در نشست اندیشکده اندیشه‌سازان نو بررسی شد

منطق مستحکم حزب‌الله در برابر توطئه خلع سلاح

منطق مستحکم حزب‌الله در برابر توطئه خلع سلاح
برآیند کلی درباره تحولات لبنان این است که حزب‌الله خیلی نگران خلع سلاح نیست؛ چون معتقد است که منطق او برای حفظ این سلاح بسیار قوی است و منطق مخالفان بسیار ضعیف است. اما کسانی تلاش کردند تا حزب‌الله را به وسیله ترساندن از درگیری داخلی وادار به تسلیم کنند حال آنکه می‌دانند حزب‌الله لبنان برای ورود به تنش داخلی خط قرمز دارد .

خبرگزاری آنا- علی رحمانی: چندی پیش با حضور جمعی از خبرنگاران و اصحاب رسانه و دکتر «سعدالله زارعی» مدیر مرکز مطالعات استراتژیک اندیشه‌سازان نور، در پی عمیق‌تر شدن بحران سیاسی لبنان و تحولات سریع خاورمیانه، نشستی برگزار شد که در ادامه رئوس مطالب و گفت‌وگوی خبرنگار آنا با این کارشناس حوزه مطالعات غرب آسیا تقدیم می‌شود:

مقدمه آغاز نشست

ضمن تشکر از حضور جمعی از همکاران و اصحاب رسانه در این جلسه، نکته‌ای که در مورد موضوع این نشست (مورخ ۱۸ شهریور ماه ۱۴۰۴ ش) وجود دارد این است که در بحث مربوط به خلع سلاح حزب‌الله که بعد از یک جنگ سنگین ۶۶ روزه مطرح شد، سؤال اینجا است که جنگ ۶۶ روزه با چه هدفی آغاز شد و صهیونیست‌ها چرا از زمین و هوا کشور لبنان و حزب‌الله را آماج حملات خود قرار دادند؟! آن گونه که خودشان اعلام کرده‌اند هدفشان حذف حزب‌الله لبنان از معادلات سیاسی منطقه‌ای و معادلات سیاسی درون لبنان است؛ بنابراین آنها به دنبال این بودند که حزب‌الله را از معرکه منطقه دور کنند و به پرونده حزب‌الله به عنوان یک قدرت سیاسی-نظامی برای همیشه خاتمه دهند، اما پرسش دیگر این است که چرا علی‌رغم این هدف و با وجودی این که این هدف در زمان پذیرش آتش‌بس محقق نشده بود باز اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها آتش‌بس اعلام کردند؟ این مسئله دلیل واضحی دارد و آن قدرتمندی حزب‌الله و آسیبی است که عملیات سنگین یکشنبه شب حزب‌الله علیه مناطق مختلف اشغالی به صهیونیست‌ها وارد کرد تعبیر ناتانیاهو در آن زمان این بود که: «حزب‌الله اسرائیل را به آتش کشید.» 
خب، اینها با سرعت و ظرف کمتر از ۴۸ ساعت بعد از اقدام حزب‌الله تسلیم شدند و جنگ با آتش‌بس به پایان رسید. البته اسرائیلی‌ها به تعهداتی که داده بودند، وفادار نماندند و جنگی که قبل از ۶۶ روز متوقف شده بود، در شکل‌های امنیتی و یا در اشکال محدود نظامی علیه لبنان ادامه یافت. کما این که در دو روز گذشته هم اسرائیلی‌ها علیه مناطقی از جنوب لبنان اقدام نظامی انجام دادند. ولی همین مسئله که صهیونیست‌ها پذیرفتند که جنگ را متوقف کنند ولو این که به وعده‌های خود عمل نکردند خود نوعی اعتراف به قدرت حزب‌الله در زمان پذیرش آتش‌بس بود. 

البته رژیم‌صهیونیستی و مخالفان حزب‌الله با تکیه بر قدرت آمریکا برنامه دیگری را به صحنه آوردند و آقای تام باراک نماینده رئیس جمهور آمریکا در امور سوریه و لبنان طرح خلع سلاح حزب‌الله را به دولت نواف سلام داد و دولت لبنان این طرح آمریکایی را در جلسه ۱۶ مردادماه کابینه لبنان تصویب کرد و بعد هم از ارتش خواست که ظرف مدت ۲۰ روز یعنی تا پایان ماه اوت طرح خلع سلاح حزب‌الله را به کابینه ارائه کند.

