تمرکزگرایی در علم؛ راه نجات یا عامل عقبماندگی؟

به گزارش خبرگزاری آنا، در دنیای امروز، نقش علم و فناوری در توسعه ملی و امنیت کشورها بر کسی پوشیده نیست. فرهنگستان علوم به عنوان نهادی علمی و مشورتی، میتواند به عنوان پل ارتباطی بین دانشمندان و سیاستگذاران عمل کند و راهبردهای علمی کشور را شکل دهد. در این مصاحبه، دکتر حسن ظهور، عضو پیوسته فرهنگستان علوم با نگاهی جامع و تجربی به بررسی ظرفیتها و وظایف فرهنگستان علوم پرداختهاند و اهمیت آیندهنگری، مرجعیت علمی، فناوریهای نو و نقش فرهنگستان در بحرانها و تحولات مدیریتی را تشریح کردهاند. این گفتوگو نشان میدهد که دستیابی به تصمیمگیریهای علمی مؤثر، مستلزم ایجاد فرهنگ شنیدن واقعی، تشکیل میزگردهای تخصصی، تمرکز در تصمیمگیریهای کلان و توجه به مرحله اجرا است. همچنین، جایگاه مرجعیت علمی و تقویت ارتباط میان جامعه و دانشمندان به عنوان محورهای اصلی توسعه علمی کشور مورد تأکید قرار گرفته است.
آقای دکتر، سؤال اول من درباره فرهنگستان است. فرهنگستان علوم چه ظرفیتهایی دارد که میتواند از آنها به نفع سیاستگذاری علمی کشور استفاده کند و این سیاستگذاری چگونه میتواند اثرگذار باشد؟
در دنیا دو نوع فرهنگستان وجود دارد. یک دسته فرهنگستانهایی هستند که معمولاً در کشورهای غربی و همچنین برخی کشورهای شرق آسیا وجود دارند. این فرهنگستانها جنبه مشورتی دارند؛ یعنی به طور مستقیم وارد اجرا نمیشوند، مگر در مواردی که از آنها خواسته شود. افراد تصمیمگیر، چه در قوای اجرایی، چه مقننه و چه قضایی، معمولاً با این فرهنگستانها مشورت میکنند یا این نهادها نظرات خود را به صورت مشورتی ارائه میدهند.
دسته دیگر فرهنگستانها بیشتر در شوروی سابق شکل گرفته بودند که پس از فروپاشی آن کشور نیز در برخی کشورها باقی ماندند. این فرهنگستانها علاوه بر نقش مشورتی، جنبههای اجرایی هم داشتند. حتی تقسیم بودجههای علمی، مدیریت مراکز پژوهشی متعدد، برخی از انتشار مجلات علمی و اعطای مدارک تحصیلی در مقطع دکترای تخصصی هم زیر نظر آنها انجام میشد.
فرهنگستان علوم ایران از نوع اول است؛ یعنی جنبه مشورتی دارد و نقش اجرایی چندانی بر عهده نمیگیرد. این فرهنگستان شبیه فرهنگستانهای موجود در غرب و ازآنجمله اروپا و برخی کشورهای آسیایی است. چنین فرهنگستانهایی مستقیماً وارد اجرا نمیشوند، بلکه توصیههای لازم را به قوای سهگانه و سایر دستگاهها ارائه میدهند. طبیعی است که اگر این دستگاهها بخواهند، این توصیهها را اجرا میکنند. در بسیاری از کشورها دیده شده که این توصیهها جدی گرفته میشود و حتی در موارد خاص، نظرخواهی از فرهنگستانها با دقت و با توجه ویژه همراه است.
در کشور ما، متأسفانه نه آنچنان که شایسته است به توصیههای فرهنگستان توجه میشود و نه چندان از آن مشورت خواسته میشود. در گذشته توصیههایی از سوی فرهنگستان ارائه شده که چندان مورد توجه قرار نگرفته است. هنوز جایگاه فرهنگستان در دستگاههای کشور آنطور که باید و شاید تثبیت و جدی گرفته نشده است. با این حال، این به معنای آن نیست که فرهنگستان نباید فکر کند، توصیه بدهد یا پیشنهاد ارائه کند؛ بلکه باید همچنان این کار را انجام دهد. حال اگر مسئولان بخواهند، آن توصیهها را اجرا میکنند و اگر نخواهند، اجرا نمیکنند. البته در اینجا ضرورت ندارد به مواردی که فرهنگستان در گذشته توصیه کرده ولی اجرا نشده و سرانجام نتایج نامطلوبی حاصل شده است، اشاره شود. در برخی موارد نیز پیشنهادهای فرهنگستان به اجرا درآمده است؛ بنابراین نمیتوان حکم کلی داد، اما در مجموع وزن لازم به فرهنگستان داده نشده است.
