ما پول نداریم ولی گدا نیستیم!

خبرگزاری آنا- علی رحمانی: با پیشرفت تکنولوزیهای نوین و دستیابی بشر به توانایی ضبط صدا و تصویر انسان، رشته نوین تاریخ شفاهی به عنوان شاخهای نوظهور از دانش پا به عرصه وجود نهاد و استفاده از دیدهها و شنیدههای شاهدان عینی وقایع مهم تاریخی اهمیتی دوچندان یافت. با توجه به اهمیت روزافزون تاریخ شفاهی و از بین رفتن بخش بزرگی از میراث شفاهی تاریخ ایران در عصر معاصر به مناسبت سالروز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ش گفتگویی داشتیم با آقای «محمدمهدی عبدخدایی» مبارز و فعال سیاسی عصر پهلوی دوم از اعضای جریان سیاسی-مبارزاتی فدائیان اسلام تا بخشی از حقایق ناگفته در خصوص علل و چرایی و چگونگی وقوع کودتای ۲۸ مرداد را از لابه لای صفحات گمشده تاریخ ایران بازگویی کنیم.
آنا: از منظر جناب عالی زمینههای اختلاف دکتر مصدق و مرحوم آقای کاشانی در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت به چه نحو بود و چه جریانها یا افرادی از اطرافیان این دو رهبر نهضت ملی شدن نفت در این روند نقش داشتند؟
مسئله کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ش ابعاد مختلفی دارد به نحوی که بعد از شهریور ۱۳۲۰ ش احزاب و دستجات سیاسی مختلفی به وجود آمده است. البته به طور کلی به نظر من بعد از جنگ جهانی دوم جنبشهای اسلامی در جهان اسلام شکل گرفت که کشورهای غربی قصد سرکوب کردن آن را داشتند. در مصر جریان اخوانالمسلمین به وجود آمد، در ترکیه نهضت مسلمانان مجاهد پدیدار شد، در افغانستان جریانهای افراطی اسلامگرا پدید آمدند و در ایران فدائیان اسلام به وجود آمدند. این جنبشها به طور خودجوش در کشورهای اسلامی به وجود آمده بودند که هم طرفدار استقلال کشورها و هم قصد پیادهسازی ایدئولوژی اسلام سیاسی را داشتند. این حرکت منافع غرب را به خطر انداخته بود و توانسته بود نیروهای مردمی را به خوددش جذب کند؛ بنابراین اتحاد بین نیروهای ملی و مذهبی منافع غرب را به خطر انداخته بود؛ و غرب برای مقابله با این جریان از ناسیونالیسم استفاده کرد که بعد از جنگ جهانی اول بیشتر شبهروشنفکران کشورهای اسلامی را به خود جذب کرده بود به نحوی که در مصر جمال عبدالناصر و در عراق حزب بعث به قدرت رسیدند.
در نقاطی مانند لبنان، افغانستان و ترکیه نیز ناسیونالیستها جنبشهایی را برپا کردند. در ایران هم احزابی مانند پانایرانیست به رهبری محسن پزشکپور و حزب ملت ایران به رهبری داریوش فروهر با گرایشات ملیگرایانه به وجود آمده بودند. دکتر مصدق هم گرایشات ملیگرایانه داشت و البته از نظر اعتقادی فردی لائیک بود یه نظر من همه این جریانات به وجود آمده بودند تا حرکتهای اسلامی را در هم بکوبند لذا میبینیم در مصر سیدقطب تیرباران شده و اخوانالمسلمین سرکوب میشوند در عراق آیتالله سید محمدباقر صدر اعدام شده و جمعیت اخوهالاسلامیه در هم کوبیده میشود و در ترکیه باقی ماندههای مصطفیکمال پاشا با حرکتهای اسلامی مخالفت کردند در افغانستان هم کسانی همچون دکتر حفیظالله امین نوعی بلشیویسم را ترویج کردند این حرکتها در عین حال که ملی بودند حتی وقتی با هم متحد شدند نتوانستند استقلالی به دست بیاورند که منافع غرب را به خطر بیاندازد لذا میبینیم بعد از جمال عبدالناصر انورسادات بر سر کار میآید بعد از مصطفی کمال پاشا عدنان مندرس به قدرت میرسد در عراق نوری سعید بر اریکه قدرت تکیه میزند و در نهایت خواه و ناخواه یک مبارزه نامرئی بین گروههای مذهبی و ناسیونالیست در جریان است که طی آن استاد حسنالبنا کشته میشود و استاد حسن الهضیبی مرشدعام اخوانالمسلمین دار زندان از دنیا میرود در ایران نیز فدائیان اسلام سرکوب میشوند.
