فرهنگ فرصتطلبی در قدرت و غیبت پاسخگویی در مسئولیت

فرید آزادبخت، استادیار حقوق بینالملل و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی استان کرمانشاه در یادداشتی اختصاصی برای خبرگزاری آنا نوشت: در سپهر آشفته روابط بینالملل، آنگاه که قدرت بیپاسخگویی، افسار گسیخته میتازد و مسئولیت در هیاهوی منافع، رنگ میبازد، جهان به نظارهگر صحنهای بدل میشود که در آن، عدالت در محاق مصلحت، و قانون در بند مکر قدرت است. در چنین وضعیتی، فرهنگ فرصتطلبی در قدرت، چونان ویروسی خزنده، به درون ساختارهای جهانی نفوذ میکند؛ بیآنکه نظام حقوق بینالملل، واکسنی قاطع در برابرش تدارک دیده باشد.
نظام حقوق بینالملل که در نظریه، بر پایه اصولی چون حاکمیت قانون، برابری دولتها، مسئولیت بینالمللی، و کرامت انسان بنا شده، در عمل بارها و بارها در برابر آزمون قدرتهای برتر، به زانو درآمده و به نوعی «اخلاق تفسیر شده توسط غالبان» بدل گشته است.
فرهنگ فرصتطلبی در عرصه بینالمللی صورتهایی گوناگون به خود گرفته است: از تفسیر گزینشی معاهدات و سوءاستفاده از حق وتو تا مداخلات نظامی به بهانههای بشردوستانه، تحریمهای یکجانبهی فراسرزمینی و مصادره اموال ملتها به نام اجرای عدالت.
بسیاری از قدرتهای جهانی در حالی پرچم مسئولیت بینالمللی را برافراشتهاند که خود از قضاوت دیوان کیفری بینالمللی گریزانند، قطعنامههای شورای امنیت را به دلخواه تعبیر میکنند و حقوق بشر را ابزار پیشبرد مطامع ژئوپلتیک ساختهاند، این همان شکاف فاحش میان «قدرت و قانون» است؛ شکافی که فقدان یک نظم مؤثر در پاسخگویی را در بطن خود دارد.
اگر مسئولیت بینالمللی دولتها بر اصل پاسخگویی استوار بود، باید تجاوز نظامی بدون مجوز شورای امنیت، جنایت علیه بشریت، حمایت از رژیمهای ناقض حقوق بشر و تحریمهای کور علیه مردم غیرنظامی با عواقب حقوقی قطعی همراه میبود، اما آنچه در عمل رخ میدهد، بیشتر نمایش قدرت است تا تبلور قانون و بیشتر دفاع از «مصالح ملی» است تا اجرای «مسئولیت جهانی».
فرهنگ فرصتطلبی در قدرت بینالمللی، اصول حقوقی را به انحاء مختلف تعلیق میکند یا دور میزند: اصل عدم توسل به زور، با توجیه دفاع پیشدستانه یا مداخلات بشردوستانه، به محاق میرود؛ اصل حق تعیین سرنوشت ملتها، در تلاقی با منافع ژئوپلتیک، قربانی میشود و اصل برابری حاکمیت دولتها، در سایه تقسیمبندی جهان به «دوستان» و «خصمان» از معنا تهی میشود.
در این میان، یکی از مهمترین پرسشهای اخلاقی ـ حقوقی عصر ما، آن است که چگونه میتوان در برابر فرهنگ فرصتطلبیِ مزمن در ساختار قدرت جهانی، نظامی مؤثر از پاسخگویی ایجاد کرد؟ چه نهادی، با چه ابزاری، میتواند قدرت را به کرنش در برابر قانون وادار کند؟
شاید پاسخ در بازاندیشی بنیادین در مفهوم «حکمرانی جهانی» نهفته باشد؛ حکمرانیای که در آن، قواعد الزامآور بینالمللی، بهگونهای وضع و اعمال شوند که قدرت، نه در سایه مصونیت، بلکه در پرتوی مسئولیت شکل گیرد.
تحقق این آرمان، مستلزم اصلاحات ساختاری در سازمان ملل، تقویت صلاحیت قضایی نهادهای بینالمللی، ارتقای نهادهای جامعه مدنی جهانی و ترویج گفتمان عدالتمحور میان ملتهاست.
جهان امروز در برابر یک آزمون تاریخی ایستاده است: یا به سوی «فرهنگ پاسخگویی» در سطوح ملی و بینالمللی گام خواهد نهاد یا در باتلاق «فرهنگ فرصتطلبی» فرو خواهد رفت که حاصل آن نه نظم که هرجومرج قانونمندانه و نه صلح که تداوم خشونت مشروع شده است.
در پایان، آنچه باید یادآور شد، اینکه حقوق بینالملل، اگر بخواهد تنها شاهدی خاموش بر توحش عقلانی قدرتها نباشد، باید نه صرفاً زبان توجیه، بلکه صدای وجدان مشترک بشریت باشد.
انتهای پیام/