برای آنکه این پیشنهادها مؤثر باشد، باید به مشکلات متعدد کشور توجه کرد. زمینههای علمی و فناوری گوناگونی در کشور وجود دارد که هر یک نیازمند بررسی است. نخستین اقدام لازم، اولویتبندی این مسائل است؛ کاری که در برخی موارد انجام شده و در برخی موارد هنوز صورت نگرفته است. این اولویتبندی باید همراه با تعیین بازه زمانی باشد؛ یعنی مشخص شود هر اولویت در چه دوره زمانی باید دنبال شود. اینطور نیست که یک مسئله برای همیشه در اولویت اول یا دوم باقی بماند. همه مسائل را هم نمیتوان همزمان حل کرد، زیرا ظرفیت کافی وجود ندارد؛ بنابراین باید مسائل علمی و فناورانه کشور با توجه به اهمیت و زمانبندی، اولویتبندی شود و سپس نتایج آن به صورت بیانیه، نامه یا توصیهنامه به مسئولان اجرایی، قضایی یا مقننه ارائه گردد.
آیا این اولویتبندی متناسب با اتفاقات روز است؟
نه تنها اتفاقات روز، بلکه آیندهبینی و آیندهپژوهی بسیار مهم است. موضوع فقط مسائل روز نیست. باید ببینیم چه خواهد شد و به کدام سمت میرویم. حتماً یکی از وظایف فرهنگستان این است که آینده را ببیند. آینده را میتوان از دو منظر بررسی کرد: یکبار به صورت آیندهنگاری، یعنی تعیین کنیم که میخواهیم به چه نقطهای برسیم و مسیر رسیدن به آن را مشخص نماییم؛ و یکبار هم به شکل آیندهنگری، یعنی ببینیم اگر هیچ اقدامی انجام نشود و شرایط موجود ادامه پیدا کند، به کجا خواهیم رسید. هر دو دیدگاه باید مورد توجه قرار گیرد و پس از آن، با رعایت زمانبندی، در اولویتبندی مسائل لحاظ و به صورت توصیه یا بیانیه اعلام شود.
اگر سفارشی به فرهنگستان داده میشود، فرهنگستان نباید هر سفارشی را بپذیرد. تنها سفارشهایی باید قبول شود که در حیطه و محدوده وظایف آن قرار دارد. فرهنگستان باید به این موضوعات بپردازد، نه اینکه به دنبال هر درخواست یا پیشنهادی برود.
برای دستیابی به نتایج، فرهنگستان نباید خود به پژوهش بپردازد. ما به اندازه کافی پژوهشگاه و دانشگاه داریم. به نظر من، کار فرهنگستان تحقیق (Research) نیست، بلکه ترکیب و تلفیق تحقیقات، سنتز پژوهشی (Research Synthesis) است. یعنی برای رسیدن به نتیجه، باید از جلسات تخصصی و مشورتی بهره بگیرد و میزگردهایی تشکیل دهد. در این میزگردها از خبرگان و صاحبنظرانی دعوت میشود که پشتوانه علمی آنها ۴۰ تا ۵۰ سال تجربه، تحقیق و تفکر است. فرهنگستان از نظر این متخصصان و همچنین از نتایج پژوهشهای موجود استفاده میکند و آنها را با هم ترکیب میکند. اگر ضرورت ایجاب کند که در زمینهای خاص پژوهش جدیدی انجام شود، فرهنگستان میتواند انجام آن را به پژوهشگاهها و دانشگاههای موجود سفارش دهد.
تشکیل میزگرد بسیار اهمیت دارد. در تصمیمگیریهای فرهنگستانهای معتبر دنیا، میزگرد نقش اساسی ایفا میکند؛ زیرا با حضور افراد متخصص، پاسخها سریعتر به دست میآید. این پاسخها از نوعی نیست که سالها زمان ببرد. گاهی لازم است در عرض چند هفته به یک مسئله پاسخ داده شود. با تحقیق مستقیم نمیتوان در چنین مدت کوتاهی نتیجه گرفت، اما با برگزاری میزگرد، بهرهگیری از صاحبنظران و ترکیب تحقیقات موجود، میتوان در این بازه کوتاه به پاسخ مناسب دست یافت.
یعنی هر کسی راهحل خودش را بیان کند و در نهایت فرهنگستان یک راهحل میانه ارائه دهد؟
نه دقیقاً، فرهنگستان باید راهحلها را بررسی کند و سرانجام یک راهحل مناسب را انتخاب کند و بگوید «نظر ما این است» و آن را به صورت توصیه یا بیانیه اعلام کند.
یکی از مسائل مهمی که فرهنگستان باید به آن ورود کند، تعیین رشتهها و فناوریهای مورد نیاز کشور است. برخی رشتههای تحصیلی یا فناوریهای موجود در کشور باید به مرور جمع شود و برعکس، برخی رشتههای تحصیلی و فناوریهای نوین باید ایجاد شود. فرهنگستان باید دقیق و شفاف نظر بدهد که چه رشتههای جدید، چه زمینههای علمی تازه و چه فناوریهای نو باید توسعه یابد.