البته بعدها گروهای اسلامگرا تندرو به وجود میآیند ولی میبینیم که به طور کلی مذهبیون در این دوره با تهمتها و فشارها سرکوب میشوند. از منظر بینالمللی هم چرچیل و هیتلر دو روی یک سکه هستند، اما تفاوت آنها این است که چرچیل شعارهای آزادیخواهانه سر میدهد، اما هیتلر یک ناسیونالیست افراطی است چرچیل هم طرفدار برتری نژاد آنگلاساکسون است و شارل دوگل یک ناسیونالیست فرانسوی است. جنگهایی که در اروپا پیش آمده جنگهایی بوده از دل آن ایده برتری نژادی سربر میآورد بنابراین در این دوره جنبشهای ناسیونالیستی بسیار قوی است و شعاعی از آن در سپهر سیاسی ایران نیز پیدا شده است به نحوی که شخص شاه سخن از راهبرد ناسیونالیسم مثبت میگوید و زضاخان شیفته نوعی ناسیونالیسم باستانگرا است. اما نکته جالب قضیه اینجا است که در این جنبشهای ملی مذهبیون با ناسیونالیستها هماهنگ میشوند تا استعمار را به صورت نهضت سرکوب کنند.
آیتالله کاشانی یک روحانی قانونمدار است که مخالف مشروطیت نیست و فردی است که به دنبال اجرای قانون است. اما در یک برهه تاریخی بین این دو بزرگ اختلاف میافتد اختلاف بر سر این است که آقای دکتر مصدق میخواهد دیکتاتوری قانونی! برپا کند و در لوای قانون دیکتاتور شود، زیرا یک مرتبه میبینیم اختیارات قانونگذاری را به مدت شش ماه از مجلس شورای ملی درخواست میکند در حالی که آیتالله کاشانی مخالف است و معتقد است که قانونگذاری جزو اختیارات قوه مقننه است و قوه مقننه حق ندارد قدرتش را به یک شخص تفویض کند، زیرا در آن صورت دیکتاتوری به وجود میآید. نمونه چنین وضعیتی قانون امنیت اجتماعی آقای دکتر مصدق است. از اینجا اختلاف به وجود میآید وقتی اختلاف ایجاد میشود متأسفانه آقایان جبهه ملی رعایت اخلاق را نداشتند، چون اگر کسی با آنها مخالفت میکرد متهم به انگلیسی بودن میشد. مدتی در ایران رسم بود که وقتی میخواستند کسی را از صحنه خارج کنند میگفتند بهائی شده حالا در زمان ملی شدن نفت اگر کسی با آقای دکتر مصدق مخالفت کند میگویند انگلیسی است. این تهمتهای ناروا به شخصیتهایی که نقشی در ملی کردن نفت داشتند از طرف چه کسی شروع شده؟! چه کسانی نوشتند جلسه فدائیان اسلام در لندن تشکیل میشود؟! چه کسانی به دروغ میگفتند آقای نواب صفوی با شاهرخ شاهرخ ملاقات کرده است؟! چطور میشود به شخصی که بعد از شهادتش مشخص میشود در جهان یک وجب زمین ندارد و زندگی وی به اندازهای سخت است که وقتی امام جمعه تهران برای اجازه دادن روضهخوانی ده روزه در مسجد شاه به دولاب میآید وقتی خانه نواب صفوی را میبیند که یک زیلوی کهنه انداخته شده به وی میگوید: «من از اعلیحضرت ۵۰۰۰۰ تومان طلب شخصی دارم این را به شما هدیه میکنم، چون محضردار دربارم. این را به شما میدهم شما از این وضع بیایید بیرون» فکر میکنید نواب صفوی چه میگوید من ناظر این جریان بودم نواب صفوی میگوید اجازه بدهید فکر کنم از پلههای طبقه