میدهد و پیچ تحریم و عملیات روانی را تنگتر میکند. آیا تجربه دههها مذاکره و رویارویی با آمریکا و غرب، این درس ساده را نیاموخته که وحدت و انسجام داخلی، رمز موفقیت دیپلماسی و ایستادگی در برابر زورگویی است؟
نتیجه مذاکرات در گرو شخصیسازی و مطلقسازی
در تحلیل محتوای یادداشت یاسر هاشمی، همچنین نوعی شخصیسازی و مطلقسازی بیاساس مشاهده میشود؛ گویی همه موضوعات امنیتی و راهبردی عرصه مذاکرات و ژئوپولتیک ایران، در گروی یک حادثه یا تحلیل شخصی اوست. حال آنکه فرآیندهای پیچیده مذاکره، رفتار متقابل قدرتهای جهانی، و سطح حوادث امنیتی، بارها نشان داده خارج از کنترل و اراده اشخاص و جریانهای داخلی بوده و وابسته به فاکتورهای فراوان منطقهای و بینالمللی است.
متاسفانه، اینگونه تحلیلهای سطحی، ضمن آنکه معنای واقعی دیپلماسی فعال و بازدارنده را تقلیل میدهند، میکوشند تقصیر را به گردن مقاومت ملی و سیاست عزتمندانه حکومت بیندازند و یگانه راه برونرفت از بحران را در تسلیم و تساهل و امتیازدهی یکطرفه جستوجو کنند. حال آنکه تجربه برجام و عهدشکنی صریح غرب، ثابت کرد که راه حل مشکلات کشور، در گرو عقبنشینی و اعتماد به وعدههای بیپایه طرف مقابل نیست. چه آنکه دولتهای موسوم به اصلاحطلب نیز پیشتر با همین رویکرد، ناکامیهای بزرگی را بر ملت ایران تحمیل کردند.
انسایت مقدم برای اظهارات سیاسی است
یکی دیگر از نقدهای جدی به این یادداشت، نگاه یکسویه و بیتفاوت آن به ابعاد انسانی و اجتماعی حادثه بندر شهید رجایی است. در حالی که مسئولیت ملی و رسانهای ایجاب میکند در مواجهه با چنین حوادثی، نخست، همدردی با قربانیان، گرامیداشت کارگران و تلاشگران عرصه اقتصادی و احترام به روند کارشناسی و تحقیق علتیابانه داشته باشیم، نویسنده با شتابزدگی و بهرهبرداری سیاسی، رخداد را به یک ابزار چانهزنی دیپلماتیک تقلیل داده است. این رویکرد ابزارانگارانه، با اصول انسانگرایی و حرفهگرایی رسانهای نیز سنخیت ندارد و موجب تضعیف غرور ملی مردم و بیحرمتی به جان و رنج کارگران آسیبدیده میشود.
قاعده عزت-حکمت-مصلحت در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، بهخوبی مسیر دیپلماسی را مشخص ساخته و از همان ابتدا تأکید نموده که اتکاء به خود، احترام به کرامت ملی و رد هر گونه باجخواهی طرف مقابل، اصل بنیادین تصمیمات کشور است. در چنین چارچوبی، تحمیل معادلات آمریکایی و تأکید بر شبیهسازی تاکتیکهای آنان، نشانه نگاه تثبیت شدهای از خودباختگی و عدم اعتماد به ملت خود است. طبعاً اقشار بزرگ و آگاه جامعه ایران، بارها و بارها نشان دادهاند که به چنین القائات مشکوک و مأیوسکنندهای، اعتنایی ندارند و اگر رسانهای، مجرای بازنشر اینگونه پیامهای ضدملی شود، در مقابل بلوغ و قوه تشخیص مردم، خلع سلاح خواهد شد.
ظرفیت بزرگ بازدارندگی ملی را فراموش کردهاید
نقاط مبهم و حتی غلط راهبردی در تحلیل یادداشت یاسر هاشمی، به سادهسازی بحران محدود نمیشود. ضعف دیگر آن، بیتوجهی به ظرفیت بزرگ بازدارندگی ملی، اقتصادی، نظامی و مردمی ایران است؛ گویی کشور ما در برابر هر حادثهای، قرار است عاجز باشد و تنها راه علاج، دادن امتیاز به دشمن است. این منطق، نه تنها عقلانی و معطوف به واقعیت روز ایران و منطقه نیست، بلکه هضمشدن تدریجی در تئوری فروپاشی ملی است که رسانههای غرب و شبکههای ضدایرانی طی سالیان، با هزاران پروپاگاندا در اذهان عموم میدمند. ایران امروزی، مقتدرانه هر سناریوی تهدید و تحریم و اقدام خرابکارانه را با هوشمندی پاسخ داده و خواهد داد. نمونههای فراوان از پاسخ به شرارتهای دشمن، چه در قالب واکنشهای دقیق نظامی و چه تدابیر اقتصادی و فناوری، خود بیانگر ظرفیت ملی و مدیریت بحران جمهوری اسلامی است.
بدیهی است که بیان اینگونه مواضع پیش از روشن شدن اصل واقعیتها و نتیجه بررسیهای نهادهای تخصصی، تداعیگر سبک کاری است که بارها توسط رسانههای فارسیزبان ضدایرانی مثل BBC فارسی و اینترنشنال و صدای آمریکا صورت گرفته؛ یعنی فاجعهسازی، سیاهنمایی و القاء ناتوانی درونی با هدف تضعیف روحیه عمومی و به زانو درآوردن مقاومت ملی. عجیبتر آنکه برخی چهرههای به ظاهر داخلی و مدعی دغدغه ملی، دنبالهرو همان مسیر شده و تریبون برساخته دست دشمن را به زبان فارسی تقویت میکنند.
