کجایند مردان بیادعا؟!

به گزارش خبرنگار آنا، ابوالفضل فیروزی شاعر و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام خمینی(ره) شهرری به مناسبت سالروز شهادت مجاهد نستوه عارف سالک شهید والامقام مصطفی چمران و سالروز بسیج اساتید یک رباعی و یک قطعه ادبی (شعر منثور) در اختیار خبرگزاری آنا قرار داده است که از نظر مخاطبان میگذرد.
رباعی «شهید عشق و میدان»
*به روزان شرزه شیر رزم و میدان
به شبها در عبادت بوده رهبان
*امیر فتح کردستان و لبنان
شهیدِ «مصطفیٰ» استاد «چمران»
«کجایند مردان بی ادعا!»
*بخش نخست
«کجایند برادران من؟!
آنان که در راه حق از یکدیگر پیشی میگرفتند
و چون بههنگام نبرد خوانده میشدند:
مشتاقانه میشتافتند
و در مرگ عزیزانشان تسلیت نمیخواستند
آنان که شهلای چشمشان از گریه بسیار سفید وشکمشان از روزه و ریاضت، لاغر و لبشان از دعا و نیایش خشک و گل رخسارشان از شبزندهداری زرد گشته بود و در سیمایشان غبار فروتنی نشسته بود و نور خضوع در چهرهشان میدرخشید!
کجایند یاران و برادران من؟
کجاست عمّار؟
کجاست ابنتیّهان؟
کجاست ذوالشهادتین...؟!» (۱)
کجایند عالمان شهیدمان؟
مطهریها، طالقانیها، بهشتیها، دستغیبها، صدوقیها، قدّوسیها و...؟!
کجایند شهدای دولت عشق؟
رجاییها، رئیسیها، باهنرها و...؟!
کجایند سرداران شهید مان؟
حاج همّتها؟ باقریها؟ زینالدّینها؟ باکریها؟ بروجردیها؟ تهرانی مقدمها؟ وصیّادها؟ حججیها؟ همدانیها؟ سلیمانیها؟ وسلامیها؟ حاجی زادهها
و...؟!
کجایند روایان نور؟
آن سید اهل قلم
آوینی عزیز!
کجایند شهیدان دانشمندمان؟
پاک نژادها، شهریاریها، احمدی روشنها، علیمحمدیها، رضایینژادها، فخریزادهها، مینوچهرها، ذوالفقاریها سیدمهدی، برجیها، عباسیها، طهرانچیها و...؟!
کجایند؟!
پیشتازان خطه عشق وسرداران سرزمین حماسه و فریاد!
کجایند؟! فاتح قلههای سبز کرامت
وسربداران میادین سرخ شهادت!
کجاست چمران عزیز؟!
آن مصطفی شهیدان
همان کوهساران بیفریادی که از سینهاش چشمههای مهتاب میتراوید و مردی که در آسمان چشمانش باغهای ستاره میدرخشید!
همان فرماندهی که بر ملک دلها فرمانروایی میکرد!
وسرداری که در بازوان توانمندش نشانه بوسههای روحاللهی داشت!
وبر شانههایش ستارههای بوسههای اهورایی تلألؤ میزد!
چریک سرخی که روح بلندش را هر صبح وشام در شط سرخ شهادت غسل میداد!
وهر سپیده از زمزمه سپید نیاز وضو میساخت!
وهر شبانهروز پنج نوبت در کوثر سبز نماز شستشو میکرد! و هرگونه چرک و دنس را از خویش میزدود!
زاهدی که مسجدش، جبهه، محراباش، سنگر، قبله اش گل سرخ
سجادهاش مین و ترکش، مهرش تربت لاله وتسبیحش مروارید اشک بود!
سربازی که سرود صبحگاهیش زیارت عاشورا بود!
وعارفی که هر شب از بیکران اقیانوس نور قرآن و عترت وضو میساخت؟!
و تا پگاه در وادی اشتیاق گرم میتاخت!
وچون سپاه خستگی و لشکر خواب بر او هجوم میآورد دستهایش را بالین و بسترش را خاک قرار میداد!
آنچه خوشگذرانها سخت و ناهنجار میداشتند بر خود نرم و هموار میساخت!