دوم اتاق میآید پایین در حیاطی که اجاره ان را دولابیها میدهند چند لحظه قدم میزند عمامه سبزش را در میآورد و دوباره با دستش میبندد من از پلهها پایین میآیم و در پشت او میایستم به بالا میآید و به امام جمعه تهران میگوید: «اشعاری که امام علی النقی (علیه السلام) برای متوکل خواند برای شما میخوانم ما از این پولها نمیخوریم ما پول نداریم ولی گدا نیستیم ما با همین برادرانمان زندگی میکنیم» من ناظر این جریان بودم و الان وقتی این جریان را برای شما تعریف میکنم اشکم جاری میشود که چطور امام جمعه تهران و نماینده شاه که مغازههای بازار سلطانیه دست او است و محضردار معاملات املاک دربار است. به مرحوم نواب میگوید این طلب شخصی من است و میخواهد به نوعی او را تطمیع کند، اما نمیتواند همین آدمها به نواب صفوی گفتند انگلیسی است! بعدها من دیدم شبی که نواب صفوی در ۲۷ دی ۱۳۳۴ ش شهید شد سه روز بعدش روزنامه تایمز نوشت دیشب کسانی که ۱۰ سال منافع غرب را به خطر انداخته بودند اعدام شدند الان آن روزنامه و مجله هست بخوانید ببینید چه نوشته است. به طوری که یک سروان تودهای به نام شلتوکی که در زندان بود به من گفت: «وقتی نواب صفوی را اعدام کردند کارشناس آمریکایی عکس وی را با چهرهاش تطبیق داد.»
متأسفانه جبهه ملی هر کسی را که با آن مخالفت مینمود متهم به انگلیسی بودن میکرد. آیتالله کاشانی در کنار مرحوم آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری (رحمه الله علیه) در سال ۱۹۲۳ م با انگلیسیها جنگیده و همراه او تفنگ به دست گرفته است حالا انگلیسی شد! چرا، چون آیتالله کاشانی قانونمدار است و میگوید مجلس حق ندارد حقوق قانونگذاری خود را به یک شخص تفویض کند. برای چه مشروطیت به وجود آمده؟! اگر هر چه آقای دکتر مصدق امضا میکند قانون است با ناصرالدین شاه و سلطنت استبدادی چه فرقی میکند شش ماه تمام میشود و آقای دکتر مصدق دوباره به مدت یک سال از مجلس تقاضای تفویض اختیارات قانونگذاری را میکند در اینجا آیتالله کاشانی میگوید «من نمیگذارم این لایحه در مجلس طرح شود» اختلاف از اینجا رشد میکند برخلاف آن که میگویند آقای دکتر مصدق قانونمدار بود صرف این که ایشان اختیارات قانونگذاری را بگیرد مخالف با قانونمداری است من از آیتالله کاشانی دفاع نمیکنم چیزی را که خواندهام و نوشتهاند برایتان میگویم در این موقع آقای دکتر مصدق برای این که آیتالله کاشانی را منکوب کند دو کیسه پر از سفارشات آیت الله کاشانی را از ادارات جمع میکند و برای ایشان میفرستد که شما چرا این سفارشات را میکنید؟! در حالی که نمیداند تمام روحانیونی که در تاریخ تشیع بودهاند در خانهشان باز بوده و هر کس میآمده اگر میتوانستند کمکی به او میکردند. سرتیپ دفتری در شب ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷ ش چرا زیر گوش آیتالله کاشانی میزند و وی را به قلعه فلکالافلاک تبعید میکند؟!