چند روز پیش ژنرال هیکل فرمانده ارتش لبنان به جای این که طرحی مبتنی بر خلع سلاح حزب الله را به کابینه ارائه کند نامه‌ای را به نخست‌وزیر تحویل داد که در آن بعد از ذکر کلیاتی گفت: «این دستور و مصوبه الزاماتی دارد که بدون فراهم شدن آن الزامات امکان تحقق این طرح وجود ندارد از جمله این پیش زمینه‌ها مسئله خروج اسرائیل از جنوب لبنان است.»، زیرا در حال حاضر اسرائیلی‌ها ۷ نقطه را در جنوب لبنان برای خود حفظ کرده‌اند بنابراین خروج اسرائیل از این مناطق و رفع کامل اشغال لبنان یکی از پیش‌زمینه‌های توسط ارتش محسوب می‌شود. نکته دیگر این است که باید تضمینی وجود داشته باشد مبنی بر این که صهیونیست‌ها هر وقت دلشان خواست وارد فضای لبنان نمی‌شوند که در این زمینه باید تضمین امنیتی معتبری به لبنان داده شود. 

خب، خود این بیان ژنرال هیکل از سخت بودن، غیرمنطقی بودن و غیرعملی بودن خلع سلاح حزب‌الله حکایت می‌کند و واقعاً هم در کشوری مانند لبنان که اسرائیلی‌ها هر وقت دلشان بخواهد وارد فضای آن می‌شوند و ارتش لبنان هم گاهی حتی در حد یک اعتراض لفظی وارد این موضوع نمی‌شود. خلع سلاح یک گروهی که سابقه آن تأمین کننده امنیت لبنان بوده و توانسته در یک دوره زمانی ۱۷ ساله لبنان را به یک توازن امنیتی برساند تا اسرائیلی‌ها نتوانند به راحتی حریم آن را بشکنند در حالی که هیچ جایگزینی برای آن و هیچ تضمین دیگری هم برای امنیت لبنان در برابر اسرائیل وجود ندارد خیلی غیرمنطقی است و کسی در داخل جامعه لبنان نمی‌پذیرد که در یک چنین شرایطی و آن هم در وسط جنگ حزب‌الله خلع سلاح شود. به همین جهت هم یکی از نمایندگان مجلس لبنان گفت: «در هیچ کجای دنیا در حین جنگ سرباز خودی را خلع سلاح نمی‌کنند» این اظهارات نیز در نوع خود بیان کننده بی‌منطق بودن تلاش برای خلع سلاح حزب‌الله است و، چون این اقدام بی‌منطق است و در جامعه لبنان آن را به عنوان یک امر مثبت نمی‌پسندند. با توجه به ساختار سیاسی لبنان که موزاییکی و چند طایفه‌ای است و دولت هم لاجرم یک دولت ائتلافی است بنابراین خلع سلاح لبنان و حزب‌الله با یک مانع بسیار مهم داخلی مواجه است که به این سادگی‌ها قابل رفع و رجوع نیست و حزب‌الله را در برابر این طرح حفظ می‌کند؛ بنابراین حزب‌الله خیلی نگران خلع سلاح نیست، چون معتقد است که منطق او برای حفظ این سلاح بسیار قوی است و منطق مخالفان حفظ سلاح حزب‌الله بسیار ضعیف است. اما کسانی تلاش کردند تا حزب‌الله