قصه کودکی که هنوز آغاز نشده بود

به گزارش خبرنگار آنا، در پس هر آمار، هر خبر و هر شماره شهید، داستانی انسانی و واقعی نهفته است؛ داستانی از زندگی، امید و رویاهایی که ناگهان در هم شکست. طاها بهروزی، کودک ۷ سالهای از تبریز، قصه یکی از آنهاست. کودکی که هنوز روزهای آغازین زندگی را میگذراند، هنوز کیف و دفتر مدرسهاش را نخریده بود و هنوز در ابتدای راه کودکانهاش بود، اما جنگ و خشونت همه چیز را از او گرفت.
حوادث تلخ روزهای اخیر، مرز میان کودکی و واقعیتهای تلخ جنگ را برای بسیاری از خانوادهها محو کرده است. طاها، نه فقط یک عدد در میان شهدای جنگ، بلکه نماینده هزاران کودکی است که به خاطر خشونتهای سیاسی و نظامی فرصت زندگی کردن را از دست دادهاند. گزارش پیش رو تلاش میکند روایت نزدیکتر و انسانیتری از زندگی کوتاه، اما پرمعنای طاها را بیان کند؛ کودکی که هرگز فرصت مدرسه رفتن و بازی کردن در حیاط مدرسه را نیافت.
زندگی طاها پیش از حادثه؛ کودک با شخصیتی فراتر از سن
طاها بهروزی، پسری خردسال و باهوش از تبریز، در خانوادهای گرم و مهربان رشد کرد. پدرش در گفتوگو با خبرنگار آنا میگوید: طاها ۶ ساله بود، اما رفتار و کلامش خیلی فراتر از سنش بود. انگار پسری ۱۵ یا ۲۰ ساله با من حرف میزد. شخصیت قوی و متفاوتی داشت، دوست داشت مستقل باشد و همیشه دوست داشت خودش کارهایش را انجام دهد.
زندگی طاها، مانند همه کودکان، سرشار از بازیهای کودکانه و کنجکاوی بود. پدرش ادامه میدهد: وقتی به خانه میآمد، با من حرف میزد، بازی میکرد و سوالهای زیادی درباره مدرسه و آینده داشت. همیشه میپرسید مدرسه چه شکلی است، کیف مدرسه چه رنگی دارد و دفترش را کی میخرد؟
خانواده طاها همه امیدهایشان را به او بسته بودند. روز ثبتنام کلاس اول یکی از مهمترین روزهایی بود که انتظارش را میکشیدند. پدر طاها میگوید: همان روز صبح ثبتنامش را انجام دادیم، اما هنوز کیف و دفترش را نخریده بودیم. قرار بود بعد از ظهر برایش وسایل بخریم. اما زندگی پر از شادی و امید ناگهان رنگ باخت.
تأثیر حادثه بر خانواده و جامعه/ خانهای ساکت، محلهای غمگین
با رفتن طاها، تنها جسمی کوچک نبود که زیر خاک رفت؛ صدای خندهای خاموش شد، دستانی کوچک دیگر دست پدر و مادرش را نگرفت، و خانهای که پر از بازی و شوق کودکانه بود، حالا ساکت و سنگین شده است. پدرش با چشمانی اشکآلود میگوید: از وقتی طاها رفته، خونهمون دیگه اون خونهی قبل نیست. یه سکوت عجیبی نشسته روی دیوارها. حتی صدای خودمونم نمیاد... انگار زمان متوقف شده.
وی ادامه میدهد: هر وقت چشمم به کیف و کفشای بچه میافتد که نخریدیم، انگار کسی با پتک وسط سینهام میکوبد. صدایش هنوز تو گوشمه که میپرسید: بابا مدرسه چهشکلیه؟
اما این داغ، تنها بر دل یک خانواده ننشست. کوچه، محله، همسایهها... همه شوکه شدند. یکی از اهالی محل که شاهد صحنه پس از انفجار بود، میگوید: طاها بچه همهمان بود. وقتی دیدیم بچه کنار در خونه افتاده، انگار بچه خودمان افتاده باشد. همه گریه میکردند. بچهها شوکه شده بودند. هنوز از اون شب به بعد، خیلی از بچههای محل شبها کابوس میبینند.
در مدارس اطراف هم، خبر شهادت طاها به گوش معلمان و دانشآموزان رسید. آموزگاری که قرار بود یکی از معلمان احتمالی او باشد، میگوید: اسمش در فهرست ثبتنام مدرسه ما بود. همان روز ثبتنامش انجام شده بود. اما حالا، فقط یک خط ثبتنامه، بدون حضور دانشآموز...
شهادت طاها به یادآوری دوبارهای تبدیل شد؛ یادآوری اینکه در هیچ کجای جهان، کودک نباید هزینه خشونتها و تصمیمات سیاسی را بپردازد.
