آشفتهبازار مدیریتی ترامپ/ آقای جهاندار در مدیریت کابینهاش کم آورده است

به گزارش خبرگزاری آنا، کابینه ترامپ، که قرار بود سنگ بنای سیاستی باشد برای بازگرداندن اقتدار آمریکا به جهان، امروز بیشتر شبیه میدان جنگی داخلی شده است؛ جایی که مقامات یکی پس از دیگری اخراج میشوند، استعفا میدهند یا در هالهای از سردرگمی و بیثباتی گرفتار هستند. کسی که با شعار ایجاد نظم و بازسازی عظمت آمریکا بر سر کار آمد، اکنون در مدیریت نزدیکترین حلقههای قدرت خود سرگردان است. کابینه ترامپ با شرایطی که دارد به مظهر بحران تبدیل شده است بحرانی که حتی بر مذاکرات حساس جهانی، از جمله پرونده ایران، سایه انداخت.
مایک والتز، مشاور امنیت ملی، که خود از چهرههای برجسته نظامی و سیاسی بود، نه با افتخار، بلکه در میانه اخراج و استعفا میدان را ترک کرد. ترامپ در بیانیهای تلاش کرد اخراج او را نوعی «ارتقا» جلوه دهد و اعلام کرد که او بهزودی سفیر آمریکا در سازمان ملل خواهد شد. اما پشت این ویترین شیک، واقعیتی تلخ جریان دارد: والتز به همراه معاونش الکس وانگ، آنطور که رسانهها گزارش دادهاند، اخراج شدهاند. حتی نیرویی، چون مارکو روبیو نیز، با حفظ سمت فعلیاش، به ناچار جایگزین والتز شده است.
مشکل این نیست که والتز جای خود را به روبیو داد، یا معاون او کنار رفت. مشکل عمیقتر است؛ این تغییرات پیدرپی، این اخراجها و استعفاها، نشانه بحران مدیریتی و ضعف در هماهنگی میان ارکان قدرت است. به گفته برخی منابع نزدیک، خود ترامپ قادر به تصمیمگیری در لحظات حساس نیست و برای بسیاری از اعضای کابینه، کار در این دولت نه تنها جذاب نیست، بلکه مملو از آشفتگی و خفقان است. استیو ویتکاف هم که برای پست مشاور امنیت ملی پیشنهاد شده بود، اساساً علاقهای به پذیرش این مسئولیت نشان نداده و ترجیح داده خود را از این میدان آشفته دور نگه دارد.
مذاکرات هستهای تحت تاثیر اختلافات در کاخ سفید
اما مذاکرات غیر مستقیم جمهوری اسلامی و آمریکا نیز در میانه این بیکفایتی مدیریتی گویا تحت تاثیر قرار گرفته است. پروندهای که به خودیخود پیچیده و حساس بود، اکنون تحت تأثیر مستقیم بیثباتی کابینه آمریکا شکافهای موجود مدیریتی و مهمتر از همه نفوذ و تاثیر عوامل خارجی در مدیریت کابینه را به تصویر میکشد. برای دولت ترامپ، نه تنها پرونده ایران، بلکه اساساً مدیریت هر موضوع بینالمللی به چالشی بزرگ تبدیل شده است. به نظر میرسد آمریکایی که قرار بود جهان را سازماندهی کند، حالا دیگر توان سازماندهی داخلی خود را هم ندارد.
والتز گزینه بیکفایت ترامپ برای سمتی حساس
والتز پیش از اخراجش، بارها به خاطر اشتباهات متعدد از خطاهای امنیتی گرفته تا ضعف در مدیریت بحرانها مورد انتقاد قرار گرفت. افشای اضافه شدن یک روزنامهنگار به گروه چت امنیتی مقامات ردهبالا که والتز هدایت آن را برعهده داشت، به تنهایی نشاندهنده سطح آشفتگی در تصمیمات او بود. چنین اشتباهاتی، در هر دولتی میتواند برای یک مقام پایان کار باشد، اما در دولت ترامپ، بیشتر از اینکه شوکی مقطعی باشد، به یک روال عادی تبدیل شد.
اظهارات رسمی کاخ سفید درباره وضعیت والتز و دیگر مقامات نیز چیزی بیشتر از تلاش برای پنهانکاری و انکار واقعیت نبود. سخنگوی کاخ سفید به جای پاسخگویی شفاف، اعلام کرد که به «گزارشهای منابع ناشناس» پاسخ نخواهد داد. چنین پاسخی عملاً نشان میدهد که نه تنها کابینه با بیثباتی مواجه است، بلکه کاخ سفید حتی توان مدیریت روایت و کنترل اخبار را هم ندارد.
حالا ترکیبی از بیاعتمادی داخلی، غیبت استراتژی مشخص، و ناتوانی در حفظ نیروهای کلیدی باعث شده است که حتی نزدیکترین متحدان ترامپ از پذیرش مسئولیت در دولت او خودداری کنند.
ترامپ و بحران مدیریت کابینه
اگر بخواهیم درباره ادعای مدیریت جهانی ترامپ حرف بزنیم، شاید هیچ مثال واضحی مثل وضعیت داخلی کابینه او گویاتر نباشد. رئیسجمهوری که مدعی است آمریکا را به عظمتی تاریخی رسانده و میتواند جهان را مدیریت کند، اکنون در جایگاهی است که حتی نمیتواند تیمی باثبات و قابل اعتماد تشکیل دهد. مشکلاتی که در رأس دولت وجود دارند، نه فقط اولویت امنیت ملی آمریکا را زیر سؤال بردهاند، بلکه موقعیت بینالمللی این کشور را نیز تضعیف کردهاند.
ترامپ بارها از خود به عنوان مدیری مقتدر یاد کرده که بحرانها را حل میکند و مخالفان را کنار میزند. اما اگر به عملکرد او نگاه کنیم، تنها چیزی که در این دولت دیده میشود، بحران پشت بحران است. این بحرانها نه یک جریان مقطعی، بلکه بخشی از سبک مدیریتی او هستند. اخراجهای مکرر، استعفاهای ناخواسته، ناتوانی در هماهنگسازی تیمی و ضعف در پیشبرد پروژههای کلان، دولت ترامپ را به دولتی تبدیل کرده که نه تنها نمیتواند الگویی جهانی باشد، بلکه حتی در درون خود در حال فروپاشی است.
بحرانی که امروز کابینه ترامپ را در برگرفته، چیزی بیش از اختلافات سیاسی یا تغییرات تاکتیکی است. این بحران، نشانهای عمیق از ضعف ساختاری، ناتوانی در مدیریت انسانی، و غیاب اعتماد درونسازمانی است. دولتهایی که میخواهند ادعای مدیریت جهانی داشته باشند، ابتدا باید در درون خود ثبات و اقتدار را به نمایش بگذارند. دولتی که قادر نیست نزدیکترین مشاوران خود را حفظ کند، نمیتواند به جهان نشان دهد که توان مدیریت کلیتر و پیچیدهتر را دارد. این تصویر، نه تصویری از اقتدار جهانی، بلکه نمایی از سقوط تدریجی است؛ سقوطی که هر روز بیشتر خود را به نمایش میگذارد.
انتهای پیام/