برای این که اولاً همان شب حزب توده منحل اعلام میشود تا آن موقع منحله نبود همان شب حمله میکنند به منزل دکتر فقیهی شیرازی مدیر روزنامه پرچم اسلام میگویند: «این آقای ناصرفخرآرایی که به شاه تیراندازی کرده با کارت خبرنگاری روزنامه پرچم اسلام آمده است» دکتر فقیهی میگوید: «من به دلیل سفارش آیتالله کاشانی به او کارت خبرنگاری دادم» در حالی که آیتالله کاشانی نمیداند که این آدم کارت عضویت حزب توده را هم در جیب خود دارد به همین جهت سرتیپ دفتری میزند زیر گوش آیتالله کاشانی و ایشان را تبعید میکند اگر تحصن فدائیان اسلام در منزل مرحوم آیتالله بروجردی (رحمه الله علیه) و سفارش ایشان نبود معلوم نبود چه اتفاقی برای ایشان میافتد. نهایتاً آیتالله کاشانی را از قلعه فلکالافلاک به لبنان تبعید میکنند. هر کس دردی داشت پیش آیتالله کاشانی میرفت. در جنبش تحریم تنباکو هم اوضاع این گونه است. به هر حال آیتالله کاشانی مخالف اختیارات شش ماهه و یک ساله آقای دکتر مصدق بود؛ و میگفت این خلاف قانون اساسی است قانون امنیت اجتماعی که دکتر مصدق آن را امضا کرده هیچ جلادی این کار را انجام نمیدهد. طبق این قانون اگر یک چاقو از آدم بگیرند میتوانند او را زندانی کنند.
آنا:آیا فدائیان اسلام به عنوان یک جریان سیاسی موضعی در قبال کودتا و حمایت از نهضت ملی شدن صنعت نفت گرفتند یا خیر؟
من ممکن است دل خوشی از آیتالله کاشانی نداشته باشم ولی بیطرفانه تاریخ را میگویم و یک نقلی از آیتالله طالقانی میکنم که آدم پاکیزهای بود ایشان در تاریخ ۱۴ اسفند ماه سال ۱۳۵۶ ش سر قبر مصدق سخنرانی کردند و فرمودند: «من رفتم و در زندان قصر با نواب صفوی ملاقات کردم و از او خواستم که با مصدق مخالفت نکند گفت: «آقای طالقانی طی جلسهای در حجره حاج محمود آقایی که در خیابان ایران تاجر آهن بود اعضای جبهه ملی شامل دکتر بقائی، مکی، حائریزاده و شایگان قول دادند که اگر رزمآرا از میان برداشته شود ما تشکیل دولت اسلامی را اعلام میکنیم حتی آقای دکتر فاطمی گفته بود من اصالتاً از طرف دکتر مصدق میآیم و نیابتاً از طرف خودم» آقای عراقی در این باره میگوید: «من در آن جلسه بودم که اینها پشت قرآن را امضا کردند تا احکام اسلام را اجرا کنند.» آیتالله طالقانی در ادامه میگوید: «رفتم پیش دکتر مصدق و گفتم درخواست اینها حکومت اسلامی است و ایشان گفت: حکومت اسلامی را بگذارند برای دولتهای دیگر دولت من آخرین دولت نخواهد بود» در حالی که دعوای مرحوم نواب صفوی و مرحوم امام خمینی (ره) سر حکومت اسلامی است، چون معتقدند اگر حکومت اسلامی اعلام شود نفت هم ملی میشود به همین جهت میبینیم نواب صفوی در اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۰ ش میگوید: «من آیتالله کاشانی، دکتر مصدق و اعضای جبهه ملی را به محاکمه اخلاقی دعوت میکنم.» تا این مصاحبه را با یوسف مازندی خبرنگار آسوشیتدپرس میکند تمام روزنامههای جبههملی مینویسند نواب صفوی از انگلیسیها پول گرفته است! و شهید نواب صفوی در خرداد همان سال دستگیر میشود. من در این جریانات حضور فیزیکی داشتم و رزمآرا را وقتی در مسجد شاه توسط شهید خلیل طهماسبی ترور شد دیدم همان شب سهام شرکت بریتیش پترولیوم که سهامدار اصلی شرکت نفت بود در تمام بورسهای دنیا ده درصد تنزل کرد؛ و همه روزنامههای دنیا نوشتند «قشریون مذهبی رزمآرا را به خاطر نفت کشتند» در ۲۴ اسفند ۱۳۲۹ ش آقای دکتر مصدق ماده واحده ملی شدن صنعت نفت را به مجلس داد. چون تودهایها شعار میدادند نفت جنوب باید ملی شود، اما این ماده واحده در مورد ملی شدن نفت در سراسر کشور بود در ۲۹ اسفند ماه ۱۳۲۹ ش مجلس به اتفاق آرا این ماده واحده را تصویب کرد. همان مجلسی که به رزم آرا ۹۱ رأی اعتماد داده و رزمآرا در آن گفته: «ملت ایران نمیتواند لولهنگ بسازد میخواهد پالایشگاه را اداره کند!»
