نمایشی برای رنج، کابوس و بازنمایی درونیات انسان

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، «یک خراش کوچک» به کارگردانی آرش محمدی، این روزها در تالار مولوی تهران روی صحنه است. نمایشی که با بهرهگیری از عناصر اکسپرسیونیستی، تلاش میکند رنج درونی یک شخصیت را به زبان تصویر و حرکت برای تماشاگر بازنمایی کند. در ادامه، محمدی از فرآیند تولید، چالشهای اجرایی، سبک اجرایی اثر و بحران مخاطب پس از جنگ ۱۲ روزه میگوید.
تمرین در فشار زمان؛ اجرا در محدودیت
تمرینات نمایش چگونه پیش رفت و اجرای عموم چگونه آغاز شد؟
حدود شش ماه پیش نمایش را در یک اجرای عمومی محدود در کرج روی صحنه بردیم. همان زمان هم به دلایل مختلف، با ضربالاجل زمانی مواجه بودیم. تمرینات ما فقط در یک بازه سه هفتهای انجام شد و سپس به اجرا رسیدیم.
پس از آن، چند ماه وقفه افتاد و هماهنگی برای اجرای نمایش در تالار مولوی هم با تأخیر انجام شد. باز هم فقط حدود سه هفته برای آمادهسازی زمان داشتیم. در این مدت قسمتهایی به کار اضافه شد و پرداخت بیشتری صورت گرفت.ایکاش فرصت بیشتری داشتیم تا جزئیات را دقیقتر بررسی کنیم. تئاتر فقط فکر کردن نیست، باید در فرآیند تمرین ایدهها را کشف کرد، اما شرایط ایدهآل نبود و ما تمام توانمان را به کار بستیم.
از جنگ تا صحنه؛ چالشهای اجرای تهران
در تهران با چه چالشهایی برای اجرای نمایش مواجه شدید؟
پس از آمادهسازیهای فشرده، قرار بود اجرا را از ۲۸ خرداد آغاز کنیم، اما با شروع تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران، همه چیز متوقف شد. تمرینی ممکن نبود، حتی نمیشد گروه را دور هم جمع کرد.
چند روز بعد از اعلام آتشبس، به ما گفتند که اجرا از ۱۸ تیر آغاز میشود؛ تنها کمتر از یک هفته برای بازگشت به تمرین فرصت داشتیم. برخی اعضای گروه حتی در تهران نبودند. با وجود تمام دشواریها، به خاطر تعهدی که به تئاتر داشتیم، خود را برای اجرای ۱۸ تیر آماده کردیم.
سبکی برای لمس رنج؛ چرا اکسپرسیونیسم؟
چرا سراغ سبک اکسپرسیونیستی رفتید و آیا مخاطب با این سبک ارتباط برقرار میکند؟
من هیچوقت اصراری به قرار گرفتن در یک سبک مشخص ندارم. گرچه نمایش «یک خراش کوچک» در برخی مقاطع از مؤلفههای اکسپرسیونیسم بهره میبرد، اما نه از سر تعهد به آن مکتب، بلکه به خاطر اقتضای محتوایی اثر.
ما میخواستیم رنج درونی شخصیت اصلی را بازتاب دهیم. برای این کار به فرمی نیاز داشتیم که بتواند احساسات پیچیده را از درون به بیرون بکشاند. بنابراین، از عناصر اکسپرسیونیستی مانند صحنهآرایی اغراقشده، نورپردازی خاص، میزانسنهای مکانیکی و گاه طراحیهای تحریفشده استفاده کردیم.
اما این عناصر در تمام طول نمایش یکنواخت نیست. برای ایجاد تعادل، در جاهایی از بازی و میزانسن رئالیستی نیز بهره گرفتهایم.
نکته جالب برای من، ارتباط مثبتی بود که مخاطب—even کسانی که برای نخستین بار تئاتر میدیدند—با اثر برقرار کردند. این بازخوردها برای من و گروه بسیار دلگرمکننده بود.
ریزش مخاطب؛ ضربهای که از جنگ ماند
توقف ۱۲ روزه بهدلیل جنگ، چه تأثیری بر استقبال مخاطبان داشت؟
توقف دقیقاً پیش از شروع اجراها اتفاق افتاد و فشار مضاعفی در آمادهسازی نمایش به وجود آورد. اما لطمه اصلی را در جذب مخاطب خوردیم. تقریباً تمام اجراهایی که بعد از جنگ آغاز شدند، مثل اجرای ما، با ریزش شدید مخاطب مواجه بودند.
نمایشهایی که قبل از جنگ روی صحنه بودند، کمتر آسیب دیدند، اما کار ما در جذب مخاطب با وجود تبلیغات گسترده، موفق نبود.
نکته عجیب این بود که اجراهای سالنهای دولتی آسیب بیشتری دیدند. تالار مولوی، با اینکه یکی از قدیمیترین مراکز تئاتری کشور است و امکانات نسبتاً خوبی دارد، بیشتر مخاطبان خود را از دست داد. دلیلش این است که مخاطبان اصلیاش دانشجویان هستند که به خاطر موکول شدن امتحانات به شهریور، از تهران رفتهاند.
نکته اخر؟
بازخوردهایی که از تماشاگران و منتقدان داشتیم عمدتاً مثبت بود، اما صندلیهای خالی واقعاً آزاردهنده است. نمایش برای دیده شدن خلق میشود و بدون مخاطب، تئاتر معنایی ندارد. امیدوارم در روزهای باقیمانده با استقبال بیشتری روبهرو شویم.
انتهای پیام/