را به وسیله ترساندن از درگیری داخلی وادار به تسلیم کنند با وجود این که می‌دانند حزب‌الله لبنان برای ورود به تنش داخلی خط قرمز دارد و اساساً موضعش این است که سلاح حزب‌الله سلاحی در مقابل اسرائیل است نه سلاحی در برابر گروه‌های سیاسی داخل لبنان و ارتش بنابراین با توجه به این که اسرائیلی‌ها می‌دانند حزب‌الله یک چنین خط قرمزی دارد و دیگران هم از آن مطلع هستند تلاش می‌کند تا از طریق ترساندن حزب‌الله از جنگ داخلی این جریان سیاسی-نظامی وابسته به محور مقاومت را وادار به همکاری در پروژه خلع سلاح کنند. به همین دلیل هم دبیرکل حزب‌الله رسماً اعلام کرد که: «ما زیر بار یک چنین منطقی (که مثلاً برای این که در داخل گلوله‌ای به سمت حزب‌الله شلیک نشود سلاح را تحویل بدهد و خودش و لبنان را در برابر تهاجمات داخلی و خارجی خلع سلاح کند!) نمی‌رویم؛ و اعلام کرد که ما این بحث آشوب داخلی را یک بهانه‌ای می‌بینیم برای این که ما را وادار به تسلیم کند در حالی که این جریان هیچ علاقه‌ای به تنش داخلی ندارد و حتی این مسئله را پیش‌بینی هم نمی‌کند»، چون مخالفان حزب‌الله در لبنان در حال حاضر آن قدرت لازم را ندارند و ضمناً تنش‌های داخلی در لبنان یک پدیده نیست بلکه یک موضوع تجربه شده است و در چندین نوبت از جمله در سال ۲۰۰۸ م این مسئله آزموده شده است و همین بساط را در آن زمان با هدف خلع سلاح حزب‌الله به راه انداختند و به عنوان مثال تجمعاتی در میدان‌های بیروت شکل گرفت، به تصویر مرحوم شهید سیدحسن نصرالله جسارت شد، اما در عین حال، چون آشوب‌ها یک طرف داشت و طرف دیگر (که حزب الله بود) وارد صحنه نشد و مخالفان هم نتوانستند با تحصن‌ها، نشست‌ها و اجتماعات مسیر سیاسی لبنان را به ضرر حزب‌الله تغییر دهند بنابراین در یک جمله کوتاه به عنوان مقدمه این نشست باید عرض کنم که: «حزب الله در زمینه مقابله با خلع سلاح با منطق مستحکمی که از طرف افکار عمومی لبنان هم حمایت می‌شود بر لزوم حفظ سلاح خود تأکید دارد و طرف‌هایی که قصد خلع سلاح کردن حزب‌الله را دارند با توجه به این که مسلماً این مسئله یک پدیده درون لبنانی نیست و طرح آقای باراک است. به نحوی که حتی نخست‌وزیر و رئیس‌جمهور لبنان هم قبول دارد که این طرح یک طرح آمریکایی است و برنامه آن تضعیف موقعیت داخلی لبنان است مخالفین به قدری قدرت پیدا نمی‌کنند که تجمع پر قدرتی را شکل دهند و حزب‌الله را وادار کنند تا از مواضع اصولی خودش دست بکشد».

