اجلاس ناتو در لاهه؛ شکاف اولویتها زیر سایه بحران غرب آسیا
به گزارش آنا، در تاریخ ۲۴ ژوئن ۲۰۲۵، اندیشکده معتبر چتم هاوس گزارشی تحلیلی از اجلاس اخیر ناتو در لاهه منتشر کرد؛ گزارشی که به قلم دکتر ماریون مسمر، پژوهشگر ارشد امنیت بینالمللی، به نگارش درآمده است. این گزارش تلاشی برای کاوش در آثار سیاسی، امنیتی و اجتماعی - فرهنگیِ تحولات اخیر - از جمله حمله نظامی ایالات متحده به تأسیسات هستهای ایران و اقدام دولت ترامپ برای میانجیگری آتشبس میان ایران و اسرائیل - بر یکپارچگی استراتژیک ناتو، آینده دفاع اروپا، و انسجام درون اتحادیه است. اگرچه هدف رسمی اجلاس، تقویت ظرفیت دفاعی اعضا و پاسخگویی به تهدیدات مشترک بود، اما آنچه در عمل رقم خورد، صحنهای از واگرایی اولویتها، اختلافات فزاینده و بحران اعتماد در بین اعضای ناتو بود.
طراحی اجلاس برای رضایت سیاسی، نه انسجام عملی
مارک روته، دبیرکل ناتو، در یک تلاش حسابشده برای حفظ روابط با کاخ سفید، اجلاس لاهه را بهگونهای طراحی کرد که بیشازپیش به انتظارات رئیسجمهور ترامپ پاسخ دهد. از جمله این اقدامات، میتوان به تعیین هدف بلندپروازانة
اختصاص ۵٪ از تولید ناخالص داخلی به هزینههای دفاعی، تدوین بیانیهای مختصر و غیر چالشی و لحن ملایم بیانیه نهایی در قبال سیاستهای آمریکا اشاره کرد.
اما این طراحی بیش از آنکه نشانگر یکپارچگی راهبردی باشد، ناظران اروپایی را نگران "شخصیسازی ناتو" کرد؛ یعنی اینکه ساختاری دفاعی و چندجانبه، ناچار شده است به سیاستگذاری بر مبنای رضایت یک بازیگر خاص تن دهد. این نگرانی بهویژه در سطح نخبگان فکری و رسانهای اروپا بازتاب یافت و برخی آن را نشانهای از پایان چندجانبهگرایی واقعی در ناتو دانستند.
بحران خاورمیانه؛ آزمونی برای اعتبار اخلاقی و راهبردی غرب
تحولات منطقهای خاورمیانه بهویژه پس از حمله هوایی آمریکا به تأسیسات هستهای ایران، فضای اجلاس را بهشدت دگرگون کرد. درحالیکه ترامپ این حمله را "پایانبخش جنگ" دانست و آن را به بمباران هیروشیما تشبیه کرد، بسیاری از رهبران اروپایی، از جمله نخستوزیر نروژ و وزرای خارجه چند کشور اسکاندیناوی، بهصراحت اعلام کردند که این اقدام فاقد مجوز بینالمللی بوده و احتمالاً ناقض منشور سازمان ملل است.
از منظر فرهنگی، رسانهها و افکار عمومی در اروپا واکنش شدیدی به این رویداد نشان دادند. روزنامههایی، چون لوموند و اشپیگل، این حمله را نمادی از یکجانبهگرایی بیمحابا توصیف کردند و برخی شهروندان اروپایی در اعتراضات محلی، بنرهایی با مضمون "نه به جنگ نیابتی دیگر" به دست گرفتند. تحلیلگران اجتماعی این رویکرد را نشانهای از تشدید شکاف میان سیاستمداران و جوامع مدنی اروپایی در مواجهه با درگیریهای خاورمیانه ارزیابی میکنند.
اولویتهای واگرا: اروپا در پی خوداتکایی، آمریکا درگیر مهندسی خاورمیانه
در شرایطی که اروپا همچنان با تهدیدات روزافزون از شرق - بهویژه تجاوز روسیه به اوکراین و افزایش حملات سایبری - روبهرو است، تمرکز آمریکا بر پرونده ایران و اسرائیل، برای بسیاری از کشورهای اروپایی بهمنزلة نوعی بیتوجهی به تعهدات ائتلافی محسوب میشود. شماری از کشورهای عضو، از جمله آلمان، فرانسه، فنلاند و چک، خواستار تضمینهایی برای حضور پایدار آمریکا در جبهه شرقی ناتو شدند تا با خروج تدریجی و بدون برنامه واشنگتن مواجه نشوند.