علاوه بر همه اینها، تردیدی نیست که القاء ناامیدی، تسلیم و ضرورت عقبنشینی، حتی اگر در کوتاهمدت فشارها را موقتاً تعدیل کند، در میانمدت و بلندمدت جز به شکل دادن بدعهدیهای بیشتر و زیادهخواهیهای بعدی آمریکا نمیانجامد. احترام و قدرت در روابط بینالملل فقط زمانی حاصل میشود که طرف مقابل بداند ملت و حکومت در مقابل فشار و باجخواهی، عقب نمینشیند. همه آنچه تاکنون آمریکا به نام گزینه نظامی، تحریمهای تازه، تهدید و عملیات محدود روا داشته، فارغ از ادعاهای رسانهای، هیچگاه باعث تغییر اراده راهبردی جمهوری اسلامی ایران نشده و نخواهد شد.
بیانصافی است اگر فراموش شود که فرزندان آیت الله، علیرغم همه بهرهبرداریهای رسانهای و حمایتهای مالی و سیاسی داخلی و خارجی، جز ایجاد التهاب و تشویش در سالهای صعب و حساس این ملت، آورده مثبتی نداشتهاند و هر زمان پای منافع ملت و آرمانهای انقلاب در میان بوده، با ورود به پازل دشمن سعی در بهمزدن معادلات و تضعیف جبهه مقاومت داشتهاند. نمونه بارز این رفتارها، گفتارها و یادداشتهایی است که با ابزارسازی از حادثه یا تلخی روزگار - خواه استخر یا بندر - تنها و تنها بر آتش اختلافات، ناامنی روانی و فشار رسانهای دمیدهاند.
این روایتها نشانه جبههبندی سیاسی-رسانهای است
ملت ایران ضمن برخورداری از هوشیاری تاریخی و پیمودن راه پرسنگلاخ استقلال، خوب میداند که این نوع روایتها نه از سر دلسوزی بلکه نشانه جبههبندی سیاسی-رسانهای است. اگر امروزه با سلاح عملیات روانی، ترور رسانهای و ترور شخصیت مواجهیم، بیتردید یکی از علتهای آن همین خروج تدریجی برخی خواص از مدار مردم و انقلاب است. به جای اینکه فرزندان آیتالله هاشمی خود را در خدمت اراده ملت ببینند و صدای مقاومت و افتخار باشند، قلم در اختیار پروژه دشمن قرار میدهند و حوادث تلخ را به سرخط فشار برای عقبنشینی در مذاکرات بدل میکنند.
اینکه گفته میشود تیم ایرانی تنها با آمادگی برای «امتیازدهی واقعی» میتواند از آینده هولناک و فشارهای بیشتر نجات یابد، بازخوانی صریح سناریویی است که اتاق فکرهای آمریکا سالهاست در متن و حاشیه برای داخلیها دیکته میکنند تا جبهه مردم ایران را به زعم خود بشکند. اما تجربهها نشان داده نه وادادگی برخی خواص، نه بازی رسانهای غربدوستان داخلی و نه حتی فشردهترین تحریمها، اراده این ملت را در دفاع از عزت، پیشرفت و استقلال تضعیف نمیکند.
فرجام سخن
در مقام جمعبندی باید گفت آنچه امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند آن هستیم، انسجام و همدلی ملی، حمایت از تصمیمات کلان نظام و تمرکز همافزا بر منافع و مصالح کشور در عرصه دیپلماسی است. از این رو یادداشتهایی از سنخ قلم یاسر هاشمی، نه نقطه قوت که زنگ خطر انحراف رسانهای و روانی را به صدا درمیآورد. سرنوشت کشور را به دست مردم، نخبگان دلسوز، تیم مذاکرهکننده وفادار به خط امام و رهبری و تجارب ملموس مقاومت ملی بسپاریم، نه تریبونها و یادداشتهایی که خواسته یا ناخواسته پژواک صدای ترامپ و دشمنان ملت ایران شدهاند.
ملت ایران بارها این مسیرها را آزموده و از این گذرگاههای سخت، با سرافرازی و سربلندی عبور کرده است و بیشک این بار نیز، با اتکای به خود، بصیرت ملی و پیشبرد عقلانی مذاکرات بر اساس منافع کشور، ناکامی دشمنان بیرونی و رسانهای داخلی را رقم خواهد زد. رویکرد حرفهای و اخلاقی رسانه، اقتضا میکند به دور از التهاب آفرینی و تحمیل روایت بیگانه، همواره در خدمت آرامش افکار عمومی و تقویت قدرت بازدارندگی ملی باشد و صیانت از شأن و کرامت مردم و کشور را بر هر تحلیل و یادداشتبازی جناحی و خانوادگی مقدم دارد.
این اظهارات شتابزده و بیمبنا، جز تدوام دردها و مصائب مردم و افزایش فشارهای روانی و رسانهای چیز دیگری به همراه ندارد و وقت آن رسیده است که قلم و رسانه را به سنگر ذهن و عزت ملی ملت ایران بدل کنیم، نه پل عبور پروژههای آمریکایی از خاک این سرزمین.
انتهای پیام/