آنا: ضمن تشکر از حضرت عالی برای بیان موضع حزب الله لبنان در قبال مسئله خلع سلاح لازم می‌دانم این نکته را مطرح کنم که طبق گفته آقای بلادفورد شبکه ارتباطی حزب‌الله یکی از دست‌آورد‌های این جریان سیاسی-نظامی است با توجه به این که ما شاهد این هستیم که این شبکه ارتباطی در عملیات موسوم به پیجر‌ها ضربه بسیار شدیدی خورد؛ این گمانه‌زنی مطرح است که آقای شیخ نعیم قاسم با وجود جایگاه و سابقه سیاسی ویژه به اندازه مرحوم شهید سیدحسن نصرالله کاریزماتیک نیست و برای برآمدن از پس بحران کنونی با چالش‎هایی مواجه است؛ با این اوصاف شما احتمال میانجی‌گری ایران در تحولات لبنان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

درباره آقای شیخ نعیم قاسم لطفاً یک نکته را در نظر بگیرد که سابقه عضویت ایشان در حزب‌الله از سابقه مرحوم شهید سیدحسن نصرالله بیشتر است؛ یعنی آن زمانی که مرحوم سیدحسن نصرالله تازه وارد تشکیلات حزب‌الله شد و در سال‌های ۱۳۶۵-۱۳۶۶ ش آقای سیدحسن نصرالله فرمانده بیروت بود آقای شیخ نعیم قاسم معاون دبیرکل حزب‌الله بود بنابراین پست سازمانی آقای شیخ نعیم قاسم در آن مقطع از مرحوم آقای نصرالله فراتر بود. پس آقای شیخ نعیم قاسم یک شخصیتی است که در طول ۴۳-۴۴ سال حیات حزب‌الله لبنان پا‌به‌پای حوادث با این جریان سیاسی-نظامی حرکت کرده است و تمام حوادث را تجربه کرده است جایگاه وی نیز در این سال‌ها جایگاه برجسته‌ای بوده و به عنوان معاون و جانشین حزب‌الله مطرح بوده است؛ بنابراین آقای قاسم از ظرفیت بسیار بالایی برای رهبری حزب‌الله برخوردار است به نحوی که در همین مدت کمتر از یک سال اخیری که از برگزیده شدن ایشان به دبیر کلی می‌گذرد ما شاهد هستیم که ایشان با مواضع و رهبری مناسب با حوادث سیاسی لبنان رو‌به‌رو شده است. شما می‌دانید که اسرائیلی‌ها به دنبال ترور آقای شیخ نعیم قاسم بوده و هستند، اما این سؤال مطرح است که چگونه تا الان موفق نشده‌اند این درست است که سطوحی از رهبران حزب‌الله لبنان به شهادت رسیده‌اند، اما رهبری جدیدی پیدا کرده یعنی همان جایگاه‌هایی که قبلاً بوده مثل جایگاه مرحوم شهید فؤاد علی شٌکر که الان مسئول دارد و رها شده نیست به همین نحو تمام پست‌هایی که مسئولانشان شهید شدند امروز جایگزین‌های آنها انتخاب شده‌اند و به مدت یک سال است که مشغول فعالیت هستند و اسرائیلی‌ها نتوانستند بعد از ماجرای پیجر‌ها که یک حادثه فنی پیچیده بود و نمی‌توان آن را به قدرت اسرائیل مربوط کرد. بعد از این ماجرا اینها توانستند چه ضربه‌ای به حزب‌الله بزنند! حزب‌الله در دو سطح دبیرکل و فرماندهان یگان‌ها در حال ادامه فعالیت است و الان واقعاً آمادگی دارد طوری که اگر بنا باشد حالت جنگی با اسرائیل برقرار شود مشخص خواهد شد که حزب‌الله هنوز به اندازه دو روز قبل از آتش‌بس قدرت و توانایی اقدام دارد. حزب‌الله در وضعیت فعلی در وضعیتی نیست که نیاز به میانجیگر داشته باشد، زیرا حرفش مشخص است می‌گوید که خلع سلاح منطق ندارد و من حاضر نیستم در یک پروژه آمریکایی بحث راجع به خلع سلاح را بپذیرم. بله اگر فضا یک فضای ملی باشد من از این که درباره این مسئله بحث کنم ابایی ندارم اماچند نکته در اینجا وجود دارد که اگر تأمین شود ما می‌توانیم درباره سلاح صحبت کنیم. اول این که: ارتش آن قدر قدرتمند باشد که بتواند از لبنان دفاع کند. دوم: اسرائیلی‌ها به عنوان یک تجاوزگر در داخل لبنان یا در جوار مرز‌های آن نباشند و تضمینی مبنی بر این که اگر حزب‌الله سلاحش را تحویل داد امنیت لبنان برقرار می‌شود؛ بنابراین در این صحنه حرف حزب‌الله لبنان سخنی نیست که برای به کرسی نشستن آن یا برای این که حزب‌الله موضعش را تغییر دهد به میانجی‌گر نیاز داشته باشد. ایران هم در مقام میانجی‌گر نیست بلکه مؤتلف حزب‌الله است و وسط حزب‌الله و دولت لبنان نیست بلکه در کنار حزب‌الله ایستاده است. البته ایران کنار لبنان هم هست و در هر خطری که لبنان را تهدید کند ایران در کنار لبنان قرار دارد، اما اگر قرار باشد ما از کابینه نواف سلام و نسبت آن با حزب‌الله صحبت بکنیم طبیعتاً می‌توان گفت ایران مؤتلف حزب‌الله است و همه هم این نکته را می‌دانند؛ بنابراین وضعیت روشن است و در اینجا بحث میانجی‌گری خیلی موضوعیت پیدا نمی‌کند.

