برگريز باغ زهرا و شكوفهبيز شجره طوبیٰ

به گزارش خبرنگار آنا، ابوالفضل فیروزی شاعر و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام خمینی (ره) شهرری به مناسبت فصل برگریز باغ زهرا(س) و ایام سوگواری حضرت سیّدالشهدا حسین ابن علی علیهم سلام الله و یاران باوفایش، نثر ادبی «بهار اشک» را سروده و در اختیار خبرگزاری آنا قرار داده است که بخش نخست این نثر از نظر مخاطبان میگذرد.
بخش اوّل
برگريز باغ زهرا(سلامالله علیها) و شكوفهبيز شجره طوبیٰ
بهار اشک و بشكوه و فصل سنگين غربت و اندوه فرا رسيد! و ديگر بار خاطره جانسوز مصيبت عظمای فاجعه كربلا و ياد حماسه شگفت عاشورا و شور قيامت قيام حسيني(ع) در دلها زنده شد!
توفان سهمگين خون و خاك دشت سرخ ماريه وزيدن گرفته و دريای بيكران دلهای خونين شيداييان عاشق را متلاطم كرده و نوای دلربای نی نوای حسينی نيستان دلهای كربلايی را به آتش كشيده! و آتش داغ لالههای خونين صحرای عشقبازان از پس خاكستر سنگين اعصار و قرون در مجمر سينه شورشيان شيعه گل كرد و خرمن هستی شيفتگان سيد الشهداء را شعلهور ساخته!
عطر بنفشه زاران سوگوار در دشت و صحرا پيچيده و عَلَم لالههای داغدار در كوهساران برافراشته شد و شميم خوش گلهای بهشتی از كربلای معلّای حسينی(ع) وزيدن گرفت.
ايُّها العشاق!
پنجرهها را باز كنيد! و بنگريد فوج ملائكة اللّه را كه دسته دسته در ليلة القدر تاريخ بر آستان آسمان ساي سردار بی سر فرود میآيند و بر قبر مقدّس و شش گوشه غريبترين و مظلومترين مرد تاريخ و زيباترين روح حماسه و پرستش بوسه میزنند!
پنجره ها را باز كنيد!
ببينيد كه چگونه كروبيان دریچههای عرش را گشودهاند و هنوز انگشت به لب شاهد شگفت ترين تابلوی آفرينش هستند!
بشنويد!
مويه حوريانی را كه با موی پريش بر تربت پاک حسين(ع) گرد آمدهاند وغبار تربتش را سرمه چشم میسازند و با گلاب اشک و عطر بهشت به جاروی مژگان خاک آستانه حرمش را میروبند و به سوغات به آن سوی سماوات میبرند!
پنجرهها را بازكنيد كه رايحه غربت روح خدا و عطر گل سرخ زهرا(س) پروانگان پريشان را به گرد خويش فرامیخواند و شعله طور وادی ايمن موسويان آواره را به هماوردی با فرعونيان برمیانگيزاند و منصوران «انا الحق زن» را بردار سربلندی میكشاند!
گوش كنيد
بانگ جرس كاروان كربلا را كه قرار و آرام از دل حسينيان ربوده و شميم خون خدا را كه هوش از سر بهشتيان برده و گلبانگ «هَل مَن ناصرٍ يَنصُرنی» اباعبداللّه (ع) را كه در زير گنبد گيتي پيچيده و اينک هنوز از ورای دیوار قرون متواليه طنين «هيهات منّا الذِّلهاش» گوش تاريخ را می نوازد!
پنجرهها را باز كنيد
بشنوید!
اين شيهه غريب اسب كدام شهيدی است که « ...بوي مهيب هزار زلزله دارد؟!»
اين براق سرخ يال افشان و بیسوار كدام سرداری است!؟ كه اينگونه بیتاب و سوگوار در كنار خيامگر گرفته سردار بیسرش، سُم میكوبد و خبر از حادثه عظمايی میدهد كه زمينيان از ديدنش بيم دارند و آسمانيان از شنيدنش شرمسارند!
خاكمان بر سر! اين بيمار بی رمق وداغدار كيست!؟ كه هنوز در بستر تاب و تب میگدازد و بر سجاده خون وآتش نماز عشق میگذارد و از كربلا تا شام با حال نزار بر اشتر بیجهاز خطبه مظلوميت میخواند!
پنجرهها را باز كنيد!
آیا غيرتمندی نيست كه ببيند بر سر حرم رسولاللّه(ص) چه آوردهاند و چگونه مزد رسالت سنگينش را ادا كردند؟!
آیا نمیبينيد!؟
آن دختر بیپناه را كه گلشن دامانش هنوز شعلهور است! راستی اين غزال زخمی به كجا میگريزد!؟ و اين آهوی رميده به كدام سوی من دود! آه! ضامن آهویی نيست كه خدا را به اين خسته پناه دهد!؟ و آتش دامانش را به آب ديده خاموش سازد!؟
وای مان باد!
آیا نمیشنوید!؟
آه و استغاثه مظلومانهٔ كودكان عطشان و معصومی را ، كه از هر سوی اين صحرای آتشسوز بلند است! و عرش خدا از آن لرزان؟!
پنجره ها را باز كنيد!
اين ضجّه جانسوز و فرياد مهلاً مهلای زنی تنها است كه در معبر گرد باد سهمگين زمان هنوز از تل زينبيه میآيد! و در توفانی از غبار و اندوه و رنگينكمانی از اشک و خون، شاهد شگفت منظرهای است كه هيچكس را جز او تاب ديدارش نباشد كه طور وجود موساييان در تجلای پرتو جلالش مندک و متلاشی میشود.
یک طرف با دستهای قلم كرده ابالفضل(ع) حاشيه علقمه قلمكاری شده و يك سوی مشكی مشبّک ، كه تا قيام قيامت تشنگان زلال اسلام ناب محمّدی(ص) را سيراب می سازد.
وديگر سوی در گودال قتلگاه و از ميان تلی از شمشيرهای شكسته، خورشيدی بر معراج نيزه گل كرده كه هيچگاه غروب نخواهد كرد و از لبخند بهخون خشكيده اش آيات نور ميتراود كه «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا»
آيا گمان بردند، داستان اصحاب كهف - كه از مصاف ستم گريختند و در غار آرميدند- شگفتآور است يا حماسه ما- كه در نبرد با ظلم، سر بردار كرديم و بر معراج نيزه سرود رهايی سر داديم؟!
ادامه دارد...
انتهای پیام/