من وقتی بعداً شهید نواب صفوی را دیدم گفت: «من در هجدهم اسفند با خط قرمز به تمام نوشتم اگر به ملی شدن نفت رأی ندهید سرنوشت رزمآرا خواهید داشت.» آقای مکی در خاطرات خود مینویسد: «یکی از نمایندگان عضو کمیسیون نفت مجلس از جلسه بیرون آمد و شنید رزمآرا را کشتهاند در گوش آقای دکتر مصدق که رئیس کمیسیون بود گفت رزمآرا را کشتند دکتر مصدق با خونسردی گفت: بشینید جلسهمان را اداره کنیم.»
این مطالب در تاریخ هست، اما متأسفانه طرفین تاریخ را به نفع خودشان مینویسند. آیتالله کاشانی یک روحانی قانونمدار بود آقای دکتر مصدق اشتباه کرد. چطور شد که کودتای ۲۸ مرداد پیش آمد و چرا پیش آمد کدام نیروها از حمایت دکتر مصدق دست کشیدند؟! خود اعضای جبهه ملی از دکتر مصدق حمایت نکردند و در ۲۸ مرداد بیرون نیامدند و نهایتاً طیب و چند نفر از لومپنها آمدند بیرون و جاوید شاه گفتند.
آنا: نقش لومپنها و اوباش مطرح تهران آن روز را در کودتا چگونه میبینید؟
در روز ۲۸ مرداد شعبان بیمخ در زندان بود این عکسی که از شعبان بیمخ انداختهاند متعلق به فردای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ش است، چون در روز کودتا در زندانها را باز کردند و کسانی مثل شعبان بیمخ و سپهبد باتمانقلیچ را آزاد کردند. دکتر مصدق دستور بازداشت اینها را صادرر کرده بود. یکی از مسائل مربوط به کودتای ۲۸ مرداد این بود که حزب توده وارد میدان نشد. علت آن هم این بود که استالین مرده بود و پلنوم مرکزی حزب کمونیست شوروی با اختلافاتی در داخل خود مواجه بود و میخواست نخستوزیر و رهبر شوروی را انتخاب کند بنابراین وقت نداشت تا به امور کمینفرم (دفتر ویژه رسیدگی به امور احزاب سیاسی هوادار شوروی در سراس جهان» رسیدگی کند.
یعنی روز ۲۸ مرداد آقای سادچیکف سفیر شوروی در ایران بیکار نشسته و لویی هندرسون سفیر آمریکا در ایران فعال است. کشورهای غربی ۱۰۰۰۰۰۰ دلار به ایران آورده بودند تا در روند کودتای ۲۸ مرداد خرج کنند که ۳۰۰۰۰۰ دلار آن خرج شد، اما ۷۰۰۰۰۰ دلار آن به آمریکا بازگشت. دولتی که سیزده ماه پیش از این متعاقب صدور اعلامیه آیتالله کاشانی مردم از آن حمایت کردند و فریاد زدند «از جان خود گذشتیم با خود خود نوشتیم یا مرگ، یا مصدق» اکنون دیگر حمایت مردمی را از دست داده بود. حزب توده و نهادهای وابسته به آن نظیر جمعیت ملی مبارزه با استعمار در ایران، جمعیت ایرانی هواداران صلح، جمعیت ملی مبارزه با شرکتهای استعماری نفت و روزنامههایی مانند شهباز (به مدیریت رحیم نامور) روزنامه به سوی آینده (به مدیریت محمود زندی) روزنامه رگبار امروز (به مدیریت محمود دژکام) از دکتر مصدق حمایت نکردند؛ بنابراین همه جناحهای سیاسی یا در کودتای ۲۸ مرداد به میدان نیامدند یا با او مخالف شدند.