آنا: ما در دوره‌های مختلف شاهد این بودیم که کشور سوریه در کنار ایران از متحدان اصلی حزب‌الله بوده، اما با توجه به اوضاع فعلی دو نکته مطرح می‌شود یکی این که آیا این کشور به سمت تجزیه پیش خواهد رفت یا نه مسئله دیگر این است که با توجه به نقش کلیدی این کشور در حمایت از محور مقاومت با کنار رفتن سوریه از این جریان محور مقاومت چه جایگزینی را برای سوریه در نظر خواهد گرفت و به چه نحوی عمل خواهد کرد؟

سوریه در حال حاضر در وضعیت تجزیه قرار دارد و بخش جنوبی آن شامل استان سویدا تحت حاکمیت دولت دمشق نیست و بخش شمال شرقی در منطقه موسوم به جزیره که پایگاه آمریکایی‌ها در آنجا فعال است تحت حاکمیت دولت مرکزی این کشور نیست. همچنین بخش‌هایی از این کشور در اطراف استان حلب تحت تصرف ترکیه قرار دارد. نکته دیگر این است که آمریکایی‌ها حدود ۷-۸ ماه از سوریه واحد سخن می‌گفتند به عنوان مثال تام باراک به عنوان نماینده این کشور در امور سوریه حدود یک ماه پیش گفت که: «در اینجا بخشی به نام علوی، سنی یا مسیحی معنا و مفهوم ندارد و سوریه یک سوریه است.». 