شورای گسترش آموزش عالی در بسیاری از موارد بر اساس تقاضاهای موجود تصمیمگیری میکرد و این تقاضاها معمولاً مستند به امکانات فعلی بود. این رویکرد اشتباه است. البته توجه به امکانات موجود لازم است، اما نباید تنها معیار تصمیمگیری باشد. گسترش باید بر اساس نیازهای واقعی کشور انجام شود. اگر در یک زمینه نیاز وجود دارد، اما امکانات و تواناییهای لازم فراهم نیست، باید تلاش شود این امکانات و تجهیزات ایجاد گردد.
همچنین برای کشور باید تعداد مشخصی زمینههای علمی و فناوری به عنوان اولویت در یک بازه زمانی معین تعیین شود. نمیتوان همه چیز را به طور همزمان در اولویت قرار داد. باید گفته شود که، برای مثال، در پنج سال آینده تمرکز اصلی روی چه حوزههایی باشد. من نمونههای متعددی از کشورهای مختلف سراغ دارم که فرهنگستانهای آنها یک زمینه خاص علمی یا فناوری را پیشنهاد و بر آن تأکید کردهاند و آن کشورها در همان زمینه به موفقیت رسیدهاند. فرهنگستان ایران نیز باید چنین اولویتهایی را مشخص کند و اعلام نماید که برای چند سال آینده، تمرکز اصلی کشور باید بر چه حوزههایی باشد و تمام نیروها روی همان زمینهها متمرکز شوند. این دقیقاً از وظایف اصلی فرهنگستان است. البته این بهآن معنی نیست که نباید در بقیه زمینهها فعالیت داشته باشند، بلکه الویت و تمرکز فعالیتها را مشخص میکند.
از دیگر کارهایی که فرهنگستان باید انجام دهد، ارائه یک روش مناسب برای تجمیع مراکز متعدد تصمیمگیری در کشور است. در حال حاضر، در بسیاری از زمینهها مراکز گوناگونی وجود دارد که هر کدام به طور مستقل تصمیم میگیرند و این پراکندگی نادرست است. فرهنگستان باید با ارائه روش و پیشنهاد عملی، بر حذف یا ادغام این مراکز تأکید کند. البته این کار نیاز به قدرت و تمرکز بسیار دارد. تا جایی که من دیدهام، تاکنون هیچ مرکز قدرتی در کشور نتوانسته این مراکز پراکنده تصمیمگیری را یکپارچه کند و همچنان در زمینههای مختلف، نهادها، شوراها و دستگاههای متعدد به صورت موازی تصمیم میگیرند، که این وضع به زیان کشور است.
لطفا مثالی بفرمایید؟
تصمیمگیری را در هر زمینهای که در نظر بگیرید همین وضعیت وجود دارد. در حوزه آموزش عالی نگاه کنید؛ چندین ارگان و نهاد مختلف در تصمیمهای کلان دخالت دارند. ببینید، قرار نیست همه امور کاملاً متمرکز باشد، اما سیاستگذاریهای کلان باید حتماً متمرکز باشد. پس از آن، در مسائل خرد باید اختیارات لازم به دستگاههای معتبر و نهادهای مرتبط داده شود تا خودشان برنامهریزی کنند. بهعبارت دیگر در تصمیمگیری در سیاستها و حل و اجرای مسائل کلان، تمرکزگرائی اعمال شود، ولی در تصمیمگیری در سیاستها و حل و اجرای مسائل خرد تمرکز زدائی حاکم شود.
برای مثال، در همان رشتههای کلانی که خدمتتان گفتم، تصمیمگیری در سطح سیاستهای اصلی باید متمرکز باشد، ولی دانشگاهها باید خودشان برنامهریزیهای آموزشی، درسی و اجرایی را انجام دهند. داشتن یک برنامه یکسان و مشترک برای همه دانشگاهها منطقی نیست.
در آموزش و پرورش هم همینطور است. اکنون ما یک برنامه مشترک و کتابهای درسی واحد برای کل کشور داریم. چه دلیلی دارد که همه استانها و مناطق دقیقاً از یک کتاب استفاده کنند؟ سیاستهای کلان و اهداف اصلی باید متمرکز و یکسان باشد، اما اختیار تعیین برنامهریزیهای آموزشی، حتی انتخاب کتابها و دروس، باید به استانها و مناطق آموزشی داده شود. تمرکز کامل در این سطح معنا ندارد.