سازمان افسران حزب توده حدود ۶۲۸ افسر داشت که شاه ۴۵ نفر از آنها را تیرباران کرد. خلاصه باید بگویم آیتالله کاشانی در اختلاف با دکتر مصدق مظلوم واقع شد و یک فرد مذهبی که به قانون اساسی احترام میگذارد با آدمی که شایع شده است قانونمدار است به این معنا که میخواهد با قانون دیکتاتوری برقرار کند اختلاف پیدا کرد. بعداً تهمتهای بسیاری به ایشان زدند. در حالی که آقای داریوش فروهر به من گفت: «۳۰ تیر از خانه کاشانی بزرگ شد» گفت: «ما پانایرانیستها صبح آمدیم به منزل آیتالله کاشانی یک سیدی آمد به ما گفت: کمک کنید ما گفتیم شرط دارد بتو کمک کنیم ما پنچ تومان به این سید دادیم. بعد در خیابان پامنار که آن موقع کوچه بود و مغازهای داشت که درهای چوبی را به هم وصل میکردند از آنجا یک در آوردیم و این سید را روی در خواباندیم و یک ملحفه روی او کشیدیم و از منزل آقای کاشانی بیرون آمدیم و شعار دادیم و جنازه را جلوی بهارستان آوردیم سربازها ریختند و تیراندازی کردند ما جنازه را انداختیم پایین و فرار کردیم این سید هم از روی در بلند شد تا فرار کند، اما گلوله خورد و کشته شد.» اولین خون خون آن سید بود و وقتی مردم این خونریزی را دیدند برگشتند و تظاهرات ادامه پیدا کرد. یکی از احزاب دیگری که با دکتر مصدق مخالف شده بود جریان نیروی سوم به رهبری خلیل ملکی و کسانی همچون جلال آلاحمد بود که در روزنامه شاهد (به مدیریت علی جوهری) فعالیت میکردند.
آقای شمس قناتآبادی هم با دکتر مصدق مخالف شده بود تودهایها اول اسم او را سید خالدار گذاشتند، چون میگفتند بدن وی خالکوبی دارد. وی اولین کسی است که گفت: «ملی شدن نفت بر سینه هر جوان ایرانی نقش بسته است» قناتآبادی سخنران خوبی بود و برای جبههملی سخنرانی میکرد، اما بعد از شاهرود وکیل شد و حسین علاء در دوران نخستوزیری خود به قنات آبادی کراوات هدیه کرد وی همچنین مدیر روزنامه ملت بود. به هر جهت اتهام به منزله اسلحه جبهه ملی بود. مثلاً مطلبی راجع به خودم بگویم که تا چند سال پیش نمیدانستم برادر خانم آیتالله سیدجواد علمالهدی که سفیر ایران در مراکش بود و بعدها در وزارت خارجه مدیرکل شده بود به من گفت: «میخواهی کیف دکتر فاطمی را ببینی؟» من را به موزه وزارت خارجه برد و من کیف چرمی دکتر فاطمی را دیدم و متوجه شدم در کیف وی یک جعبه کارت ویزیت وجود دارد که درون آن گلولهای که شلیک شده در آن جعبه است و از آن طرف کیف بیرون نیامده بنابراین میتوان نتیجه گرفت که بیمارستان رفتن دکتر فاطمی به خاطر این بوده که فدائیان اسلام را درهم بکوبند.
بعد از این جریان من با همسر دکتر فاطمی ملاقات کردم و خانم پریوش سطوتی به من گفت: «فردای ترور به دیدن شوهرم رفتم دکتر فاطمی خم شد دست من را بوسید و گفت: «پریوش جان ببخشید نشد با تو مستقیم صحبت کنم».