اما چند روز است که آمریکایی‌ها با یک ضرب آهنگ و ادبیاتی صحبت می‌کنند که معنای آن می‌تواند تجزیه سوریه باشد. مثلاً برخی از مقامات آمریکایی گفته‌اند که: «دولت مرکزی این کشور نمی‌تواند تأمین کننده امنیت سوریه باشد بنابراین ما باید شکلی از اداره سوریه را در نظر بگیریم که نه شامل تجزیه باشد و نه به معنای حکومت واحد هدف ما تأسیس یک فدراسیون نیست، اما چیزی شبیه به این می‌تواند در سوریه مطرح شود.» این سخنان بیان کننده این است که آمریکایی‌ها در حال دنبال کردن اهداف خود در سوریه آن هم به صورت لایه لایه هستند، زیرا زمانی که گرانی‌گاه حوادث به سمت تجزیه است با آن مخالفت می‌کنند، اما بعد که بحث به سمت دیگری آمد آمریکایی‌ها به نوعی لایه دوم اهداف خود در سوریه را برملا کردند؛ بنابراین می‌توان گفت که بله سوریه همان‌طور که الان در حال تجزیه است می‌تواند در آینده نیز به این سمت برود. اما یک نکته بسیار اساسی که در سؤال شما بود این است که بالاخره این سوریه مقاومت که الان در فضای این چنینی قرار گرفته است چه افقی را در پیش رو دارد و روابط مقاومت با سوریه چگونه خواهد بود این موضوع برخواسته از نگرانی‌هایی است که نسبت به حزب‌الله در لبنان یا نسبت به یکپارچگی جبهه مقاومت با توجه به جایگاه جغرافیایی سوریه مطرح می‌شود. خب، الان دایره مقاومت در سطح منطقه با سرعت عجیبی در حال گسترش است. شما در طول همین کمتر از دو سال شاهد هستید که یک جغرافیایی در حد فاصل بورکینافاسو، مالی، نیجر و چاد در حال تجربه جدیدی است یعنی جریان مقاومت و انقلابی در این منطقه با قدرت زیادی، برخورد با نیرو‌های نظامی فرانسوی و اخراج آنها در حال شکل دادن هویت جدیدی هستند. در این چند روزه صحبت بر سر تحولات چاد و ماهیت آن است. خب، وقتی شما این جغرافیا را در نظر بگیرید می‌بینید که این جغرافیای بزرگ چند برابر جغرافیای سوریه است من اندازه نگرفتم ولی حتماً بیش از ۵-۶ برابر جغرافیای سوریه است که یک جبهه متشکل ضدغربی، ضدآمریکایی و ضداسرائیلی را تشکیل می‌دهد؛ بنابراین اگر یک سرپلی از مقاومت گرفته شده یک موقعیت‌های بسیار گسترده‌تری در دنیا برای مقاومت در حال شکل‌گیری است. حالا شما بیایید و این مسئله را در امتداد یمن، سومالی و جیبوتی هم مطالعه کنید جریانی که الان در دو سوی دریای سرخ در منطقه شاخ آفریقا از یک طرف و منطقه یمن و شرق باب‌المندب از طرف دیگر در حال شکل‌گیری است. وقتی شما اینها را کنار هم قرار می‌دهید می‌بینید. در دنیا مجموعه‌ای از تحولات به نفع مقاومت جریان دارد و اینها چیز‌هایی است که خانه‌های خالی مقاومت را پر می‌کند و مسلماً آنچه که ما در ادامه شاهد خواهیم بود شامل محدودیت‌های بیشتر برای اسرائیل است به دلیل این که جنایات اسرائیل در غزه آن را به زشت‌ترین و منفورترین رژیم تبدیل کرده و هیچ دولت منطقه‌ای به خاطر نگاه عمومی جرأت این که ارتباط علنی با اسرائیل برقرار کند ندارد؛ و این رژیم نسبت به دو سال پیش در فضایی بسیار محدودتری قرار گرفته در حالی که حزب‌الله لبنان به خاطر این که از مظلوم دفاع کرده و برای دفاع از مظلوم آسیب دیده در چشم ملت‌های منطقه بسیار محترم و عزیز است و این عزت حزب‌الله و ذلت اسرائیل در منطقه حتماً آورده‌های امنیتی دارد یعنی فضا را برای یکی امن و برای دیگری نا امن می‌کند. حتی آورده‌های سیاسی هم دارد به نحوی که یکی را در حالت انزوا و دیگری را در وضعیت انفتاح قرار می‌دهد. به علاوه آورده اجتماعی هم دارد و یک کسی را در هاله‌ای از حمایت و دیگری را در معرض حمله قرار می‌دهد؛ بنابراین جغرافیای منطقه در مورد یکی مثبت عمل می‌کند و در مورد دیگری منفی. همین دو روز پیش اسرائیلی‌ها یک گزارشی منتشر کردند مبنی بر این که از خرید‌های تسلیحاتی مصر ابراز ناراحتی کرده بودند و گفته بودند: «ما به زودی جنگی را بین خودمان و مصر پیش‌بینی می‌کنیم». حالا ما نمی‌خواهیم این گزاره اسرائیلی‌ها را تأیید کنیم یا روی آن بحث کنیم ولی می‌خواهم بگویم ذهن اسرائیلی امروز ذهنی است که حتی در مورد مصری که به وسیله قرارداد کمپ‌دیوید در فضای همکاری قرار گرفته است احساس تهدید می‌کند چه برسد به این که بخواهد در برابر تحولاتی نظیر آنچه در منطقه غرب و شاخ آفریقا اتفاق افتاده یا در حال اتفاق افتادن است خیال آسوده‌ای داشته باشد.

 آنا: لطفاً بفرمایید آیا احتمال وقوع یک درگیری مشابه جنگ ۱۲ روزه بین ایران و رژیم‌صهیونیستی وجود دارد و در این صورت با توجه وضعیت فعلی حزب‌الله لبنان می‌تواند چه نقشی را در این درگیری ایفا کند؟

