تحلیل مواضع ضدایرانی ترامپ؛ گفتمان امنیتی در چارچوب تاکتیکهای کلاسیک جنگ نرم

به گزارش خبرگزاری آنا، در شرایطی که تحرکات دیپلماتیک در منطقه غرب آسیا افزایش یافته و گمانهزنیهایی درباره احتمال آغاز دور پنجم مذاکرات غیرمستقیم میان ایران و ایالات متحده با نقشآفرینی برخی میانجیها از جمله عمان و قطر مطرح است، «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا، در اظهاراتی جنجالی علیه ایران موضعگیری کرد. وی ضمن اشاره به چالشهای داخلی کشور، از الگو بودن کشورهایی، چون عربستان سعودی و امارات متحده عربی برای ایران سخن گفت و همزمان مدعی شد گفتوگوهای خوبی با ایران در جریان است؛ در حالیکه از سوی دیگر، بر تشدید تحریمها نیز تأکید کرد. این تناقضگوییها و الگوسازیهای اغراقآمیز، پرسشهایی جدی را درباره راهبرد واقعی آمریکا در قبال ایران، اهداف پنهان این اظهارات و همچنین چشمانداز مذاکرات پیشرو مطرح میسازد.
در همین راستا خبرنگار سیاسی خبرگزاری آنا با «عابد اکبری» کارشناس مسائل بینالملل، گفتوگویی انجام داده تا ابعاد گوناگون این تحولات را مورد بررسی قرار دهد که مشروح آن را در ادامه میخوانیم.
ترامپ در اظهارات اخیر خود، مدعی شد که عربستان و یا حتی دبی میتواند الگویی برای ایران باشند. این اظهارات به چه دلیل مطرح میشود؟ تحلیل شما از اینگونه موضعگیریها چیست؟
این اظهارنظر از منظر روابط بینالملل در چارچوب دیپلماسی مقایسهای تحقیرآمیز قابل تحلیل است؛ مفهومی که بهویژه در ادبیات جنگ نرم کاربرد دارد. ترامپ با استناد به مدل حکمرانی عربستان یا ساختار توسعهای دبی، تلاش میکند نوعی «مدل بدیل» برای ایران معرفی کند. این موضعگیری از منظر نظری، ذیل مکتب سازهانگاری نیز قابل فهم است؛ جاییکه هویتسازیِ «دیگری» بر اساس معیارهای مدنظر بازیگر قدرتمند صورت میگیرد. از سوی دیگر، با توجه به پیوند راهبردی واشنگتن با ریاض و ابوظبی، طرح این مقایسه میتواند در راستای مشروعیتبخشی به نظم امنیتی مطلوب آمریکا در منطقه تفسیر شود. بنابراین، این سخنان نه صرفاً یک موضع شخصی، بلکه بخشی از گفتمان امنیتمحور آمریکاست.
ترامپ با بیان بعضی از مشکلات داخلی ایران مثل مسائل اقلیمی و یا ناترازیهایی که در کشورمان وجود دارد، چه هدفی را دنبال میکند؟ آیا این بیشتر جنبه عوامفریبی دارد یا میتوان آن را در چارچوب جنگ نرم تحلیل کرد؟
در سیاست خارجی، برجستهسازی شکافهای داخلی کشورِ هدف یک تاکتیک کلاسیک برای تضعیف موضع مذاکراتی و مشروعیت سیاسی است. ترامپ با اشاره به چالشهای اقلیمی، اقتصادی و مدیریتی در ایران، عملاً از مفاهیم نظریه «دکترین فشار حداکثری» بهره میگیرد. از نظر حقوق بینالملل، چنین اظهاراتی اگر با هدف تحریک یا مداخله در امور داخلی باشد، با اصول منشور ملل متحد (بهویژه اصل عدم مداخله) مغایرت دارد. اما ترامپ بهعنوان یک کنشگر سیاسی، این سخنان را در چارچوب گفتمان جنگ نرم بیان میکند که در آن، افکار عمومی، نه دولتها، مخاطب مستقیم حملات سیاسی هستند. این اظهارات را باید بخشی از راهبرد فرسایش روانی و کاهش اعتماد عمومی در ایران تلقی کرد.
ترامپ مدام از خوب بودن فرآیند مذاکرات سخن میگوید و بیان میکند که با ایران گفتوگوهای خوبی داریم، ولی از سوی دیگر دست به تحریمها علیه ایران میزند. این تناقضگوییها چه تأثیری بر روند مذاکرات میگذارد؟
مذاکرات باید بر اساس حسن نیت صورت گیرد، که یکی از اصول بنیادین کنوانسیون وین درباره حقوق معاهدات است. اما ترامپ رویکردی مبتنی بر مذاکره ابزاری اتخاذ کرده است؛ یعنی استفاده از گفتوگو بهعنوان پوششی برای حفظ یا افزایش فشار. این رفتار دوگانه باعث تضعیف اصل اعتماد متقابل شده و مذاکرات را از مسیر حل اختلاف به مسیر مدیریت موقت بحران سوق میدهد. چنین پارادوکسهایی در نهایت موجب «تخریب تدریجی فرآیند دیپلماسی» و افزایش بیاعتمادی نهادی میان طرفین میشود.
تحلیل شما از دور پنجم مذاکرات غیرمستقیم میان ایران و آمریکا چیست؟
دور پنجم مذاکرات غیرمستقیم میان ایران و آمریکا را میتوان ذیل نظریههای «مذاکره در سایه بحران» تحلیل کرد. این مذاکرات اگرچه رسانهای نشده، اما نشانههایی از وجود یک اجماع حداقلی تاکتیکی بین دو طرف دارد. بر اساس رویههای حقوق بینالملل، مذاکراتی که بدون حضور مستقیم دو طرف و از طریق میانجیگری صورت میگیرد، نوعی از مذاکره معطوف به مهار تنش است، نه لزوماً حل پایدار منازعه. همچنین، حضور بازیگران ثالث مانند عمان یا قطر بهعنوان تسهیلگر، نشان میدهد مسیر حقوقی رسمی برای گفتوگو همچنان بسته است و ارادهای برای توافق حقوقی جامع دیده نمیشود.
انتهای پیام/

هرگونه شیطنت آمریکا در منطقه سرنوشتی همچون ویتنام و افغانستان را برایش به دنبال خواهد داشت