ما اکنون از یکسو در بسیاری از امور بیش از حد متمرکز هستیم، در حالی که نباید باشیم، و از سوی دیگر، در تصمیمات کلان، مراکز متعدد تصمیمگیری داریم. هر دو وضعیت اشتباه است. سیاستگذاریهای کلان باید واحد و متمرکز باشد، اما تصمیمگیری و اجرا در امور خرد باید غیرمتمرکز شود.
یکی از مشکلات بزرگ دیگر کشور این است که مرتب جلسه برگزار میشود، اما همان مشکلات و همان راهحلها بارها و بارها تکرار میشود. در نشستهای مختلف، همان موضوعات مطرح میشود ولی در مرحله اجرا بسیار ضعیف عمل میکنیم و کارها پیش نمیرود. چه نیازی است این همه تکرار شود؟ بسیاری از مشکلات سالهاست که شناخته شدهاند. مثلاً در مسئله آب، کمبود منابع و خشکسالی برای همه روشن است. راهحلها نیز بارها ارائه شده، اما اجرا نمیشود.
فرهنگستان باید جلسات تخصصی متعددی تشکیل دهد و روشهای اجرایی عملی و قابل پیادهسازی و مطابق با توانمندیهای کشور را پیشنهاد کند و مستمراً پیگیر اجرای آنها باشد. اکنون حجم زیادی از بحثها، کنفرانسها، میزگردها و پژوهشها انجام میشود، ولی نتایج آنها اغلب در قفسهها بایگانی شده و به مرحله عمل نمیرسد. کشور در زمینه اجرا و کاربست یافتههای پژوهشی بسیار ضعیف است. فرهنگستان باید راهکارهای اجرایی مشخص ارائه دهد.
از دیگر موضوعات اساسی که به نظر من فرهنگستان باید وارد آن شود و برای آن پیشنهاد و توصیه ارائه دهد، مسئله اصلاح اخلاقی و رفتاری در کشور است؛ از اخلاق حرفهای و اجتماعی گرفته تا اخلاق شغلی و خانوادگی. باید روشهایی ارائه شود که این موضوعات بهطور مؤثر اجرا و الگوسازی شود. متأسفانه بیاخلاقی در انواع مختلف در کشور بسیار گسترش یافته است. باید راهکاری دقیق و قابل اجرا ارائه شود تا از دوران کودکستان وقبل از آن تا دانشگاه و بعد از آن و در دستگاههای اجرایی مختلف، این اصلاحات اخلاقی عملی شود.
این تنها یکی از مسائل کلیدی کشور است. مشکلات فراوان دیگری نیز وجود دارد که مجال پرداختن به همه آنها نیست، اما چند نمونه مهم را خدمتتان عرض کردم.
یکی از محورهای اصلی صحبتهای شما به نقش «قوه عاقله» بودن فرهنگستان برمیگردد؛ اینکه فرهنگستان باید بیندیشد، راهحل پیشنهاد بدهد، این راهحلها را از مراکز علمی استخراج کند، خودش روی آنها بحث کند و در نهایت به یک راهحل مشخص برسد و آن را ارائه کند. حالا برای اینکه این اتصال علم و جامعه به معنای واقعی شکل بگیرد، فرهنگستان چه باید بکند؟
فرهنگستان باید بهگونهای در جامعه حضور پیدا کند که مورد پذیرش قرار بگیرد. یکی از مشکلات بزرگ امروز—که فقط مختص کشور ما نیست و هم در کشورهای غربی و هم در کشورهای شرقی دیده میشود—شکافی است که میان دانشمندان و جامعه ایجاد شده است. من در گردهماییهای بینالمللی شرکت کردهام و دیدهام این درد مشترک همه کشورهاست. اگر این شکاف وجود داشته باشد، مشکل ایجاد میشود؛ چون حتی اگر دانشمندان سخن بگویند، جامعه بهسختی آن را میپذیرد.
به همین دلیل است که میگویم شکاف وجود دارد. باید میان جامعه و دانشمندان نوعی همدلی و همراهی شکل بگیرد. مردم باید به گونهای احساس کنند که حرف دانشمندان ارزشمند است. من به یاد دارم زمانی بود که مردم نظرات دانشمندان و استادان را بهراحتی میپذیرفتند و به سخنان آنان اعتماد داشتند. هرچه میگفتند، روی حرفشان حساب میکردند؛ چون شکاف کمتر بود.
آیا هنوز این اعتماد وجود دارد؟ همچنان نظرسنجیها نشان میدهد که اعتماد هست، ولی دانشمندان کمتر صحبت میکنند.
بله، هنوز مقداری اعتماد وجود دارد، اما این اعتماد نسبت به گذشته کاهش یافته است. باید تلاش کرد این اعتماد دوباره تقویت شود. همانطور که عرض کردم، در یکی از جلسات بینالمللی که شرکت داشتم، تقریباً همه کشورهای غربی و شرقی این موضوع را تأیید کردند که شکاف میان دانشمندان، فرهنگستانها، دانشگاهها و جامعه افزایش یافته است.