اسرائیلی‌ها مطلبی را در یک مرکز امنیتی رژیم‌صهیونیستی منتشر کرده‌اند که می‌گوید: «ایران در حالی آتش‌بس را پذیرفت که امکان ادامه جنگ تا یک مدت طولانی را داشت و ما در حالی آتش‌بس را پذیرفتیم که به نقطه‌ای رسیده بودیم که امکان ادامه جنگ نداشتیم و سیستم‌های پدافندی ما از نظر تسلیحاتی به نقطه صفر نزدیک شده بودند و امکان شلیک از طریق سامانه‌های تاد و پاتریوت آمریکا فراهم نبود. از طرف دیگر جنگ در حالی پایان یافت که ایران از سرپنجه‌های خودش در منطقه استفاده نکرد در حالی که امکان این استفاده برای ایران وجود داشت. وقوع هر گونه درگیری جدید می‌تواند با استفاده بیشتر ایران از ظرفیت‌های داخلی و خارجی خودش توأم باشد و اگر جنگی دربگیرد اولاً اتفاقات روز ۲۳ خرداد برای ایران تکرار نمی‌شود، زیرا ایران از آن حد از آسیب عبور کرده است و ثانیاً وضع ایران از زمان جنگ ۱۲ روزه (که اسرائیل ایران را در آن به عنوان پیروز می‌شناسد) بهتر خواهد بود.» بنابراین ضمن این که ما می‌گوییم رژیم‌صهیونیستی یک رژیم جنایتکار، دارای رفتار‌های غیرعقلانی و بعضاً غیرقابل پیش‌بینی است. اما در عین حال اگر ما نهان‌خانه اسرائیلی‌ها را بکاویم و بخواهیم پاسخ این سؤال را از نهان‌خانه آنها بیرون بکشیم می‌بینیم که پاسخ آنها قطعاً منفی است، اما ما بایستی هر چه بیشتر آمادگی داشته باشیم تا دشمن نتواند در آینده هم نسبت به ایران طمع کند.

آنا: در فرمایشات قبلی خود بحث یمن را مطرح کردید با توجه به این که این کشور فقیرترین کشور عربی شناخته شده و از طرفی درگیر بحران‌های مربوط به تجزیه است به نظر شما با توجه به خروج سوریه از محور مقاومت آیا یمن توان این را خواهد داشت که جای سوریه را پر کند؟

ببینید اگر بخواهیم یک مقدار واقع‌گرایانه به صحنه نگاه کنیم و سرگذشت سوریه و یمن طی این دوره ۱۰ ساله را مورد ارزیابی قرار دهیم متوجه می‌شویم که حداقل از سال ۲۰۱۱ م به این طرف که درگیری در سوریه شروع شده این کشور بیشتر یک سرزمین و معبر برای محور مقاومت بوده است. البته در کنار جبهه مقاومت گروه‌هایی مثل داعش، جبهه‌النصره، آمریکایی‌ها و ترکیه در این عرصه حضور داشته است؛ بنابراین در این دوره تقریباً ۱۵ ساله نقش سوریه در جبهه مقاومت یک نقش یکپارچه نبوده است بلکه بخشی از این سرزمین در جبهه مقاومت عمل کرده، اما بخشی از آن هم در جبهه مقابل مقاومت عمل کرده است. شما امروز می‌بینید که حکومت جولانی در سوریه مقابل محور مقاومت قرار دارد، اما در آن زمانی هم که نقاطی مانند حمص، ادلب و بوکمال تحت تصرف گروه‌های تروریستی بودند در مقابل محور مقاومت قرار داشتند نه همراه آن یک باریکه‌ای در همراهی با محور مقاومت بود که البته بعد‌ها با تلاش‌هایی که صورت گرفت. ارتش و مردم سوریه به همراه جریانات مقاومتی منطقه توانستند آرام آرام این ۱۵% تحت تصرف دولت بشار اسد در سال‌های ۱۳۹۳-۹۴ ش را به حدود ۶۰ تا ۶۵% برسانند. پس قبل از این جغرافیای مذکور تحت اشغال بود در حالی که یمن امروز نه فقط زمینی است برای مقاومت کردن و استمرار آن بلکه مردم و دولت یمن نیز در حال جنگ با اسرائیل هستند یعنی یمنی‌ها یک درگیری مستقیمی با اسرائیل دارند در حالی که بعد از سال ۱۹۶۷ م (یعنی نزدیک ۵۵ سال) دیگر سوریه هیچ درگیری مستقیمی با اسرائیل نداشت، اما یمن همین الان با اسرائیل درگیر است بنابراین اگر بخواهیم واقع‌گرایانه به قضیه نگاه کنیم نقشی که یمنی‌ها می‌توانند ایفا کنند برجسته‌تر از نقشی است که کشور سوریه و دولت آن مخصوصاً در این برهه زمانی ۱۵ ساله ایفا کرده است.

 

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا