صندوق‌های رأی در آمریکای لاتین مسیر جدید فشار علیه ونزوئلا

در حالی‌ که واشنگتن دخالت مستقیم نظامی را پرهزینه می‌داند، مسیر تازه‌ای برای فشار علیه ونزوئلا گشوده است؛ مسیری که از صندوق‌های رأی آمریکای لاتین می‌گذرد و با مهندسی انتخابات، هم‌سویی دولت‌ها و انضباط سیاسی منطقه‌ای، زمینه را برای تشدید تقابل با کاراکاس فراهم می‌کند.

به گزارش خبرگزاری آنا، آمریکای لاتین بار دیگر در آستانه بازتعریف ژئوپلیتیکی قرار گرفته است؛ بازتعریفی که این‌بار نه از دل کودتا‌های کلاسیک و نه از مسیر مداخلات نظامی مستقیم، بلکه از درون صندوق‌های رأی شکل می‌گیرد. واشنگتن، به‌ویژه با بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، نشان داده که انتخابات در آمریکای لاتین را نه به‌عنوان فرآیندی دموکراتیک، بلکه به‌مثابه ابزاری راهبردی برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود می‌بیند. در این میان، پرونده ونزوئلا بار دیگر به کانون این مهندسی سیاسی بازگشته است.

تقویم انتخابات ریاست‌جمهوری و پارلمانی در سال‌های ۲۰۲۵ و ۲۰۲۶، فرصتی کم‌نظیر در اختیار آمریکا قرار داده است. پیروزی پی‌درپی نیرو‌های راست‌گرا و همسو با واشنگتن در کشور‌های کلیدی، امکان شکل‌دهی به کمربندی سیاسی ـ امنیتی پیرامون ونزوئلا را فراهم می‌کند؛ کمربندی که در صورت تکمیل، هزینه‌های هرگونه اقدام قهری علیه کاراکاس را به حداقل می‌رساند و مقاومت منطقه‌ای در برابر آن را تضعیف می‌کند.

در این چارچوب، صندوق رأی جایگزین ابزار‌های پرهزینه مداخله شده است. تهدید به تحریم، وعده وام، فشار‌های رسانه‌ای و حتی ارعاب مستقیم رأی‌دهندگان، همگی در خدمت هدایت نتایج انتخاباتی قرار گرفته‌اند. آنچه رخ می‌دهد، کمتر شبیه رقابت آزاد سیاسی و بیشتر شبیه نوعی «انضباط انتخاباتی» تحمیل‌شده از سوی قدرتی خارجی است؛ انضباطی که با زبان اقتصاد، امنیت و ترس اعمال می‌شود.

پرونده ونزوئلا، به‌دلیل ذخایر عظیم انرژی و موقعیت ژئوپلیتیکی‌اش، نقطه تمرکز این راهبرد است. واشنگتن دریافته که بدون تضمین همراهی همسایگان بزرگ و کوچک این کشور، دست زدن به هرگونه اقدام نظامی یا حتی تشدید محاصره، پرریسک خواهد بود. از همین‌رو، مهندسی فضای سیاسی پیرامونی ونزوئلا به اولویت نخست بدل شده است.

کلمبیا و برزیل و دو رویکرد سرنوشت‌ساز

در میان همسایگان ونزوئلا، کلمبیا جایگاهی کلیدی دارد. این کشور نه‌تنها طولانی‌ترین مرز زمینی را با ونزوئلا دارد، بلکه میزبان هفت پایگاه نظامی آمریکا نیز هست. حضور گوستاوو پترو، نخستین رئیس‌جمهور چپ‌گرای کلمبیا، تاکنون مانعی جدی در برابر راهبرد تقابلی واشنگتن بوده است؛ مانعی که به نظر می‌رسد آمریکا مصمم است آن را در انتخابات ۲۰۲۶ از سر راه بردارد.

اپوزیسیون راست‌گرای کلمبیا آشکارا از حمایت آمریکا سخن می‌گوید و وعده «بازگشت کشور به اردوگاه غرب» را سرلوحه تبلیغات خود قرار داده است. حذف پترو از معادله سیاسی، به معنای باز شدن مسیر تشدید فشار زمینی علیه ونزوئلاست؛ سناریویی که با توجه به زیرساخت‌های نظامی موجود، می‌تواند به‌سرعت از مرحله سیاسی به مرحله امنیتی گذار کند.

در سوی دیگر، برزیل تصویر پیچیده‌تری ارائه می‌دهد. لولا دا سیلوا، اگرچه منتقد سیاست‌های مداخله‌جویانه آمریکاست، اما حمایت بی‌قیدوشرطی از دولت نیکلاس مادورو نیز ندارد. این موضع دوگانه، برزیل را به بازیگری بازدارنده، اما نه تعیین‌کننده تبدیل کرده است؛ کشوری که می‌تواند صدای مخالف باشد، اما به‌تنهایی قادر به تغییر مسیر قطار آمریکا نیست.