یکی از راهکارها این است که فرهنگستان با برگزاری میزگردهای تخصصی، به دنبال راهحلهای اجتماعی برای کاهش این فاصله باشد. باید فکر کرد که چگونه میتوان این شکاف را کم کرد تا وقتی فرهنگستان یا دانشمندان سخنی میگویند، جامعه آن را باور کند. این بسیار مهم است. اگر جامعه به گفتههای فرهنگستان باور داشته باشد، آنها را اجرا میکند؛ چون مردم سعادت و پیشرفت خود را میخواهند، نه پسرفت را.
باید دید چه اقداماتی میتواند فاصله میان دانشمندان و جامعه را کاهش دهد—نه اینکه کاملاً از بین ببرد، چون صفر شدن آن ممکن نیست—اما میتوان آن را کم کرد تا فرهنگستان و دانشمندان مورد قبول جامعه قرار بگیرند.
این کار زمان، برنامه و روش میطلبد. روانشناسان، جامعهشناسان، اقتصاددانان و متخصصان رشتههای گوناگون باید در این زمینه وارد عمل شوند. حتی حوزههای مختلف علوم زیستی، مهندسی، کشاورزی و دیگر رشتهها باید همکاری کنند تا راهکارهایی برای کاهش این شکاف و افزایش اعتماد ارائه شود. وقتی اعتماد بالا برود، جامعه نتایج پژوهشها و توصیههای علمی را با اطمینان میپذیرد. یکی از راهکارهای مهم همان توجه به ارتقای اخلاقیات در جامعه است. بسیار مهم است که اخلاق و رفتار حرفهای و اجتماعی ارتقا پیدا کند؛ زیرا با تقویت اخلاق، اعتماد جامعه به دانشمندان و فرهنگستانها نیز بیشتر خواهد شد.
اندیشمندان خیلی تمایل به صحبت کردن ندارند.
خب، اگر تمایل ندارند، همین موضوع هم باید در میزگردها بررسی شود که چه باید کرد تا تمایل پیدا کنند. باید ریشههای این مسئله شناسایی شود. چرا تمایل ندارند؟ شاید به این نتیجه رسیدهاند که وقتی صحبت میکنند، گوش شنوایی وجود ندارد. یکی از مشکلات بزرگ جامعه ما همین است: نبود گوش شنوا. نه در دستگاههای اجرایی، نه در مقامات سیاسی، قضایی یا قانونگذاری. حرف زدن زیاد است، اما شنیدن کم است.
یعنی میزان پذیرش کم است؟
نه، مسئله فقط پذیرش نیست. قبل از پذیرش، باید شنیدن اتفاق بیفتد. اصلاً ابتدا باید بشنوند تا بعد امکان پذیرش باشد. مشکل این است که حتی شنیده نمیشود. گوشها بسته است؛ نمیشنوند. روی همین مسئله هم باید کار شود. باید روشهایی پیدا کرد که گوش شنوا ایجاد شود و پس از آن به مرحله پذیرش برسیم. اول باید شنیدن واقعی به وجود بیاید، بعد پذیرش. وقتی اصلاً نمیشنوند، پذیرش که جای خود دارد.
بله، یعنی نمیخواهند بشنوند؟
در خصوص بعضیها، دقیقاً. منظور من این نیست که صدا وارد گوششان نمیشود؛ مسئله «شنوایی واقعی» است. تفاوت زیادی هست میان اینکه فقط صدایی بشنوید یا واقعاً آن را درک کنید. همانطور که فرق است بین اینکه فقط چیزی را ببینید یا با دقت به آن نگاه کنید؛ دیدن و نگاه کردن. ما شنیدن سطحی داریم و شنیدن همراه با فهم و درک؛ شنیدن و گوش کردن. آن شنیدن عمیق و همراه با درک است که باید ایجاد شود. این از کارهایی است که فرهنگستان میتواند برای آن روش ارائه دهد و راهکار پیدا کند.
آقای دکتر، اخیراً هم در فرهنگستان رفتوآمدهایی صورت گرفته است. برای اولین بار معاون اول رئیسجمهور هم عضو فرهنگستان بوده است. این رفتوآمدها و مدلهای جدید ارتباطگیری—مثلاً موضوع مرجعیت علمی که شما پیگیر آن بودید و پیشنویسی هم در گروه مرجعیت علمی آماده شد، یا اتفاقاتی که در حوزه برق و مسائل مشابه رخ داده—را چگونه ارزیابی میکنید؟ و برای تقویت این ارتباطات چه باید کرد؟
ببینید، در حال حاضر هم رئیسجمهور و هم معاون اول عضو فرهنگستانها هستند. این موضوع ارزشمند است، اما کافی نیست. بله، من دیدم که هردوی آنها به فرهنگستان آمدند، صحبتها را شنیدند و توجه نشان دادند. این رفتوآمدها و شنیدنها لازم است، اما کافی نیست.