در همین حال، نشانههایی از حرکت اروپا به سمت «استقلال راهبردی» بیشازپیش نمایان شده است: گفتوگوها درباره ایجاد فرماندهی مستقل اروپایی، افزایش بودجه نظامی، تمرکز بر صنایع دفاعی مشترک، و حتی بررسی خرید تسلیحات از کشورهای غیرآمریکایی مانند ژاپن یا کره جنوبی، همگی حاکی از تلاشی برای تعدیل وابستگی تاریخی به آمریکا هستند.
بحران مشروعیت و حساسیت افکار عمومی
حمله آمریکا به ایران نهتنها درون ناتو، بلکه در میان کشورهای خارج از بلوک غرب نیز واکنشهای گستردهای را برانگیخت. بسیاری از کشورهایی که خود تجربه استعمار یا مداخلات نظامی خارجی را در حافظه جمعی دارند، این حمله را مصداق «استانداردهای دوگانه» در سیاست خارجی غرب دانستند. در رسانهها و محافل دانشگاهی کشورهای جنوب، سؤالات جدی درباره تناقض ناتو در برخورد با تهاجم روسیه و سکوت درباره اقدامات آمریکا مطرح شد.
از دیدگاه فرهنگی، این رویداد اعتبار اخلاقی و پرستیژ تاریخی ناتو را به چالش کشید. برای بسیاری از نخبگان و جوانان در کشورهای غیرغربی، ناتو دیگر صرفاً یک نهاد دفاعی نیست، بلکه نمادی از توازن قدرت نابرابر، گزینشی بودن قوانین بینالمللی، و مقاومت در برابر چندقطبی شدن نظم جهانی محسوب میشود.
تمرکززدایی از اهداف استراتژیک؛ چالش انسجام در بلندمدت
تحلیلگران اندیشکده چتم هاوس هشدار میدهند که تبدیل اجلاس ناتو به فضایی برای نمایش دستاوردهای سیاسی داخلی آمریکا، عملاً به قیمت نادیدهگرفتن چالشهای امنیتی واقعی مانند تقویت دفاع سایبری، مدرنسازی تسلیحات اروپایی، و مقابله با تهدیدات جهانی تمام میشود. اگر ناتو به مدیریت رضایت یک کشور خاص یا مصالحههای درون اتحادیه تن دهد، انسجام راهبردیاش در مواجهه با تهدیدات بیرونی مانند چین، تروریسم جهانی یا تغییرات اقلیمی تضعیف خواهد شد.
ناتوی آینده؛ بین واقعگرایی ژئوپلیتیکی و اخلاق در سیاست خارجی
اجلاس ۲۰۲۵ ناتو در لاهه را باید نه یک نقطه عطف انسجام، بلکه آینهای از تناقضات داخلی اتحاد آتلانتیک دانست؛ جایی که منافع ملی، بازیهای انتخاباتی و فشارهای بینالمللی، بر اصول جمعی و اهداف بلندمدت سایه انداختهاند. اگرچه اعضای ناتو بهظاهر بر سر افزایش بودجه دفاعی و ضرورت بازدارندگی توافق کردند، اما اختلاف دیدگاه در قبال بحران خاورمیانه، حمله آمریکا به ایران، و نحوه مواجهه با استانداردهای دوگانه در سیاست بینالملل، شکافی عمیق میان اعضا را برملا کرد.
در نگاه نخست، ممکن است نشست لاهه تداوم تلاش ناتو برای تطبیق با واقعیتهای پیچیده جهان چندقطبی به نظر برسد. اما در لایهای عمیقتر، این اجلاس بازتابِ بحران در اولویتگذاری و مشروعیتِ هنجاری اتحاد فرا آتلانتیک بود. سیاستهای دولت آمریکا - هرچند از منظر واشنگتن عقلانی و مبتنی بر منافع ملی تعریف میشوند - در چارچوب یک ائتلاف چندجانبه، الزاماتی فراتر از محاسبه سود و زیان نظامی دارند: احترام به قوانین بینالمللی، حفظ اعتماد متقابل و اجتناب از ایجاد فضای بیاعتمادی در میان افکار عمومی داخلی و جهانی.
از منظر فرهنگی و اجتماعی، ناتوی امروز دیگر فقط یک پیمان نظامی نیست؛ بلکه یک نماد است، نماد تعهد غرب به نظم مبتنی بر قواعد. این نماد، در چشم نخبگان جنوب جهانی، رسانههای آزاد، و جوامع مدنی اروپا، اگر با کنشهایی ناقض اصول همراه شود، رفتهرفته از جایگاه اخلاقی خود تهی خواهد شد. بحران مشروعیت، فقط از آسمان جنگندهها و بودجهها نمیگذرد؛ از دل ذهن مردم، تیتر روزنامهها، و زبان دانشجویان هم میگذرد.
مؤخره تلویحی این وضعیت، در چند پرسش مهم نهفته است:
۱. آیا ناتو میخواهد صرفاً بهعنوان «مدیریتکنندة اختلافات اعضای قدرتمند» باقی بماند، یا قرار است بهعنوان بازیگر مؤثر، منسجم و دارای قطبنمای اخلاقی در نظم جهانی ایفای نقش کند؟
۲. آیا اروپا میتواند میان «اتکا به آمریکا» و «استقلال راهبردی» تعادلی پایدار ایجاد کند، یا باید پذیرفت که زمانِ بازتعریف هویت دفاعی قاره فرارسیده است؟
۳. و در نهایت، آیا ناتوی آینده خواهد توانست همزمان با مواجهه با تهدیدات سنتی، از جنگ و هژمونی، بهسوی یک بلوغ نهادی مبتنی بر شفافیت، چندصدایی و پاسخگویی گام بردارد؟
شاید اجلاس لاهه را بتوان نه پایان یک مسیر، بلکه نشانهای از آغاز مرحلهای جدید دانست؛ مرحلهای که در آن تداوم بقا، نه در قدرت نظامی، بلکه در توان گفتوگو، انعطافپذیری نهادی، و بازسازی مشروعیت جهانی ناتو نهفته است.
پیشنهادهای سیاستی
تمرکز بر رصد و تحلیل شکافهای نهادین ائتلاف آتلانتیک
· تأسیس واحدهای تحلیلی اختصاصی برای رصد اختلافات اولویتی و واگرایی راهبردی درون ناتو باتکیهبر دادههای میدانی، اسناد جلسات و بازتاب رسانهای اجلاسها، باهدف شناسایی نقاط گسست و ظرفیتهای بهرهبرداری دیپلماتیک در سطح منطقهای و فرامنطقهای.
· طراحی نقشه شناختی از تحولات افکار عمومی اروپا نسبت به بحران خاورمیانه، بهویژه با رصد روندهای اعتراضی و روایتهای انتقادی برآمده از جامعه مدنی.
سیاستورزی فعال مبتنی بر “دیالوگ مشروعیت” با اروپا و جنوب جهانی
· تدوین راهبردهای دیپلماسی عمومی معطوف به بازیابی مشروعیت و برجستهسازی نقش ایران بهعنوان طرفدار نظم مبتنی بر قواعد، با تأکید بر رعایت حقوق بینالملل و روایتسازی پیرامون استانداردهای دوگانه غرب.
· تعامل هوشمند با نهادهای دانشگاهی و فرهنگی اروپا برای انتقال روایتهای متوازن و جلوگیری از هیمنه روایتهای یکجانبه، از طریق شبکهسازی علمی، نشستهای چندجانبه و انتشار یادداشتهای تحلیلی مشترک.
تأکید بر تقویت گفتمان شفافیت، پاسخگویی و دیپلماسی انتقادی
· استفاده هدفمند از فضای افکار عمومی و رسانههای مستقل بینالمللی برای سلب مشروعیت سیاستهای تهاجمی و یکجانبه آمریکایی، برجستهسازی پیامدهای انسانی حملات نظامی، و مطالبهگری نسبت به همسویی ظاهری ناتو با اقدامات نامشروع.
توسعه سازوکارهای پایش مشروعیت و سنجش سرمایه نمادین غرب
· طراحی مدلهای سنجش سرمایه نمادین و اخلاقی بلوک غرب در محیطهای چندصدایی و توسعه جداول شاخصهای مشروعیت سیاست خارجی غرب نسبت به ایران، برای تحلیل میزان اثرگذاری کمپینهای غرب بر افکار عمومی داخلی و منطقهای.
· سرمایهگذاری در پژوهشهای میانرشتهای (حقوق، جامعهشناسی سیاسی و علوم ارتباطات) بهمنظور تحلیل عمیق بحرانهای هویتی و مشروعیتی در ساختارها و شبکههای قدرت غربی.
*مهرآفرین مشهدیموسیپور
انتهای پیام/