تفاوت لحن و قدرت مانور میان پترو و لولا، اهمیت انتخابات کلمبیا را دوچندان می‌کند. اگر برزیل استثنایی شکننده در موج راست‌گرایی منطقه باشد، کلمبیا می‌تواند نقطه چرخش راهبردی باشد؛ نقطه‌ای که با سقوط آن، حلقه محاصره سیاسی و نظامی ونزوئلا عملاً تکمیل می‌شود.

آمریکای مرکزی و کارائیب و سکوت در برابر مداخله

در آمریکای مرکزی، تصویر تقریباً روشن است. پاناما، با رئیس‌جمهوری کاملاً همسو با واشنگتن، به یکی از بازو‌های اجرایی سیاست آمریکا بدل شده است؛ چه در مدیریت پرونده مهاجرت، چه در رقابت با چین، و چه در هم‌صدایی با مواضع ضدونزوئلایی. السالوادورِ نایب بوکله نیز، با تلفیق اقتدارگرایی داخلی و هم‌سویی خارجی، شریک قابل اتکای ترامپ در منطقه به شمار می‌رود.

این هم‌راستایی صرفاً سیاسی نیست، بلکه ابعاد امنیتی و لجستیکی دارد. کشور‌های کوچک‌تر، از سر ضعف ساختاری و وابستگی اقتصادی، ترجیح می‌دهند به‌جای مقاومت، خود را با خواست آمریکا تطبیق دهند. در این میان، مفهوم حاکمیت ملی به‌تدریج رنگ می‌بازد و جای خود را به نوعی تبعیت پیش‌دستانه می‌دهد.

در حوزه کارائیب، این وضعیت عریان‌تر است. اعلام آمادگی کشورهایی، چون ترینیداد و توباگو برای در اختیار گذاشتن فرودگاه‌ها و بنادر خود، نشان می‌دهد که نقش آنها نه در تصمیم‌سازی سیاسی، بلکه در پشتیبانی عملیاتی تعریف شده است. گویان نیز، با تکیه بر حمایت آمریکا در مناقشه ارضی با ونزوئلا، به‌تدریج در همین مسیر حرکت می‌کند.

سکوت یا بی‌طرفی دولت‌های کوچک منطقه در برابر نقض‌های آشکار حقوق بین‌الملل، نه از رضایت، بلکه از ترس نشأت می‌گیرد. ترسی که واشنگتن آگاهانه آن را بازتولید می‌کند تا هزینه مخالفت را بیش از حد تحمل‌پذیر افزایش دهد.

صندوق رأی به‌مثابه میدان نبرد

نمونه هندوراس نشان داد که آمریکا دیگر حتی زحمت پنهان‌کاری هم به خود نمی‌دهد. حمایت علنی ترامپ از نامزد مطلوبش، همراه با تهدید‌های مستقیم اقتصادی، تصویری نگران‌کننده از آینده دموکراسی در منطقه ترسیم کرد. رأی‌دهندگان، میان انتخاب آزاد و ترس از تحریم، عملاً به انتخاب دوم سوق داده شدند.

همین الگو، با زبانی نرم‌تر، اما ماهیتی مشابه، در آرژانتین نیز تکرار شد. وعده وام‌های کلان، که پس از تحقق هدف انتخاباتی به فراموشی سپرده شد، نشان داد که انتخابات برای واشنگتن نه تعهد، بلکه ابزار موقت نفوذ است. نتیجه، افزایش بدبینی عمومی و تضعیف بیشتر نهاد‌های دموکراتیک است.

در چنین فضایی، احتمال توسل آمریکا به گزینه نظامی علیه ونزوئلا دیگر صرفاً یک فرضیه رسانه‌ای نیست. امضای توافق‌های نظامی با اکوادور و پاراگوئه و رفت‌وآمد‌های مکرر مقامات امنیتی آمریکا، از آماده‌سازی تدریجی زمین خبر می‌دهد؛ زمینی که قرار است با کمترین مقاومت منطقه‌ای همراه باشد.

آنچه در آمریکای لاتین رخ می‌دهد، نه اجتناب‌ناپذیری جنگ، بلکه خطر طبیعی‌سازی آن است. هنگامی که دخالت خارجی از مسیر صندوق رأی مشروع جلوه داده می‌شود، راه برای عبور از خطوط قرمز حقوق بین‌الملل نیز هموار می‌شود. ونزوئلا امروز در کانون این راهبرد قرار دارد، اما تجربه آمریکای لاتین نشان داده است که دامنه چنین مداخلاتی هرگز به یک کشور محدود نمی‌ماند.

انتهای پیام/

ارسال نظر