از وطن تا آغل؟ هشداری که روشنفکران را به خشم آورد!

از وطن تا آغل؟ هشداری که روشنفکران را به خشم آورد!
ایران امروز در چنگال چالشی فکری گرفتار است؛ بحرانی که ریشه در روشنفکری‌ای دارد که نه به میراث تاریخی و فرهنگی خود وفادار است و نه توان تولید معنایی تازه در جهانی پرتلاطم را دارد.

محمدجواد استادی، پژوهشگر مطالعات فرهنگی در یادداشتی اختصاصی برای آنا نوشت: ایران امروز در چنگال چالشی فکری گرفتار است؛ بحرانی که ریشه در روشنفکری‌ای دارد که نه به میراث تاریخی و فرهنگی خود وفادار است و نه توان تولید معنایی تازه در جهانی پرتلاطم را دارد. این روشنفکری، که سخنان وحید جلیلی را به‌سرعت به تیغی علیه وحدت ملی و مردم بدل می‌کند، خود در حال تبلیغ نوعی زیست بی‌روح و بی‌هویت است.

این رویکرد، با نقابی از صلح‌طلبی و عقلانیت، در ظاهر دل‌فریب به نظر می‌رسد، اما در باطن، چون خوره‌ای است که هویت یک ملت را از درون می‌جود. نتیجه؟ وطنی که از معنا تهی شده و به قفسی جغرافیایی فروکاسته؛ جایی که انسان نه به‌عنوان موجودی آرمان‌خواه، بلکه به‌سان حیوانی محصور در مرز‌های خاکی، روزگار می‌گذراند. وحید جلیلی، با صراحتی که این روز‌ها کمیاب است، هشداری تکان‌دهنده می‌دهد. او در برنامه تلویزیونی خرمشهر شبکه افق می‌گوید: «بعضی‌ها مثل این که می‌خواهند وطن را به آغل تبدیل کنند.» این جمله، که برخی را به خشم آورده، نه توهین است و نه لغزش کلامی؛ بلکه تلنگری است بی‌رحم به وجدان ملتی که در خطر فراموشی هویت خویش است.

جلیلی با این استعاره گزنده، ما را به تأمل وامی‌دارد: وطن، صرفاً پاره‌ای خاک نیست که در آن نفس بکشیم و نان بخوریم. وطن، خانه‌ای مشترک است که با ارزش‌های مشترک، حافظه تاریخی، ایمان و امید‌های جمعی جان می‌گیرد. وطن، نه فقط زیستگاه، بلکه معناگاه انسان‌هاست؛ جایی که قلب‌ها به هم پیوند می‌خورد و آرمان‌ها آینده را می‌سازد.

نقد یک جمله یا گریز از حقیقت؟

منتقدان جلیلی، به جای آنکه به ژرفای پیام او گوش بسپارند، به جمله «بعضی‌ها مثل این که می‌خواهند وطن را به آغل تبدیل کنند.» چنگ می‌زنند و آن را دستاویزی برای حمله می‌سازند. اما پرسش اصلی این نیست که چرا جلیلی این واژه را به کار برد؛ پرسش این است که چرا این جمله برخی را این‌قدر به هراس انداخته است؟ پاسخ شاید در این باشد که جلیلی به قلب یک حقیقت تلخ نشانه رفته: روشنفکری‌ای که از هویت ایرانی-اسلامی خود شرم دارد، در حال هموار کردن راه برای بی‌وطنی مدرن است. این روشنفکری، با هر اشاره‌ای به ریشه‌های فرهنگی و دینی برمی‌آشوبد و ترجیح می‌دهد وطن را به مفهومی بی‌روح و خنثی تقلیل دهد؛ مفهومی که در آن، انسان‌ها نه کنشگرانی با هویت و آرمان، بلکه توده‌ای مصرف‌کننده و بی‌ریشه‌اند.

جلیلی با صراحت، این خطر را فریاد می‌زند: اگر ما هویت خود را به‌عنوان ملتی با ریشه‌های عمیق تاریخی، فرهنگی و دینی نپذیریم، دیگران برای ما معنا خواهند ساخت. معنایی که نه از خاک این سرزمین برآمده و نه با روح این ملت سازگار است. او هشدار می‌دهد که اگر از اسلام، به‌عنوان ستون اصلی هویت‌مان، شرم کنیم، در برابر سیل معناباختگی جهانی، که هویت‌ها را به کالا‌هایی مصرفی بدل کرده، بی‌دفاع خواهیم ماند. بدون هویت، زیست ما چه تفاوتی با زیست در یک «آغل» دارد؟ جایی که انسان‌ها نه برای آرمان، بلکه برای بقای صرف، گرد هم آمده‌اند.

روشنفکری در دام تعارفات

روشنفکری ایران امروز، در دام خودسانسوری و تعارفات سیاسی گرفتار شده است. به جای آنکه در برابر چالش‌های بزرگ زمانه، از جمله هجوم فرهنگ‌های بیگانه و تهی شدن مفهوم هویت، موضعی فعال و خلاق اتخاذ کند، به حاشیه‌نشینی و نقد‌های سطحی بسنده کرده است.

