هنر حکمرانی راستین؛ عدالت، آزادی و فضیلت چگونه روح ملت را زنده نگه میدارند؟

فرید آزادبخت استادیار حقوق بینالملل و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی استان کرمانشاه در گفتوگو با خبرنگار آنا با موضوع «انسجام ملی و آیین حکمرانی: تأملی فلسفی ـ حقوقی» اظهار کرد: انسجام ملی، جوهره هستی جمعی و یکان نخست ملتهاست؛ نه برساختهای زودگذر در عرصه سیاست روزمره و نه مفهومی آماری در حیطه جامعهشناسی، بلکه «روح ملت» است که در تار و پود تاریخ، در رنجها و امیدها، در پیروزیها و شکستها، تنیده شده است.
وی اضافه کرد: به تعبیر هگل، ملت تنها در لحظهای تاریخی که خود را بهمثابه یک «روح عینی» بازمیشناسد، به مقام واقعیت سیاسی میرسد و این «روح عینی» چیزی جز انسجام ملی نیست.
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی استان کرمانشاه با اشاره به بنیاد فلسفی انسجام بیان کرد: فلسفه سیاسی از دیرباز بر آن بود که جامعه بیانسجام، محکوم به فروپاشی است. هابز در «لویاتان» هشدار میدهد که بیوجود پیوند همگانی، وضع طبیعی ـ همان جنگ همه علیه همه ـ بازمیگردد، روسو در «قرارداد اجتماعی» از «اراده عمومی» سخن گفت که ملت را از تشتت ارادههای خصوصی به وحدت در آزادی میرساند.
آزادبخت متذکر شد: کانت، وحدت جمهور اشخاص آزاد و خودمختار را در سایه قانون خودگزین تصویر میکند، قانونی که هر فرد بتواند آن را بر خویشتن نیز بپسندد.
هابز تا هگل؛ حکمرانی و انسجام ملی در گذر تاریخ فلسفه
وی متذکر شد: در دوران معاصر، یورگن هابرماس انسجام ملی را نهتنها بر مبنای سنت یا خون، بلکه بر بنیاد «کنش ارتباطی» و «وطنپرستی قانون اساسی» میفهمد: جامعهای منسجم است که اعضایش در افقی از گفتوگو، به توافق عقلانی بر اصول مشترک برسند و این نگاه، انسجام را از سطح همسانی قومی به مرتبهای بالاتر، یعنی همپیوندی عقلانی و هنجاری، ارتقا میدهد.
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی استان کرمانشاه با بیان «انسجام و عدالت حقوقی» گفت: از منظر فلسفه حقوق، انسجام ملی هنگامی استوار میشود که عدالت نه بر زبان، بلکه در ساختارهای عینی حقوقی و قضایی رسوخ کند. رالز در «نظریهای در باب عدالت» نشان میدهد که انسجام پایدار تنها بر بستر «عدالت به مثابه انصاف» تحققپذیر است؛ یعنی وضع قواعدی که همه افراد، حتی ناآگاه از موقعیت اجتماعی خویش (پشت «پردهی نادانی»)، بتوانند به آن رضایت دهند، اما عدالت اگر از تجربه زیسته شهروندان غایب باشد، به ضد خویش بدل میگردد.
آزادبخت تبیین کرد: قانونی که تبعیض را نهادینه کند یا عدالت را قربانی منافع قدرت سازد، رشته انسجام را میگسلد، از این روست که هانا آرنت بر «فضیلت سیاسی» و «کنش جمعی» تأکید میکند: «انسجام ملی هنگامی زنده است که شهروندان خود را نه تودهای منفعل، بلکه کنشگرانی فعال و مسئول در عرصهی عمومی بدانند.»
وی به «سه ستون جامعهشناختی انسجام» اشاره و تشریح کرد: انسجام ملی، برآیند سه ستون بنیادین است: نخست، حافظه تاریخی مشترک: ملت بدون حافظه، همچون فردی بیگذشته است؛ ریشهای ندارد که در خاک هویت بدواند، دوم. سرمایه اجتماعی: اعتماد متقابل، مشارکت مدنی و وفاداری به خیر عمومی، همان رودی است که خشکی شکافها را بارور میکند و سوم. رهبری عقلانی: هنر رهبری، نه سرکوب کثرت، بلکه تبدیل تکثر به وحدتی خلّاقانه است، رهبریای که با مشروعیت اخلاقی و حقوقی، همپیوندی نیروهای متکثر را میسر میسازد.
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی استان کرمانشاه یادآور شد: دورکیم در نظریه همبستگی اجتماعی تأکید میکرد که جامعه مدرن تنها با گذار از همبستگی مکانیکی به همبستگی ارگانیک پایدار میشود و این گذار، نیازمند نهادی کردن تفاوتها در دل وحدت است.
آزادبخت در ادامه با اشاره به «الزامات انسجام ملی در آیین حکمرانی» گفت: انسجام ملی در مقام عمل، جز با رعایت الزامات چندگانه استوار نمیگردد: اخلاقی: بیفضیلت مدنی، انسجامی پایدار نیست و صداقت، عدالتخواهی و احساس مسئولیت، ریشههای اخلاقی وحدتاند.
وی با اشاره به گزاره سیاست گفت: سیاست باید میدان گفتوگو و مدارا باشد، نه عرصه حذف و دشمنسازی و حقوقی: حاکمیت قانون، یعنی برابری همگان در برابر آن و هیچ نهاد یا فردی فراتر از قانون نمیتواند بایستد. فرهنگی ـ هویتی: انسجام، وحدت در کثرت است؛ همچون قالی ایرانی که از هزاران رنگ در عین هماهنگی، نقش میبندد.
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی استان کرمانشاه به تمدن اشاره و تأکید کرد: ملتی که در حصار خود محبوس شود، انسجامش به انسداد بدل میشود و انسجام پایدار تنها با گفتوگوی تمدنی و حضور خلّاق در تاریخ جهانی معنا مییابد.
آزادبخت به روح ملت و پروژهای ناتمام اشاره کرد و ادامه داد: انسجام ملی نه محصولی نهایی، بلکه پروژهای همواره ناتمام است؛ پلی است میان گذشته و آینده، میان فرد و جمع، میان اخلاق و قانون. هر نسل موظف است این پل را بازبنیاد نهد، با خون دل پاس بدارد و با خرد جمعی استوار سازد.
وی افزود: چنانکه هگل میگفت، روح ملت، حقیقتی است که تنها در تاریخ خویش تحقق مییابد و این روح، همان انسجام ملی است و اگر خاموش گردد، ملت هرچند به ظاهر پابرجا بماند، در حقیقت بیجان و بیمعنا خواهد بود. آیین حکمرانی راستین، هنر پاسداشت این روح است؛ هنری که با عدالت افروخته میشود، با آزادی جان میگیرد، با فضیلت مدنی استوار میشود و در نهایت، با گفتوگوی تمدنی بر فراز جهان میدرخشد.
انتهای پیام/