در گفت‌وگو با آنا بررسی شد

ونزوئلا فریاد فروخورده آمریکای لاتین؛ روایتی سیاسی-تاریخی از سرزمین نفت و کودتا

ونزوئلا فریاد فروخورده آمریکای لاتین؛ روایتی سیاسی-تاریخی از سرزمین نفت و کودتا
متخصص آمریکای لاتین و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران می‌گوید: ونزوئلای کنونی دیگر آن ونزوئلایی نیست که تحت تحریم با چالش‌هایی نظیر ارزش‌زدایی از پول ملی و اقتصاد مرگ دست به گریبان باشد. زیرا این کشور به لحاظ اقتصادی یک دوران پوست‌اندازی علیه تحریم را تجریه کرده است. پس، اینکه آمریکا بتواند جنگی را رقم بزند و به راحتی فرایند تغییر رژیم در ونزوئلا را محقق کند، قابل پیش‌بینی نیست. به عبارت بهتر، بعید است آمریکا بخواهد ویتنام دیگری برای خودش رقم بزند.

به گزارش خبرگزاری آنا، با آب شدن اُبهت یخی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به دلیل تبعات ناشی از نابه‌سامانی اقتصادی و خفقان سیاسی نشأت گرفته از حکومت پلیسی و متعاقب آن حرکت کردن چین کمونیست به سمت اقتصادی لیبرال، جنگ سرد رسماً پایان یافت و کمتر کسی در جهان سیاست فکر می‌کرد که دنیا بار دیگر شاهد انقلابی از جنس حرکت‌های آزادی‌خواهانه با ماهیت سوسیالیستی باشد. اما این بار نوبت «هوگو چاوز» از ارتش کشور نفت‌خیز ونزوئلا بود که جهان سیاست را با شگفتی رو‌به‌رو سازد و با در دست گرفتن زمام امور سیاسی در بزرگترین کشور دارای ذخایر نفتی جهان آن هم در آخرین سال دهه ۱۹۹۰ م یک بار دیگر پیش‌بینی ناپذیر بودن امور سیاسی جهان را به اثبات برساند.

با توجه به قرار گرفتن دوباره کشور نفت‌خیز ونزوئلا در صدر اخبار سیاسی جهان (به ویژه پس از اعلام جنگ واشنگتن علیه کاراکاس)، گفت‌وگویی داشتیم با «الهه نوری» متخصص آمریکای لاتین و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران تا گذشته، حال و آینده کشور ثروتمند و اسرارآمیز ونزوئلا را بازشناسیم.

آنا: لطفاً تاریخچه کوتاهی از نحوه قدرت‌گیری جریان‌های ضدامپریالیستی در ونزوئلا بیان بفرمایید؟

ما دو نقطه عطف تاریخی ضدامپریالیستی در ونزوئلا داریم: یکی در نیمه اول قرن نوزدهم که شامل سال‌های استقلال کشور ونزوئلا از زیر یوغ استعمار اروپایی می‌شود و دومی در سال ۱۹۹۹ میلادی

اگر بخواهم به صورت مختصر از جنبش‌های ضدامپریالیستی در کشوری که اکنون با نام ونزوئلا شناخته می‌شود، صحبت بکنم باید خیلی در تاریخ به عقب بازگردم. یعنی تقریباً به میانه یا اوایل قرن نوزدهم میلادی بازگردم. زمانی که کشور‌های آمریکای لاتین با رهبری بخشی از جامعه که با عنوان کرئول‌ها (اسپانیایی‌های زاده شده در خاک آمریکا) شناخته می‌شدند، جنبش‌هایی را علیه کلان شهر‌های استعماری انجام دادند. در خصوص ونزوئلا رهبری وجود داشت به نام «سیمون بولیوار» که فکر می‌کنم نامش بسیار مطرح و جهانی است؛ همین طور که انقلاب ۱۹۹۹ م ونزوئلا با عنوان «انقلاب بولیواری» نام وی را به همراه دارد. در واقع، در آن زمان سیمون بولیوار و افراد دیگری نظیر «سن مارتین» در منطقه آمریکای لاتین ایده‌های مربوط به استقلال‌طلبی و ضداستثماری مطرح کردند و در واقع من اگر بخواهم به اولین جنبش‌های ضدامپریالیستی کشور ونزوئلا اشاره کنم، می‌توانم به وقایع آن دوره اشاره کنم؛ هر چند سیمون بولیوار بعد از این که بخش‌های زیادی از آمریکای جنوبی را از زیر یوغ استعمار اروپا آزاد کرد؛ نتوانست ایده‌های خود را به ثمر برساند، زیرا بعد از آزاد‌سازی این سرزمین‌ها، اختلافاتی بین اقشار جامعه نظیر گروه‌های اروپایی، سرخ‌پوست‌ها، آفریقایی‌ها و دیگران رخ داد و تاریخ این منطقه سیر متفاوتی را طی کرد به نحوی که ما در بخش عمده‌ای از قرن بیستم میلادی شاهد ظهور اقدامات مداخله‌آمیز آمریکا و متحدانش در این منطقه هستیم زیراکه اگر ما در قرن نوزدهم شاهد آزادسازی کشور‌های آمریکای لاتین از زیر یوغ استعمار اروپایی و متعاقب آن درگیر شدن این کشور‌ها یا اختلافات اربابان محلی (کرئولها) بودیم؛ در قرن بیستم شاهد شکل‌گیری فرایند استثمار کشور‌های منطقه توسط ایالات متحده آمریکا هستیم و این روند در ونزوئلا ادامه داشت تا این که ما در سال ۱۹۹۹ م شاهد روی کار آمدن جنبش بولیواری در این کشور بودیم که در قالب انقلاب بولیواری به رهبری هوگو چاوز به ثمر رسید و به وسیله آن اوج اقدامات ضدامپریالیستی در این کشور رقم خورد. 