وحید جلیلی اما، با شجاعتی که این روز‌ها نایاب است، به میدان آمده و با پرسش خویش، از ضرورت بازتعریف وطن سخن می‌گوید. او هشدار می‌دهد که وطن بدون ستون‌های هویتی، مانند کاخی است بر شنی روان؛ ظاهری فریبنده دارد، اما با اولین طوفان فرو می‌ریزد. این هشدار، نه فقط نقدی سیاسی، بلکه دعوتی روشنفکرانه از جنس روشنفکری اصیل و حقیقی است برای بازاندیشی در پرسش‌های بنیادین: «ما کیستیم؟» و «ایران چیست؟».

اگر از مؤلفه‌های هویتی‌مان، از جمله اسلام که قرن‌ها محور همبستگی و معنایابی این سرزمین بوده، فاصله بگیریم، چه چیزی برایمان باقی می‌ماند؟ آیا جز این است که در غیاب این مؤلفه‌ها، به دام معناباختگی جهانی سقوط می‌کنیم؟ جهانی که در آن، ملت‌ها به توده‌هایی بی‌ریشه بدل شده‌اند و هویت‌ها در بازار جهانی‌سازی به حراج گذاشته شده‌اند.

وحدت اصیل یا وحدت پوشالی؟

جلیلی در سخنانش، مرز میان وحدت اصیل و وحدت پوشالی را به‌روشنی ترسیم می‌کند. وحدتی که بر حذف مؤلفه‌های هویتی بنا شود، نه‌تنها پایدار نیست، بلکه به فروپاشی تدریجی جامعه منجر می‌شود. وحدت اصیل، آن است که بر پایه ایمان، فرهنگ، تاریخ و خرد جمعی شکل گرفته باشد. این وحدت، ایران را از یک محدوده جغرافیایی به سرزمینی بدل کرده که در دل مردمانش جای دارد؛ سرزمینی که نه با مرز‌های سیاسی، بلکه با ارزش‌های مشترک تعریف می‌شود.

با این حال، برخی روشنفکران و سیاسیون، به جای تقویت این وحدت اصیل، به دنبال وحدتی هستند که در آن همه‌چیز، از جمله هویت، قربانی مصلحت‌های زودگذر سیاسی می‌شود. این وحدت پوشالی، نه‌تنها به تضعیف هویت ملی منجر می‌شود، بلکه جامعه را در برابر تهدیدات بیرونی و درونی شکننده‌تر می‌کند. جلیلی با جمله خود، این وحدت پوشالی را به چالش می‌کشد و از ما می‌خواهد که به جای معامله هویت‌مان بر سر میز سیاست، برای حفظ آن بکوشیم.

چرا از «آغل» می‌ترسیم؟

جمله «بعضی‌ها مثل این که می‌خواهند وطن را به آغل تبدیل کنند.» بیش از آنکه توهین باشد، آینه‌ای است که واقعیت تلخ امروزمان را به ما نشان می‌دهد. اگر ما هویت خود را به‌عنوان ملتی با تاریخ، فرهنگ و ایمان غنی کنار بگذاریم، چه تفاوتی با موجوداتی داریم که در یک زیستگاه محدود، تنها برای بقا تلاش می‌کنند؟ این پرسش، قلب نقد جلیلی است: آیا ما هنوز برای هویت خود احترام قائلیم؟ یا آن را، چون کالایی مصرف‌شده، در بازار معامله‌های سیاسی رها کرده‌ایم؟ این پرسش، نه‌تنها برای روشنفکران، بلکه برای هر ایرانی که به آینده این سرزمین می‌اندیشد، حیاتی است.

در جهانی که هویت‌ها به‌سرعت در حال محو شدن هستند، ایران نمی‌تواند با دست کشیدن از ریشه‌های خود، به حیات معنادار ادامه دهد. جلیلی با سخنانش، ما را به بازاندیشی در این موضوع دعوت می‌کند: آیا آماده‌ایم که وطن را نه به‌عنوان یک محدوده جغرافیایی، بلکه به‌عنوان خانه‌ای مشترک با ارزش‌ها و آرمان‌های مشترک بازتعریف کنیم؟

دفاع از حقیقت در برابر تعارفات

دفاع از سخنان وحید جلیلی و جمله صریحش، دفاع از شجاعتی است که در هیاهوی تعارفات سیاسی امروز، به کالایی نایاب بدل شده است. او با جسارت، مرز میان وحدت اصیل و وحدت پوشالی را ترسیم می‌کند و ما را به تأمل در چیستی وطن و هویت دعوت می‌کند. وحدتی که بر حذف مؤلفه‌های اصیل هویت ایرانی-اسلامی بنا شود، سست و بی‌بنیاد خواهد بود.

ما به وحدتی نیاز داریم که نه‌تنها ما را به هم پیوند دهد، بلکه به ما معنایی برای زیستن ببخشد. وحدتی که ایران را از یک قفس جغرافیایی به سرزمینی بدل کند که در آن، هر ایرانی با افتخار به گذشته و امید به آینده، گام بردارد. این وحدت، نه‌تنها تهدیدی برای کسی نیست، بلکه شرط لازم برای بقا و تعالی ملت است. پس، به‌جای حمله به جلیلی و جمله تکان‌دهنده‌اش، بیایید از خود بپرسیم: آیا ما هنوز به هویت خود باور داریم؟ یا آن را در ازای وعده‌های توخالی جهانی‌سازی و مصلحت‌های سیاسی، به تاراج گذاشته‌ایم؟ پاسخ به این پرسش، نه‌تنها آینده روشنفکری ایران، بلکه آینده ایران را رقم خواهد زد.

انتهای پیام/

ارسال نظر
رسپینا
گوشتیران
قالیشویی ادیب