09:20 07 / 04 /1404

نام علی بردم، حسین آمد به یادم

نام علی بردم، حسین آمد به یادم
شاعر و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی به مناسبت ایام شهادت امام حسین علیه‌السلام و ماه محرم قطعه شعری در قالب قصیده سروده است.

به گزارش خبرنگار آنا، ابوالفضل فیروزی شاعر و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام خمینی(ره) شهرری به مناسبت ایام شهادت امام حسین علیه‌السلام و ماه محرم قصیده «از غدیر تا عاشورا» را سروده و در اختیار خبرگزاری آنا قرار داده است که از نظر مخاطبان می‌گذرد.  

دیشب شرار‍‌ آه من از سینه برشد
از اشک دامانم پراز لعل و دُرر شد
 
چشمان نرگس ارغوان میریخت برخاک
خاک از سرشک آسمان چو مشک تر شد 
 
جام شقایق پرشد از خون سیاوش
دربیستون، فرهاد درخون غوطه‌ورشد

هرگل گریبان میدرید از باد شبگیر
هرغنچه‌ای از شوق فردا پرده‌در شد 

زلفش بنفشه تاب داد وگل برافروخت
درسجده سرو از نفحهٔ بادسحر شد

میریخت زلف ابر گاهی بر رخ ماه
میسوخت باغ لاله تا خورشید درشد

صحرا به صحرا کاروان شبروان بود
بانگ جرس بر آسمان از هرگذرشد

ناگه صباح‌النور برزد قرص خورشید 
کآنجا غدیر عشق بود وماه برشد

یاد غدیر افتادم وآن عهد معهود
یاد علی افتادم وآهم شرر شد 

عیدی که شد از نقض عهد ناکثان سوگ
صدیقه مصلوب غدر در پشت در شد 

صد کربلا درخاک و درخون مویه کردیم  
ققنوس حق در آتش وخون خاکسترشد 

برنیزه شد قرآن وسُمکوب ستوران
گلهای زهرا در بیابان تشنه پر شد
 
یاد غدیر آمد، زجانم آه برخاست 
صدکهکشان خورشید در من شعله‌ورشد
 
وقتی که مهر و ماه آنجا جمع گشتند
گفتی قیامت گشت وهنگام حذرشد
 
مردم زیکدیگر بپرسیدند چون شد
هرچند ازاین حادثه عالم خبرشد 
 
گفتند برگردد، هرآنکو پیش رفته 
آنکس که پس مانده، بباید در مقر شد 

آمد ندا از عرش«بلغّ اَیّهاالعشق»
باید بگویی آنچه را جانت خبرشد

باید بگویی آنچه نازل گشته از حق
آنرا که از پروردگارت درنظرشد

گر آن نگویی که به‌ تو شد وحی، ای دوست
گویی تمام آن رسالاتت هدرشد

حتما خدا دارد تو را محفوظ از ناس
خنّاسها گرچه نخواهد آنچه سرشد 

تا دین حق تکمیل و نعمت گردد اتمام
آن حجّت‌الحق بر همه معلوم‌ترشد

وقتی که بر سرپنجه خورشید گل کرد
آن ماه مهرمصطفایی ماهترشد

شد جانشین مصطفی آن میرکرّار
یعنی وصی خاتم آن خیرالبشرشد
 
یعنی علی منصوب شد از جانب حق 
هرکس نخواهد این، بسر اندر سقر شد

یاد علی آمد خدا آمد به یادم
غیراز خدا هرچیز از ذهنم بدرشد 

نام علی بردم، خدایم گفت لبیک
یعنی خدا بر جان جانم جلوه‌گر شد

تسبیح با من کرد ذرّات وجودم
عالم بذکر هوعلی زیر وزبرشد 

نام علی بردم، حسین آمد به یادم 
در سینه‌ام صد بحرتوفان شعله‌ورشد

از ذرّه مهرش گل خورشید جوشید 