آنچه اهمیت دارد، مرحله اجراست. باید ببینیم چه تصمیماتی از این جلسات و ارتباطات به اجرا درآمده است. کشور ما در اجرای تصمیمات بسیار ضعیف عمل میکند. واقعاً باید بررسی کنیم کدام پیشنهادها یا مصوبات فرهنگستانها عملی شده است.
ارتباط نزدیک و شنیدن دقیق لازمه کار است، اما زمانی این ارتباطات کافی محسوب میشود که نتیجه آن به اجرا و کاربست منجر شود.
باید بتوانید چند نمونه از تصمیمات یا توصیههای فرهنگستانها را مثال بزنید که به اجرا درآمده و به نتیجه رسیده باشد تا بتوانیم بگوییم این رفتوآمدها و این نوع ارتباطگیری مفید بوده است. وقتی نتیجه عملی نبینیم، حتی اگر جلسات متعدد برگزار شود، برنامهریزی و توصیهها انجام شود، باز هم کافی نخواهد بود.
مشکل اصلی این است که در کشور ما، نه فقط در فرهنگستان بلکه در بسیاری از بخشها، توصیههای زیادی مطرح میشود، پژوهشهای فراوانی انجام میگیرد و راهحلهای متعددی ارائه میشود، اما در مرحله اجرا متوقف میماند. این همان موضوعی است که فرهنگستان باید بهطور جدی روی آن کار کند: اینکه چگونه میتوان تصمیمات و توصیهها را به مرحله اجرا رساند. تصمیم و توصیه به تنهایی کافی نیست؛ مهم آن است که این تصمیمات عملی شود.
بخش دوم پرسش من درباره مرجعیت علمی است. شما هم در جلسات مربوط به مرجعیت علمی مشارکت فعالی داشتید و ارائههایی را مطرح کردید. ابتدا بفرمایید تعریف شما از مرجعیت علمی چیست و برای دستیابی به آن چه ملزوماتی لازم است؟
مرجعیت علمی چیزی نیست که با نوشتن یا صرفاً تدوین اسناد به دست بیاید. اگر کشوری در یک رشته علمی به عمق برسد، دستاوردهای نوآورانه و پیشتازانه داشته باشد و در مرزهای دانش حرکت کند، خودبهخود در آن علم به مرجعیت میرسد. یعنی دیگر کشورها ناچار میشوند از آن پیروی کنند. مرجعیت علمی یعنی همین.
بنابراین، باید وارد حوزههای علم و فناوری شد و در آنها به مرحله پیشتازی رسید. البته هیچ کشوری نمیتواند در همه رشتهها مرجع علمی شود. باید چند زمینه علمی و فناوری مشخص شود تا سرمایهگذاری و کار متمرکز بر آنها صورت بگیرد. فرهنگستان باید این حوزهها را پیشنهاد دهد. وقتی تولیدات علمی و فناوری بهروز و قابل عرضه در سطح جهانی داشته باشیم، خودبهخود در آن زمینهها مرجع علمی خواهیم شد.
با توجه به شناختی که از وضعیت علمی کشور دارید، فکر میکنید ایران در چه حوزههایی میتواند با توجه به ظرفیتهای موجود به سمت مرجعیت علمی حرکت کند، اگرچه محدود باشد؟
تعیین این حوزهها نیازمند بررسی جمعی است. باید میزگردهایی تشکیل شود و با بحث کارشناسی، اولویتها مشخص گردد. این کار نباید به نظر یک نفر محدود شود. باید چند زمینه علمی و فناوری را انتخاب کنند و بگویند، برای مثال، در پنج سال آینده کشور روی این چند حوزه تمرکز میکند.
سرمایهگذاریها، بودجهها، تجهیزات و امکانات اصلی باید روی این زمینهها متمرکز شود. البته این به معنای تعطیل کردن سایر زمینهها و رشتهها نیست. در بقیه حوزهها باید فعالیت عادی و بهروز ادامه داشته باشد، اما تمرکز ویژه و سرمایهگذاری کلان باید بر آن چند حوزه منتخب باشد.
این اولویتبندی هم دائمی نیست؛ باید دورهای باشد. مثلاً بگویند پنج سال اول روی این چند حوزه کار میکنیم، بعد اولویتها بازنگری شود. طبیعی است که هر رشتهای، متناسب با تخصص خود، پیشنهادهایی ارائه میدهد—یک متخصص فنی، حوزهای فنی را مطرح میکند، یک پزشک زمینهای پزشکی را. در نهایت باید جمعبندی شود و اولویتهای ملی بیرون بیاید.
