این سربازان شهید را فراموش نمیکنیم!

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، ۸۴ سال از مقاومت ۳ مرزدار ایرانی در مقابل تجاوز نظامی ارتش اتحاد جماهیر شوروی میگذرد.
روزی که به سرجوخه مصیب محمدی در پاسگاه مرزبانی جلفا در آذربایجانشرقی خبر میدهند، لشکری عظیم از ارتش سرخ شوروی بسوی مرز میآیند و قصد دارند از «پل آهنی» گذشته و وارد کشور میشوند. در این واقعه از سوی حکومت رضاخان دستور میدهند که مرزداران بدون هیچ مقاومتی اجازه ورود ارتش شوروی را بدهند و پادگان را تخلیه کنند اما سرجوخه مصیب محمدی دستور مقاومت میدهد و خطاب به سربازانش میگوید: «هرکسی میخواهد، برگردد. من اینجا میمانم تا از کشور مقابل اجنبیها دفاع کنم.»
در این واقعه سرخوجه مصیب محمدی همراه سرباز «سید محمد راثی هاشمی» و سرباز «عبدالله شهریاری» و سرباز دیگری میایستند و مقاومت میکنند؛ مقاومت این ۴ مرزدار نزدیک ۴۸ سال طول میکشد؛ در این بین سرجوخه مصیب محمدی به یکی از سربازان دستور میدهد تا به تبریز برود و خبر ورود لشکر ۴۷ شوروی را اطلاعرسانی کند. این ۳ سرباز وطن تا لحظات آخر مقاومت میکنند؛ مقاومتی که به قیمت جان هر ۳ نفرشان تمام میشود؛ در حالی که میدانستند آخر این راه فدا شدن برای وطن است. اما غیرتشان نمیگذاشت زنده باشند و ببینند اجنبیها به خاک کشور تجاوز میکنند.
این ۳ سرباز بعد از ۴۸ ساعت مقاومت به شهادت میرسند. سرلشکر نوویکف، فرمانده لشکر ۴۷ شوروی وقتی متوجه میشود که سربازان ایرانی کشته شدهاند از پل آهنی عبور میکند و وارد خاک کشور میشود.
او وقتی فهمید ۴۸ ساعت است که تنها با ۳ سرباز جنگیده، به نشانه احترام یکی از درجههایش را از روی دوشش باز کرد و روی سینه سرجوخه محمدی گذاشت و از چوپانی خواست ۳ سرباز شجاع را به شیوه مسلمانان کنار پل آهنی دفن کند. تدفین این ۳ سرباز بهخاطر وطنپرستیشان با تشریفات نظامی از سوی لشکر ۴۷ ارتش دشمن صورت گرفت.
علاوه بر این ۳ سرباز شهید، سرباز دیگری به نام «میرزا عبدالعلی نعمتی» در مقابل تجاوز ارتش شوروی، مقاومت کرده و به شهادت رسیده که مزارش در در نزدیکی روستای قرهبلاغ است. ماجرا از این قرار است که اشغالگران هنگام پیشروی به سمت شهرستان خوی وارد تنگه کوهستانی نزدیکی پاسگاه مرزی روستای قره بلاغ شدند و به وسیله بلندگو به مأموران مستقر در پاسگاه مرزی که بر تنگه تسلط کامل داشتند پیام دادند و از آنها خواستند اسلحهشان را بر زمین گذاشته و خود را تسلیم کنند. در آن لحظه حساس میان همرستههای شهید میرزا عبدالعلی نعمتی که با انبوه ادوات جنگی و نفرات ارتش سرخ مواجه شده بودند، بحث¬های داغ صورت گرفت که چه باید کرد. سرانجام همه پرسنل تصمیم گرفتند تسلیم شوند و از شهید میرزا عبدالعلی هم خواستند که خود را تسلیم کند. ولی او همچون سایر غیور مردان جبهههای شمالی و جنوبی کشور حاضر به تسلیم نشد و با مسلسل خود در پاسگاه سنگر گرفت و با متجاوزین به کشور جنگید. با توجه به استحکام و تسلط پاسگاه بر فضای جغرافی منطقه، روسها موفق به از پای آوردن شهید نعمتی نشدند؛ سرانجام پاسگاه و سنگر شهید را به توپ بسته و او را به شهادت رساندند.
امروز بعد از گذشت بیش از ۸ دهه فراموش نمیکنیم فداکاری آن ۳ سرباز وطن را. و باز هم میبینیم سربازان همین خاک میایستند در مقابل تجاوز دشمنان. نمونه این مقاومت را در جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی علیه ایران دیدیم. جنگی که در آن، سربازان این خطه با تمام وجود در مقابل حملات دشمن ایستادگی کردند. مثل سرباز شهید «محمدحسین عابدی». جوان دهه هشتادی که حدود ۱۰ ماه از خدمت سربازیاش در پادگان شهید تجلایی استان آذربایجان شرقی میگذشت؛ ۲ روز پس از شروع جنگ ۱۲ روزه، مرخصیاش تمام شده بود و باید به پادگان برمیگشت. وقتی پدر و مادرش به او میگویند برنگرد، به آنها میگوید: «در این روزها باید از کشور دفاع کنیم و نباید در خانه پنهان شویم!»
محمدحسین ۲۰ ساله، از سراب به پادگان شهید تجلایی تبریز میرود. در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه این پادگان بارها مورد حمله نظامی پهپادهای رژیم منحوس صهیونیستی قرار میگیرد؛ اما او و دیگر سربازان وطن مانند همان ۳ سه سرباز وطن در مقابل متجاوزان میایستند. تا اینکه صبح روز ۳۱ خرداد ۱۴۰۴ این سرباز کشورمان در جدال با پهپاد اسرائیلی به شهادت میرسد.
مادر شهید محمدحسین عابدی درباره نحوه شهادت پسرش میگوید: «آن طور که دوستان پسرم برایم تعریف کردند، آن روز حدود ۱۰ پهپاد به پادگان حمله کردند. دو نفر از فرماندهان به تازگی وارد پادگان شده بودند که یکی از پهپادها به خودرویی که این دو نفر سوار آن بودند، شلیک کردند و این دو فرمانده به شهادت رسیدند.
پسرم با دیدن این صحنه خودش را به فرماندهان رساند و همان موقع بود که متوجه پهپادی بالای سرش شد. این پهپاد قصد داشت دوباره شلیک کند که پسرم سلاح یکی از فرماندهان را برداشت به طرف پهپاد شلیک کرد. در لحظهای که محمدحسین شروع به شلیک کرد، پهپاد آنقدر به او نزدیک شده بود که بعد از انفجار، ترکشهایش به محمدحسین اصابت کرد و به شهادت رسید.»
و این است داستان سربازان سرزمینمان، به فاصله ۸۴ سال؛ سربازان مکتب حسینی که همیشه برای دفاع از وطن و خاک کشورمان حاضرند از جانشان بگذرند.
انتهای پیام/