یک شبنم شوقش چو دریای خززشد

هفت آسمان چون حلقه‌ای شد در کف من
وقتی علی در منظر من جلوه‌گرشد

نام علی بردم خدا خندید برمن 
از خنده او قلب من آرامترشد 

یک پرتوی مهرش تجلّی کرد بر طور
مدهوش موسی وجبل زیر وزبرشد 

موسی بذکر یاعلی از بحر بگذشت
دریا برای قوم او‌ راه گذرشد

عیسی به رمز یاعلی میکرد احیا
با یاعلی مصطفی‌ شق‌القمرشد

گل کرد در باغ دلم عطر محمّد
آنسان که از بویش همه عالم خبرشد 

نام علی بردم دلم افروخت از آه
ازآه من خورشید عالم شعله‌ورشد 

از نفخه کویش شکوفا شد دل من
این مزرع بی‌حاصل من پرثمرشد

نام علی بردم دهانم شد معطّر
خاک سیه در مقدم من مُشک ترشد 

نام علی بردم وجودم گشت پرنور 
هرچه سیاهی بود از جانم بدرشد

نام علی بردم خدا بر من نظرکرد 
از کیمیای نام او خاکم چو زرشد

نام علی بردم به هنگام خطرها
خط امان آمد خطرها بیخطرشد

نام علی بردم، بشد ابلیس برخاک 
از خشم خود آتش گرفت وخاکسترشد

نام علی بردم، جهنّم گشت خاموش
آتش گلستان گشت وبر من بی اثرشد

گر یاعلی را ابن‌ملجم سر نمیداد 
بی‌اذن حق کی اینچنین شق‌القمرشد؟

هرکس نظراندازد از مهرومحبّت
برنام پاک مرتضی صاحب نظرشد 

نام علی آن«علّم الاسماء»باشد
این را نداند کس، مگر اهل خبرشد 

چون صاحب الامروالزَّمان اهل قضاشد
نی اهل تفویض ونه از اهل قدَرشد 

نام علی بردم ضررها شد به نفعم
هر نفع بی عشق علی عین ضررشد

در تیر باران بلا، حرز حصینش
برجمله اهل وَلا دِرع وسپرشد

بی نام او و یاد او وبی وَلایش 
خوبی، بدی گردید وهر خیری چو شرّشد 

بی‌نام مولا هر هنر بی‌قدرگردد
بانام او هر بی‌هنر چون باهنرشد  

هرکس که بی‌نام علی یادخداکرد
یادش بشد بر باد و پاداشش هدرشد

هرکس که حقد حضرتش در سینه دارد
درمنظر حق، پست‌تر از گاو وخرشد

آنکس که شد غافل ازاو نابودگردد
هرجا نباشد یاد او آنجا دمرشد

آنکس که بیعت بشکند از عهد ورایش
مردود حق گردید وبوبکر وعمر شد 

هرکس که‌ برعهدش بماند صادقانه 
باکاروان کربلایی همسفر شد 

آنکه بگوید یاعلی! باعشق واز دل 
ازشوق دامانش پراز لعل وگهرشد

هرجا فراموشم بشد آن نام سامی
آنجا جهنم گشت وبرمن چو سقرشد

هرجا که گفتم یاعلی! شد دیو، حوری
حنظل عسل در کام وزهرم چون شکرشد

نام علی بردم، دلم خالی شد از غم
لبریز از شادی، پراز شور وشررشد

نام علی بردم،چه توفانی بپاخاست
با یاعلی هم باز توفان بی‌خطرشد

درخلوت خورشید او جبریْل حتّی 
گر بند انگشتی پرد بی بال وپرشد

یادعلی کردیم وشعرم بازگل کرد
اشعار خشک نینوایی شعر ترشد

آن راز مکتومی که در جان بودم، آخر
افتاد در افواه ودر عالم سمرشد

چون«نی‌نوا»نام علی از دل برآرد 
آنکس که اهل دل بوَد خونین‌جگرشد

انتهای پیام/

ارسال نظر
رسپینا
گوشتیران
قالیشویی ادیب