اما نکته بسیار مهم، شیوه تصمیمگیری است. در تصمیمات کلان کشور باید تمرکز وجود داشته باشد و مراکز متعدد تصمیمگیری منحل و یا ادغام شوند. در حال حاضر در بسیاری از حوزهها، حتی در سیاست خارجی، تعداد زیادی مرکز تصمیمگیری داریم و این روند کار را بسیار دشوار میکند. برای پیشبرد اولویتهای علمی و فناوری، تصمیمات کلان باید متمرکز باشد و مرجع واحدی برای سیاستگذاری وجود داشته باشد.
البته در مرحله تصمیمگیری در ارتباط با مسائل خرد و اجرا در سطح وسیع، مانند برنامههای درسی دانشگاه یا آموزشوپرورش، نباید یکدستسازی مطلق صورت بگیرد. آنجا نیاز به انعطاف و غیرمتمرکز بودن است. اما در سطح کلان، دریافت نظرات اندیشمندان و صاحبنظران، تمرکز و وحدت تصمیمگیری و ارتقای توانمندی در اجرای قوی و باقدرت شروط اصلی موفقیت است.
آقای دکتر، با توجه به شرایطی که اخیراً پشت سر گذاشتیم—از جمله جنگ اسرائیل و ایران—به نظر شما برای بازتعریف قدرت علمی و همچنین تقویت امنیت ملی کشور چه اقداماتی باید انجام دهیم؟ بهویژه در حوزههای علمی که حتی مقام معظم رهبری هم در یادواره چهلم شهدا بر موضوع رشد و پیشرفت تأکید کردند. در این شرایط چه چرخشهایی ضروری است؟
باز هم تأکید میکنم که راهحل این مسئله تشکیل میزگردهای تخصصی است؛ همان کاری که فرهنگستانهای دنیا در شرایط بحرانی انجام میدهند. من نمونههای متعددی از فرهنگستانهای مختلف دیدهام و با رؤسای آنها صحبت کردهام. در شرایط بحرانی، دولتها—رئیسجمهور یا نخستوزیر—مستقیماً از فرهنگستان میخواهند که در یک بازه کوتاهمدت تصمیم بگیرد و راهکار ارائه دهد.
روش کار هم روشن است: موضوع مشخص میشود و فرهنگستان مأمور میشود که در چند هفته یا یکی دو ماه، با تشکیل میزگردهای پیدرپی و گردآوردن بهترین متخصصان، نتیجه را اعلام کند. متخصصان رشتههای مختلف و مرتبط دعوت میشوند، دادههای پژوهشی در اختیارشان قرار میگیرد و پس از جلسات فشرده، یک برنامه دقیق به دولت ارائه میشود.
نمونههای موفق فراوان است. مثلاً کشوری را میشناسم که در بحران اقتصادی شدید، رئیسجمهور از فرهنگستان خواست راهحل ارائه دهد. آنها گروهی متشکل از اعضای فرهنگستان و نخبگان دانشگاهی تشکیل دادند و ظرف چند ماه گزارشی کامل به دولت تحویل دادند؛ گزارشی که دقیقاً مشخص میکرد صنایع چه اقداماتی انجام دهند، دانشگاهها چه نقشی ایفا کنند، مراکز قانونگذاری چه اصلاحاتی داشته باشند و دستگاه قضایی چگونه همکاری کند. دولت همان برنامه را اجرا کرد و کشور از بحران خارج شد.
کشور دیگری هم بود که دولتش از فرهنگستان خواست راهی برای جلوگیری از ورود به بحران اقتصادی جهانی ارائه دهد. رئیس فرهنگستان تعریف میکرد که ما ظرف چند ماه جلسات متعدد برگزار کردیم و در نهایت گزارشی پنجاه تا شصت صفحهای به دولت دادیم؛ گزارشی کاملاً کاربردی که برای هر بخش وظایف دقیق تعیین کرده بود. دولت هم عیناً آن را اجرا کرد و کشور وارد بحران نشد. چند ماه بعد که دوباره با آنها ملاقات داشتم، میگفتند ما دقیقاً با همان دستورالعمل و اجرای قوی توانستیم از بحران عبور کنیم.
نکته کلیدی در همه این نمونهها «اجرا» است. آنها وقتی تصمیم میگیرند، اجرا میکنند. در مجلس برخی از کشورها حتی گفته میشود هیچ تصمیم علمی بدون گرفتن نظر فرهنگستان به رأی گذاشته نمیشود. ممکن است نهایتاً رأی متفاوتی بدهند، اما ابتدا نظر علمی را میشنوند و بهدقت بررسی میکنند. این «شنیدن واقعی» است؛ فرق دارد با اینکه فقط صدا را بشنوند. آنها گوش میکنند، نه صرفاً میشنوند.