و به آنچه جاهلان از آن در وحشت و اضطراب بودند، انس و الفت داشت!
واگر نبود اجلی که خداوند در دنیا برایش مقدّر کرده، از شوق ثواب بیم عقاب، چشم بههم زدنی، جان در کالبدش نمیگنجید!
آری! تنها با بدن خاکی خود همنشین اهل دنیا بود!
در حالیکه شاهباز تیز بال روح بلندش بر ستیغ سترگ و ذروهٔ بلند کوهسار بیفریاد عشق و معرفت ودر آسمان لایتناهی لاهوت در پرواز بود!
همان سردار بینام ونشان، سرو چمان سروستان جنان حضرت چمران!
مردی که از طنین نعرهاش، دل شیران بیشه آب میگشت!
واز رعد تفنگش زهره پلنگان کوه پاره میشد!
ودر ترنم آسمانی مناجاتش آواز مرغان بهشتی گم میشد!
از نسیم سخنش باغ گلمحمّدی میشکفت! و از سطوت سکوتش دشتهای سوسن لاله میگشت!
مردی که از سر پنجهاش، هنر میتراوید!
و از سرانگشتش حماسه میچکید!
زاهدی که آهن نفس را در کوران حوادث نرم کرده بود!
و زندگیش تنها عقیده بود وجهاد!
مردی که در قد قامتالصلاتش، پرچم لالهها به اهتزاز درمیآمد!
و فرشتگان عرش، بالهای خویش را در زیر گامهای باصلابتش، فرش میکردند!
و حوریان، غبار چکمههایش را سرمهی چشمان خویش میساختند!
سرداری که سروهای چمان، میل آسودن در سایهسار آفتاب بلندش را داشتند!
ولالههای شهید، شوق شکفتن در چمن سبز خضوعش را میخواستند!
گل آفتابگردانی که هیچگاه رویش را از آفتاب ولایت بر نتافت!
مردی که، چون به شیپور جنگ دمیده میشد، اوّلین یلی بود، که به مصاف مرگ برمیخاست!
وچون به طبلهای رزم کوفته میشد، نخستین مردی بود که در معرکه آتش وخون، کاسه سر را به خدایش عاریت میداد!
و زورق دل را در دریای طوفانی گیرودار وفتنههای سرخ و سبز، با لنگر حلم آرام میگردانید!
و آنگاه که ساقی بزم عشق سبوی شهادت را به گردش درمیآورد، مشتاقترین ساغری بود که برای نوش، گردنمیکشید!
مردی که اژدهای مرگ از او میگریخت!
و عروس شهادت در اشتیاقش آغوش میگشود!
مردی از مردستان خمینی وکوهی چونان کوهستان جبل عامل لبنان و پاوهٔ کردستان!
گرچه زانوانش صلابت کوه را داشت، ولی در شگفتم که چگونه تاب کشیدن آن روح سترگ آسمانی وآن بار سنگین امانت الهی را داشت؟!
چه توان گفت؟!
در وصف آن عزیز سفرکرده، که قافله دلهای بسیجیان با او است!
واواینک درجوار حق تعالی و در جمع شهدای کربلاهای ایران با امام شهدا، محشور
*بخش دوّم
سلام بر چمران!
طلایه دار میادین نبرد وشور وعرفان!
همان که حزباللّه لبنان، فرزندان اویند!
همآنکه اینک به برکت مجاهدتهای او و یاران شهیدش، مردانی سترگ، چون پارههای آهن برخاستهاند، تا برای تحقق قبله آمال مسلمین جهان که نجات فلسطین و محرومان جنوب لبنان و نابودی اسرائیل غاصب وهمه محرومان جهان است، جان بازند!
ودر این راه هیچ سازشی را نمیپذیرند!
سلام بر چمران!
مردی از مردستان خمینی!
روح پرشکوه عشق و ایثار!
کوه صبر ومقاومت!ای اسوهٔ اخلاص وعرفان!
اسطوره صلابت و ایستادگی!
اینک تو ماندهای وما از رفتگانیم!
گرچه پیش از ما رفتهای!
و در بین ما نیستی!
ولی روح بلندت شاهد اعمال ماست!
هرچند سالها از داغ تو میگذرد!.
اما هنوز از پس خاکستر اینهمه سال آتش داغت در مجمر سینه هامان میگذارد!