پس به طور خلاصه باید گفت ما دو نقطه عطف تاریخی ضدامپریالیستی در ونزوئلا داریم: یکی در نیمه اول قرن نوزدهم که شامل سال‌های استقلال کشور ونزوئلا از زیر یوغ استعمار اروپایی می‌شود و دومی در سال ۱۹۹۹ م که جنبش ضدامپریالیستی علیه قدرت‌های غربی و در رأس آنها ایالات متحده آمریکا همسایه شمالی که همواره درصدد بود که منافع ونزوئلا را به تاراج ببرد شکل گرفت.

آنا: جریان چپ موجود در این کشور چه قرابت‌هایی با گفتمان انقلاب اسلامی دارد؟

انقلاب اسلامی ایران در یک بستر خاورمیانه‌ای و یک فرهنگ اسلامی و شیعی رخ داده ولی انقلاب بولیواری ونزوئلا لزوماً بستر مذهبی نداشته و به همین دلیل بعد ضدامپریالیستی و انسان‌دوستانه این انقلاب برجستگی بیشتری دارد؛ بنابراین آرمان‌های انقلابی نظیر استقلال، آزادی، عدم مداخله خارجی، عدالت اجتماعی و شمول اجتماعی اقشار محروم ابعادی است که این دو انقلاب را به یکدیگر پیوند می‌دهد

ببینید اگر بخواهیم ابتدا به گفتمان انقلاب اسلامی ایران اشاره کنیم باید بگوییم انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ م در دوران جنگ سرد علیه قدرت‌های استثماری رقم خورده بنابراین اگر بخواهیم به اقداماتی که ایالات متحده آمریکا در نیمه دوم قرن بیستم در سایر نقاط جهان انجام داد، اشاره کنیم می‌توانیم از رقم زدن کودتا‌هایی نظیر کودتای ۱۹۵۳ م در ایران سخن بگوییم و شاید برایتان جالب باشد که از سال ۱۹۵۴ م با کودتا علیه دولت گواتمالا سیر کودتا‌های ایالات متحده آمریکا در منطقه آمریکای لاتین آغاز می‌شود و در واقع آمریکا پس از رقم زدم کودتا علیه اولین نخست‌وزیر انتخاب شده به طور دموکراتیک در عرصه سیاسی ایران، موجی از کودتا‌ها را در آمریکای لاتین آغاز می‌کند و از آن سیاست جنگ سخت و حمله مستقیم (در نیمه اول قرن بیستم) به اجرای کودتا‌های سخت در درون کشور‌ها تغییر رویه می‌دهد و همه ما می‌دانیم که نتیجه این کودتا‌ها روی کار آمدن دیکتاتور‌های دست نشانده ایالات متحده در بسیاری از کشور‌های آمریکای لاتین است. شاید یکی از چهره‌های شناخته شده در بین این دیکتاتور‌های دست نشانده شخصی به نام «آگوستو پینوشه» باشد که در ادبیات سیاسی ایران هم نامش خیلی شنیده شده است. اگر ما انقلاب ۱۹۵۹ م در کوبا را به عنوان اولین انقلاب جنگ سردی در آمریکای لاتین بشناسیم، انقلاب بولیواری ۱۹۹۹ م ونزوئلا آخرین انقلاب از جنس انقلاب‌های جنگ سردی در منطقه آمریکای لاتین است؛ یعنی انقلابی علیه مداخله ایالات متحده آمریکا و سیاست‌های استثماری آن که مثلاً در قالب اقدامات شرکت‌های چند ملیتی که منابع این کشور را به تاراج می‌بردند و حکومت‌های نظامی که حیات عادی مردم را مختل کرده بودند و کشور‌ها را به محل ترافیک انواع و اقسام نیرو‌های مسلح تبدیل کرده بودند. الان هم همان‌طور که می‌دانید ما در مناطق مرزی کلمبیا و ونزوئلا شاهد وجود این نیرو‌ها هستیم؛ بنابراین در سال ۱۹۹۹ م در کشور ونزوئلا انقلابی علیه این سیاست‌ها رخ داد که تقریباً می‌توان گفت این ایده‌ها که مخالف هر نوع سیاست استثماری است مشابه همان ایده‌هایی است که در دوران جنگ سرد در سال ۱۹۷۹ م در کشور ما در قالب انقلاب اسلامی ظهور کرد. یعنی هدف اول این انقلاب مقابله با هر نوع مداخله خارجی بود. البته آرمان‌های این انقلاب همان طور که از نام آن پیدا است شامل آرمان‌های آزاد سازانه سیمون بولیوار می‌شود. یعنی این که مردمان حق رأیی برای خودشان داشته باشند، بومیان بتوانند آزادانه در کشور خودشان فعالیت کنند و منابع اقتصادی آنها توسط شرکت‌های چندملیتی به تاراج نرود. 