پیامدهای اجتماعی و نگاه کارشناسان/ کودکان، قربانیان خاموش جنگ
شهادت طاها بهروزی، همانند بسیاری از کودکان درگیر در مناطق تنشزده، بار دیگر این پرسش را در ذهن جامعه و نهادهای مدنی مطرح کرده است. در کشوری که بارها مورد تهدید امنیتی قرار گرفته، چهقدر از کودکان، این بیپناهترین قشر جامعه، در برابر تبعات جنگ محافظت شدهاند؟
یک پژوهشگر حقوق کودک تأکید میکند که اتفاقی مانند شهادت طاها، نه صرفاً یک حادثه انسانی، بلکه یک هشدار جدی در سطح سیاستگذاری است. وقتی کودکی که حتی هنوز کیف مدرسهاش را نخریده است، هدف حمله قرار میگیرد، این یعنی ما در سیستم دفاع غیرنظامیمان ضعفهای جدی داریم. امنیت کودکان نباید به حاشیه برود؛ کودکان نه سلاح دارند، نه سپر، نه قدرت انتخاب.
وی همچنین میافزاید: اینکه خانوادهها حتی در محلههای مسکونی احساس امنیت نکنند و بچهها در خانههای خود آسیب ببینند، یعنی ما هنوز در ابعاد کلان آماده نیستیم. مسائل پدافند غیرعامل و مدیریت بحران باید جدیتر دیده شود، خصوصاً در مناطق پرجمعیت شهری.
از سوی دیگر، فاضل محمدی، جامعهشناس و استاد دانشگاه، به بُعد روانی ماجرا اشاره میکند: شهادت کودکی مثل طاها نهفقط برای خانوادهاش، بلکه برای همسالانش، بچههای همسایه، حتی معلمان و دانشآموزان دیگر تأثیر روانی جدی دارد. جامعه محلی بعد از این اتفاق تا مدتها دچار سوگ جمعی میشود، چون کودکی را از دست داده که نماد امید و آینده بود.
در کنار این تحلیلها، پیامدهای مستقیمتری نیز بر سیاستگذاران داخلی و حتی نهادهای بینالمللی وارد میشود؛ چراکه پرونده طاها، حالا فقط یک روایت محلی نیست، بلکه نمادی از وضعیت کودکان در مواجهه با خطرات جنگهای جدید است؛ جنگهایی که مرز جبهه و خانه را مخدوش کردهاند.
پیام پدر طاها و خواستههای او/ از دل سوخته، حرفی برای گفتن نمانده
در بسیاری از گفتوگوهای رسانهای، بازماندگان تلاش میکنند خواستهها و مطالبات خود را از مسئولان بیان کنند؛ اما در مورد پدر طاها، ما با چهرهای مواجه شدیم که نه فریاد داشت، نه خشم، فقط یک سکوتِ شکسته، دردی فروخورده و چشمانی که بار سنگینی از اندوه را حمل میکرد.
وقتی از او پرسیدیم که اگر حالا میتوانست با طاها حرف بزند، چه میگفت، مکثی طولانی کرد و بعد فقط یک جمله گفت: ما را تنها گذاشتی، پسرم... هنوز نمیدانم آخرش چه میشود.
نه گلایه داشت، نه شکایت. در برابر سؤال خبرنگار آنا که پرسید آیا از مسئولان، نهادهای امنیتی یا دولت درخواستی دارد، جواب داد: نه... هیچی نمیخواهم. وقتی بچهم رفته، دیگه چیزی برایم مهم نیست. نه پیگیری، نه تسلیت، نه وعده.
او تنها خواستهای که به زبان آورد، بیشتر شبیه یک بغض بود، مطالبه من تنها این است که نمیخواهم بچههای دیگر به سرنوشت طاها دچار بشوند.
این حرفها تلنگری است به وجدان عمومی؛ گاهی نبودن یک خواسته، خود بلندترین فریاد است. پدری که فرزندش را در چند ثانیه از دست داده، از هیچکس چیزی نمیخواهد. چراکه آنچه او میخواست، دیگر قابل برگشت نیست. شاید این سکوت، سنگینتر از هر بیانیهای باشد.
کودکان را دریابیم؛ فردایی بهتر برای همه
قصه طاها بهروزی، کودک خردسالی که هنوز فرصتی برای مدرسه رفتن نیافت، روایت تلخ، اما پرمعنایی است از واقعیتهای دردناک جنگ و خشونت در زندگی مردم عادی. او فقط یک آمار نیست؛ نماد هزاران کودکی است که در سایه بحرانها و درگیریها قربانی میشوند؛ کودکانی که هیچ گناهی جز بودن ندارند.
این گزارش نشان داد که چگونه خشونت و ناامنی رژیم کودککُش اسرائیل، زندگی ساده یک خانواده را به کلی نابود کرد؛ از رویاهای بازی و مدرسه تا داغ فقدان و سکوت خانهای که دیگر هرگز آن شور و شادی گذشته را نخواهد داشت.
پدر طاها، با تمام داغی که بر دل دارد، هیچ درخواست خاصی از مسئولان ندارد؛ تنها میخواهد دیگر کودکی قربانی نشود.
جامعه مدنی، رسانهها و همه ما نیز وظیفه داریم صدای این کودکان باشیم که بر اثر جنایتهای رژیم کودککُش اسرائیل دیگر نمیتوانند فریاد بزنند؛ کودکان معصومی که زندگی و آیندهشان به خاطر سیاستهای قدرتهای بزرگ به خطر میافتد.
طاها و هزاران کودک مثل او، حق داشتند و دارند که بخندند، بازی کنند، مدرسه بروند و آینده بسازند. یادشان را باید گرامی داشت، اما بیش از آن، باید برایشان آیندهای امنتر ساخت.
انتهای پیام/