من از او پرسیدم: «دست دکتر فاطمی سرمی چیزی بود؟» گفت: «نه» گفتم «پس شما چطور میگویید او گلوله خورده؟» گفت: «من حافظهام مثل شما نیست.» اوباش مطرح آن زمان تهران شامل کسانی مثل طیب، حسین رمضان یخی، هفت کچلون، برادران ابرام خان، مصطفی دیوانه و دیگران بود و در سمت شهرنو که محله بدنامی بود سکی ترکه، سلیم ترکه و دیگران بودند که باج بگیر آن منطقه بودند و در کودتا نیز نقش داشتند علت حضور لومپنها هم عدم حمایت حزب توده و جبهه ملی و نیز شخصیتهایی نظیر آیتالله بهبهانی و آیتالله کاشانی از مصدق بود؛ بنابراین دکتر مصدق تنها بود وقتی به وی نامه نوشتند پاسخ داد: «من مستحضر به حمایت ملت ایران هستم» ملتی در کار نبود همه از وی جدا شده بودند ضمناً آقایان نمیدانستند که سلطنت ۲۵۰۰ سال در این کشور تبلیغ شده و تمام عشایر ما طرفدار سلطنت بودند. اگر سازمان افسران حزب توده کودتا میکرد مثل کامبوج در ایران حمام خون راه میافتاد برخی معتقدند از این لومپنها سوء استفاده شد در حالی که اینها با آیتالله کاشانی یا آیتالله بهبهانی نبودند. خود بازار از مصدق جدا شده بود به همین جهت وی در ساعت ۲ بعد از ظهر از منزل خود فرار کرد و به منزل آقای کاظمی رفت که وزیر پست و تلگراف بود و نهایتاً بعد از سه روز خودش را معرفی کرد. دکتر مصدق اگر واقعاً شجاعت به خرج میداد و طرفدارانش را جمع میکرد ممکن بود واقعه ۳۰ تیر دوباره اتفاق بیافتد. چرا آیتالله کاشانی به محمدرضا شاه پهلوی تلگراف تبریک زد. البته ناگفته نماند که محمدرضا شاه تا سال ۱۳۳۱ ش میخواست پادشاهی دموکرات باشد، اما بعد تبدیل به شاهی قزاق و چکمهپوش شد؛ و هر صدایی را خفه کرد. اما بعد از شهریور ۱۳۲۰ ش از مجلس میپرسید مجلس به چه کسی رأی میدهد تا من فرمان نخستوزیری صادر کنم. جمال امامی پیشنهاد کرد که مصدق نخستوزیر شود. وقتی کشور در شهریور ۱۳۲۰ شمسی اشغال شد هر محلهای برای خودش لات پیدا کرد در مشهد غلامحسین پشمی، حسن اردکانی و اباذر ترکه گندهلات بودند. در تهران هر محلهای لات داشت طیب گندهلات صابون پز خانه بود، اما لاتها در حریم بازار گردش نمیکردند و بازار امنیت داشت.
آنا: امام خمینی (ره) به عنوان یکی از حامیان جدی فدائیان اسلام چه نگرشی نسبت به کودتای ۲۸ مرداد داشت؟
امام خمینی (ره) مخالف دکتر مصدق بود حتی یکبار در سخنرانی گفت: «اسلام از ملی گرایی سیلی خورده، آن ملیگرایی که حاکم شد به اسلام سیلی زد او مسلم نبود» دکتر مصدق لائیک بود در ماه رمضان سخنرانی میکرد آب خواست یکی از نمایندگان تهران گفت: «آقای دکتر مصدق این مردم مسلمانند تظاهر به فسق نکنید» که آقای دکتر مصدق گفت: «من عوام فریبی نمیکنم!»
فکر میکنم این مطلب در صورت جلسه دوره چهاردهم مجلس هست؛ بنابراین وی علیرغم این که یک سیاستمدار تمام عیار بود اعتقادات مذهبی نداشت. در مقابل قوام السلطنه که در غائله آذربایجان سر استالین کلاه گذاشت و در نتیجه نیروهای روسی را از ایران بیرون کرد طبق گفته آقای سیدمحمد خاتمی رئیس جمهور سابق که به من گفته است: «پدر من میگفت قوام السلطنه نماز میخواند و روزه میگرفت.»
انتهای پیام/