و غمت در نهانخانه دلهایمان مینوازد!
وهنوز بانگ «هل من ناصرت؟!» در آسمان لبنان طنینانداز است!
هنوز آهنگ مناجات توبه گوش میرسد که؛
«ای خدای حسین ترا شکر میکنم که راه پرافتخار شهادت را درجلوی پای روندگان حق وحقیقت گذاشتی!» (۲)
هنوز صدای گریههای غریبانه شبانه ات، از ویرانههای لبنان و از کوچههای خونین و نخلستان سر بریده خوزستان، به گوش میرسد!
هنوز از درّههای انجیرهای خونین جنوب لبنان شمیم روحبخشت، وزان است!
هنوز باغهای زیتون لبنان با چراغ خونت فروزان است!
هنوز آلالههای جبل عامل و لالههای خوزستان از داغ تو
داغدارند!
هنوز بنفشههای پاوه وسوسنهای سوسنگرد در سوگ تو سوگوارند!
هنوز هوای هویزه ودهلاویه هر صبح و شام از خون تو سرخگون است!
هنوز هَزاران جنوب لبنان و بلبلان جنوب ایران در عزای تو مرثیه میخوانند!
هنوز طنین گامهای استوارت از دشت سرخ خوزستان برمیخیزد!
هنوز از عرش سهمگین تفنگت پلنگان خونخوار کردستان در هراسند!
هنوز پرچمهای شقایقی که بر چکاد کوههای بیفریاد «کردستان» افراشتهای، افراخته!
وچراغ لالههایی که در دشتهای «خوزستان» برافروختهای، افروختهاست!
هنوز صدای تکبیر تو از فراز «تپههای اللهاکبر» بلند است!
و سوز آخرین دعای تو از دهلاویه تا عرش خدا زبانه میکشد!
هنوز عطر سبز مناجات خالصانه تو و از سنگرهای لالهگون جنوب لبنان و غرب وجنوب ایران مشام جان عاشقان و عارفان را مینوازد! که؛
«خدایا تو میدانی که من در زندگی پرتلاطم خود لحظهای تو را فراموش نکردم!
همهجا به طرفداری حق قیام کردم واز تهمتها و ناسزاهای آنها ابا نکردم!
خدایا تو در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی!
و در کویر تنهایی انیس شبهای تار من شدی!
روح پژمردهام خواهش پرواز دارد!
تا از این غربتکده سیاه و ظلمانی خود را به وادی عدم بکشاند و از بار هستی برهد و در عالم نیستی فقط با خدای خود به وحدت برسد!»
وخروش مردانه تو در گوش زمان همچنان مینوازد به؛
«شیپور جنگ!
نهیب مردانگی و شرف!
لحظهای که مرد را از نامرد تشخیص میدهند.
لحظهای که فداکاری و شخصیت انسانی و آزادگی او را میسنجند!
من آزادهام از جهان دست شستهام من از مرگ وحشتی ندارم و با بساطت به آغوش مرگ فرومیروم ...!
شیپور جنگ ...!» (2)
به خدا سوگند!
او از کسانی بود که خمینی را فهمیده بود!
ومن و تو چه دانیم که خمینی کیست؟!
خمینی ذخیره خدا در آخر الزمان بود!
که خدا او را در پایانه غیبت کبری برانگیخت!
تا زمینه ساز ظهور آخرین حجت الهی و منجی عالم بشریت حضرت بقیه الله الااعظم (عج) باشد.
سلام خدا بر روح بلند آن قائد کبیر خمینی عزیز، پیشوای شهیر آزادگان این دوران و همه شهدای گلگون کفن انقلاب اسلامی و پیشتاز آنان حضرت چمران باد!
سلام بر آنان روزیکه به دنیا آمدند!
و روزی که شهید شدند!
و روزیکه برانگیخته خواهند شد!
**تذکرات؛
۱-اقتباس از خطبههای ۱۹۲و۱۴۷ نهجالبلاغه مولای متقیان سید المجاهدین وقرة عین محجّلین حضرت علی (علیهالسلام)
۲- بخشهایی از نوشتهها و مناجاتهای شهید دکتر مصطفی چمران یادنامه انتشارات بنیاد دکتر مصطفی چمران (رض)
انتهای پیام/