به درگاه امامی که بود هادی زیارت را/ که باشد «جامعه» مرهون او در سیرت و سانش

به گزارش خبرنگار آنا، عبدالرضا مدرسزاده شاعر و دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان به مناسبت فرارسیدن پانزدهم ذیالحجه سالروز میلاد دهمین نور هدایت حضرت امام هادی علیهالسلام قطعه شعری سروده است که از نظرتان میگذرد.
در وصف زیارت جامعه کبیره
یادگار امام هادی علیهالسلام
خوشا جانی که باشد نور ایمان بر سر خوانش
نباشد غیر اطمینان قلبی قوت الوانش
صفای ربنای نیمهشبهای نیازآلود
به وجد آرد درون هر که باشد چشم گریانش
میان جامعه در این شلوغی هیاهوساز
«کبیره جامعه» آرامشی بخشد به خواهانش
در اوج نامرادی کن توسل با دو صد امید
به چشم پرنیاز و اشکبار خویش برخوانش
سلامی معرفتآمیز باید داد با اخلاص
به درگاه بلندی که فلک باشد نگهبانش
سلامی همچو گل پیوسته با عطر دلاویزی
حریمی را که باشد هر ملک مرغ گلستانش
به درگاهی که وحی آسمان دارد نزول آنجا
ملائک پرفشانند از پی تعظیم ارکانش
به درگاهی که علم لایزال حق در آن سازد
شکوه آدمیت را چنان طفل دبستانش
به درگاهی که در رفعت چنان آوازهای دارد
«محال معرفت» باشد نمود نقش ایوانش
به درگاهی که «برکت» را مساکن میشود تا حق
عطا فرماید آن احسان که هرگز نیست پایانش
به درگاهی که باشد نام زهرا دختر طاها
درخشان زینت آیینهکاری شبستانش
به درگاه امامی که از او بهتر نمییابی
که پیش مصطفی باشد مطیع نص فرمانش
به درگاه امامی که کریمان جهان هرگز
نمییابند خود را همتراز رتبه و شانش
به درگاه امامی که هنوز از روی نی آید
نوای سرخفام دلگداز صوت قرآنش
به درگاه امامی که سجود نیمه شبهایش
نشان بندگی باشد به نزد رب منانش
به درگاه امامی که بود باقر به شهر علم
زند بر هم دلیل مدعی را خطبطلانش
به درگاه امامی که صداقت در فقاهت داشت
کنند اقرار این معنی فلانی یا که بهمانش
به درگاه امامی که بود بابالحوایج تا
نباشد هیچکس سرگشته دنیا و زندانش
به درگاه امامی که به رأفت مهر میخواهد
برای کشور جان سر برآرد از خراسانش
به درگاه امامی که جواد سایلان باشد
نیفتد از قلم کس با وجود لطف پنهانش
به درگاه امامی که بود هادی زیارت را
که باشد «جامعه» مرهون او در سیرت و سانش
به درگاه امامی که بود خورشید سامرا
نشد بدگوهران سازند خاکٱلود کتمانش
به درگاه امامی که بتابد تا ابد با مهر
به روی مردم مضطر شکوه برج شعبانش
از این درگاه باعزت جدا هرگز نخواهد شد
کسی را معرفت گر هست عیار گوهر جانش
چگونه گم کند راه بلند عشق جانان را
هر آن کاو رهنمون باشد بدان درگاه عرفانش
هلاکش حتمی است آن را که جای خاندان وحی
سپارد دل به دست آل سفیان یا که مروانش
شود «مارق» هر آن کاو رو بگرداند
ببینی در میان غصه و اندوه پیچانش
شود «لاحق» بدیشان هر که دارد سهمی از ایمان
برد او را به جنت نزدشان احسان یزدانش
بود «زاهق» مقصر در حق ایشان که هرگز نیست
مجالی تا بماند دور از آسیب نقصانش
بود «طاغوت»، چون «جبت» این ولایت را بسی دشمن
نیفتد کارگر هرچند هر ترفند عصیانش
کسی که «جاحد» حق امامت بود کافر ماند
اگر چه جایگه هرگز نباشد کافرستانش
گرفته ارث ایشان را به غصب آن دشمن ایشان
نبوده چشم ایشان گرچه بر آن باغ و بستانش
ز جمع منکران اهل عصمت "شاکین" باشد
که ننشاند به پای اعتراف آیین برهانش
گروه «منحرف» هم دشمن این خاندان آمد
که دیو وسوسه کردهاست سرگردان و حیرانش
هر آن مؤمن که آویزد به دامان کسای نور
نبینی روز رستاخیز پیش خلق عریانش
خداوندا ندارم غیر این مولای انس و جان
شفیعی تا بیارم هر چه جستم بهتر از آنش
ولیاللهالاعظم! بین ما و حق گناهانی است
که با لطف شما کم میشود خسران میزانش
ضعیف ناتوان عرصه سنگین محشر را
نمیگیرد مگر دست خداوندان احسانش
کسی کاو از تمدن تا تدین راه خواهد رفت
بباید راهبر باشد مرام پاک سلمانش
از این شعری که با چشمانتر تقدیم یزدان شد
فراهم آورد آمرزش و امید و غفرانش
شهادتنامهای باشد به درگاه رسول و آل
که دادم با توسل محضر جبریل دربانش
مگر بیتی به هر بیتی فراهم آورد با لطف
در آن صحرای بیسایه که میدانند سوزانش
به عمری محو دیدار خیال خوبشان ماندم
به چشمی که به خون بنشست گاهی جان مژگانش
برون از آستین التجا دست توسل شد
خداوندا تهی از هر کرامت برمگردانش
انتهای پیام/
