تعریف صلح با زبان تهدید/ مارالاگو اتاق فرمان شیطان علیه غزه و تهران
به گزارش خبرگزاری آنا، دیدار دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو در مارالاگو بیش از آنکه نشانهای از تلاش برای مهار بحرانهای جاری در غرب آسیا باشد، نمایش بیپردهای از سیاستِ تهدید، تحریف و عادیسازی خشونت علیه ملتهای منطقه بود. ادبیات بهکاررفته از سوی رئیسجمهور امریکا، بهویژه در قبال غزه، نشان داد که واشنگتن نهتنها از نقش میانجی فاصله گرفته، بلکه به بازیگری مستقیم در پروژه فشار حداکثری علیه محور مقاومت تبدیل شده است.
ترامپ با تهدید صریح حماس به «جهنم» و ادعای آمادگی کشورهای نامعلوم برای «نابودی» این جنبش، عملاً زبان نسلکشی را از سطح تلویح به سطح اعلام رسمی ارتقا داد. این سخنان در حالی مطرح شد که هیچیک از کشورهای عضو احتمالی نیروهای بینالمللی مستقر در غزه، چنین مأموریتی را نپذیرفتهاند. واقعیت آن است که تهدیدهای ترامپ، نه بیان یک راهبرد امنیتی، بلکه تلاش برای مشروعیتبخشی پسینی به ویرانیای است که رژیم صهیونیستی نتوانسته آن را به هدف سیاسی مشخصی منتهی کند.
در این چارچوب، آنچه بهعنوان «خلع سلاح حماس» مطرح میشود، بیش از آنکه یک توافق واقعی باشد، ابزاری تبلیغاتی برای سرپوش گذاشتن بر شکست نظامی و اطلاعاتی اسرائیل در برابر مقاومت است. تجربه دو دهه گذشته نشان داده که هر طرحی که بدون در نظر گرفتن حقوق بنیادین فلسطینیان تدوین شود، محکوم به فروپاشی است.
سکوت معنادار ترامپ و نتانیاهو درباره فاجعه انسانی در غزه، در کنار زبان تهدید، تصویری روشن از اولویتهای واقعی این محور ارائه میدهد: امنیت اسرائیل، حتی به قیمت نابودی کامل یک جامعه غیرنظامی.
ایرانهراسی بهمثابه سوخت جنگ و بازگشت به سیاست لبه پرتگاه
محور دوم این دیدار، ایران بود؛ که بار دیگر بهعنوان «دشمن آماده» برای توجیه تشدید تنش معرفی شد. حمایت فوری ترامپ از جنگ افروزی اسرائیل علیه ایران، به بهانه برنامه موشکی، نشانه بازگشت رسمی به سیاست «لبه پرتگاه» است؛ سیاستی که پیشتر با خروج امریکا از برجام، منطقه را به آستانه جنگی فراگیر کشاند.
اظهارات ترامپ درباره «از سرگیری فعالیت هستهای ایران» بدون ارائه هرگونه سند معتبر، بازتولید همان الگوی اطلاعاتی است که پیشتر نیز مبنای حملات غیرقانونی و تحریمهای گسترده قرار گرفت. او آگاهانه میان برنامه هستهای صلحآمیز و توان دفاعی موشکی اکشورمان خلط میکند؛ خلطی که هدف آن، ایجاد بهانه حقوقی و روانی برای حمله نظامی است.
در این میان، اشاره تحقیرآمیز ترامپ به «هدر ندادن سوخت بمبافکن B-۲» بیش از هر چیز، نگاه ابزاری واشنگتن به جنگ را آشکار میسازد؛ جنگی که در آن، هزینه انسانی و منطقهای هیچ اهمیتی ندارد. این در حالی است که ایران، برخلاف تصویرسازیهای غربی، همواره بر بازدارندگی دفاعی و پرهیز از جنگ تأکید داشته است.
ایران اسلامی طی سالهای اخیر نشان داده که میتواند بدون ورود به جنگ فراگیر، توازن بازدارندگی را حفظ کند. همین واقعیت است که آمریکا و اسرائیل را به توسل روزافزون به تهدید لفظی و عملیات روانی سوق داده است.
از کرانه باختری تا عفو نتانیاهو/ بحران مشروعیت رژیم صهیونیستی
سومین محور مهم این دیدار، اعتراف ضمنی ترامپ به اختلاف با نتانیاهو درباره کرانه باختری بود؛ اعترافی که با امتناع از بیان جزئیات همراه شد. این ابهامگویی، تلاشی آشکار برای مدیریت بحران مشروعیت رژیم صهیونیستی است؛ بحرانی که با افزایش خشونت شهرکنشینان و بنبست سیاسی در سرزمینهای اشغالی، عمیقتر شده است.
در کنار این موضوع، ادعای ترامپ مبنی بر «در راه بودن عفو» برای نتانیاهو، مداخلهای بیسابقه در روند قضایی داخلی اسرائیل محسوب میشود. تکذیب فوری دفتر رئیسجمهور اسرائیل، نشاندهنده حساسیت این پرونده و شکافهای عمیق در ساختار قدرت تلآویو است. تلاش برای نجات یک نخستوزیر متهم به فساد، پیام روشنی دارد: بقای سیاسی، مقدم بر حاکمیت قانون است.
اعطای جایزه اسرائیل به ترامپ نیز در همین چارچوب قابل تحلیل است؛ جایزهای که بهجای تقدیر از دستاوردهای علمی یا فرهنگی، به پاداشی سیاسی برای تصمیماتی، چون انتقال سفارت آمریکا به قدس، مشروعیتبخشی به اشغال جولان و خروج از برجام تبدیل شده است. این اقدام، نه افتخار، بلکه اعتراف به سیاسیشدن کامل نهادهای نمادین رژیم صهیونیستی است.
در نهایت، جعل واقعیت درباره آزادی گروگانها و نادیدهگرفتن نقش دولت پیشین امریکا، نشان میدهد که روایتسازی دروغ، بخش جداییناپذیر این اتحاد است. در برابر این روایت، ایران و محور مقاومت، با تکیه بر واقعیتهای میدانی و حقوق بینالملل، همچنان بازیگرانی تعیینکننده در معادلات منطقه باقی خواهند ماند.
انتهای پیام/