اما در کشور ما مشکل اصلی همینجاست: تصمیمگیری زیاد است، پژوهش فراوان انجام میشود، راهحل هم ارائه میشود، ولی در مرحله اجرا ناهماهنگی دستگاهها مانع میشود. یک دستگاه تصمیم به اجرا میگیرد و دستگاه دیگر مقابلش میایستد. این ضعف بزرگ ماست.
پس در کنار تصمیمسازی و ارائه راهکار، باید سازوکاری طراحی شود که اجرای تصمیمات علمی و کارشناسی تضمین شود. بدون اجرا، هیچ برنامهای—بهترین برنامه علمی—به نتیجه نمیرسد.
چطور کشورهای دیگر به این فرهنگ رسیدند؟ نمیگویند چطور توانستند فرهنگ شنیدن واقعی و احترام به نظرات فرهنگستانها را در میان سیاستمداران ایجاد کنند؟
ببینید، آنها مشاهده کردند نتایجی که از این مسیر به دست میآید، همیشه درخشان و مؤثر بوده است. تجربه ثابت کرده است که وقتی نظرات ارزشمند متخصصان و اعضای باتجربه فرهنگستانها مورد توجه قرار میگیرد، تصمیمات بهتر و موفقیتآمیزتر خواهند بود. علاوه بر این، فرهنگستانهای آن کشورها سوابق بیش از صد ساله دارند و این تجربه باعث شده است فرهنگ سازمانی و روش کار آنها تثبیت شود.
ما در این زمینه هنوز جوانیم. هنوز در مرحله آزمون و خطا هستیم و فرهنگ شنیدن واقعی و تصمیمگیری بر اساس آن کاملاً جا نیفتاده است. در واقع، باید نتایج حاصل از میزگردها، مسائل علمی و نظرات ارزشمند کارشناسان با دقت بررسی و «گوش داده شود»، نه صرفاً «شنیده شود». باید با دقت نگاه کنیم و بعد تصمیمگیری کنیم، نه فقط ببینیم و عبور کنیم.
کشورهای ردیف اول دنیا همین روش را دارند. من با رؤسای فرهنگستانهای آنها در تماس بودهام و نتایج این رویکرد را شخصاً مشاهده کردهام. حتی در موارد بسیار حاد، پیش از آنکه فرهنگستان رسماً جلسه تشکیل دهد و توصیهای ارائه کند، دولتها از آنها درخواست راهکار میکنند؛ و این درخواستها نیز محدود به زمینههای کاری فرهنگستان است. نه هر موضوعی را به آنها میدهند، بلکه مسائل واقعی و مرتبط با تخصص فرهنگستانها به آنها سپرده میشود تا تحلیل و توصیه ارائه کنند.
ایجاد چنین فرهنگی زمانبر است و نیازمند تجربه، تمرین و زیرساختهای مناسب است، اما ناگزیر باید این مسیر طی شود.
بالاخره باید به سمتش حرکت کنیم… بالاخره ناگزیریم.
دقیقاً، باید جا بیفتد. کار میطلبد و زیرساختهایش هم باید شکل بگیرد.
آقای دکتر، با نزدیک شدن به پایان مصاحبه، نمیخواهم وقتتان را زیاد بگیرم. در مورد فناوریهای نو، فرهنگستان چه نقشی باید ایفا کند؟
خب، این همان موضوعی است که قبلاً مطرح کردم. باید چند زمینه علمی و فناوری ارزشمند مشخص شوند که سرمایهگذاری و فعالیت روی آنها متمرکز شود. برای مثال، یکی از کشورها به مراکز اجرایی خود گفته بود در حوزه «علوم حالت جامد» کار کنید و پس از چند سال، آنها در این زمینه پیشتاز شدند و به مرجع علمی جهان تبدیل شدند. یک کشور دیگر روی «برنامهنویسی نرمافزار» تمرکز کرد و توانست در این حوزه به جایگاه مرجعیت برسد و سایر کشورها به آنها سفارش کار میدادند.
مثال دیگری که جالب است، کشوری بود که از عقبماندگی در یک زمینه علمی نسبت به کشورهای رقیب رنج میبرد. فرهنگستان آن کشور توصیه کرد که روی تقویت فیزیک و ریاضی کار کنند. بودجه سنگین آموزشی از دبیرستان تا دانشگاه اختصاص داده شد و پس از چند سال، عقبماندگی آن کشور در زمینه مورد نظر جبران شد. اینها مستند و واقعی است. نکته اصلی این است که وقتی تصمیم گرفته شد، عمل کردند و نتیجه گرفتند.
وقتی فرهنگستان ما ببیند چنین اقداماتی انجام میشود، خودش مسئولیت سنگینی احساس میکند و عمیقاً وارد کار خواهد شد. چون متوجه میشود اهمیت این مسئله بسیار بالاست و باید در آینده پاسخگو باشد.
متشکرم آقای دکتر، خیلی لطف کردید.
انتهای پیام/