حالا که به بحث غارت منابع توسط قدرت‌های امپریالیستی اشاره کردیم شاید داخل پرانتز لازم به ذکر باشد که ونزوئلا دارای بزرگترین ذخایر نفتی جهان است و این مسئله بیانگر این است که قدرت‌های استعماری به هیچ عنوان از چنین منبع مهمی در زمینه انرژی نمی‌گذرند. همه این مسائل نشان دهنده این است که قرابت‌های بسیاری بین آرمان ضدامپریالیستی انقلاب بولیواری ونزوئلا و آرمان‌های انقلاب اسلامی ایران وجود دارد، چون اولین و مهم‌ترین نکته در این انقلاب‌ها همان‌طور که خدمتتان اشاره کردم شامل مقابله با مداخله خارجی است. در حقیقت استقلال مهمترین رکن موجود در شعار‌های انقلاب اسلامی است که این دو انقلاب را به یکدیگر پیوند می‌دهد. 

اما اگر قرار باشد از تفاوت‌های این دو انقلاب صحبت کنیم لازم به ذکر است که انقلاب اسلامی ایران در یک بستر خاورمیانه‌ای و یک فرهنگ اسلامی و شیعی رخ داده ولی انقلاب بولیواری ونزوئلا لزوماً بستر مذهبی نداشته و به همین دلیل بعد ضدامپریالیستی و انسان‌دوستانه این انقلاب برجستگی بیشتری دارد؛ بنابراین آرمان‌های انقلابی نظیر استقلال، آزادی، عدم مداخله خارجی، عدالت اجتماعی و شمول اجتماعی اقشار محروم ابعادی است که این دو انقلاب را به یکدیگر پیوند می‌دهد.

آنا: به عنوان یک متخصص آمریکای لاتین نگاه راهبردی ایران به ونزوئلا را چگونه می‌بینید؟

 اگر بخواهم یک مرور علمی بر رابطه ایران با کشور‌های آمریکای لاتین داشته باشم، باید بگویم که رابطه ما با کشور‌های این منطقه از سال‌های ۱۹۰۲-۳ به طور رسمی و دیپلماتیک و با قراردادی به نام «قرارداد مودت و بازرگانی» که توسط «اسحاق خان مفخم‌الدوله» با ۵ کشور منطقه (شامل مکزیک، آرژانتین، شیلی و اروگوئه) امضا شد؛ شروع شده است. بنایراین می‌توان گفت بیش از یک قرن از رابطه ما با منطقه آمریکای لاتین می‌گذرد؛ اما این رابطه تا همین ۵-۶ سال پیش به یکسری روابط اقتصادی بسیار کم محدود بود به نحوی که در این روابط حتی موازنه تجاری به نفع برزیل بود. روابط فرهنگی ما هم محدود به برخی کشور‌ها مثل مکزیک و برخی فعالیت‌های تبلیغاتی نهاد‌های اسلامی در کشور‌های منطقه بود. اما تقریباً از ۵ سال گذشته به این طرف سیر این رابطه شدت بیشتری گرفته است؛ رابطه‌ای که آغازگر آن سال‌های آخر دولت آقای خاتمی در ایران بود. زیرا در آن زمان آقای خاتمی و نمایندگان ایشان سفر‌هایی به کشور‌های منطقه داشتند و بعد در دوران آقای احمدی‌نژاد ما شاهد اوج این رابطه بودیم که مبتنی بر گفتمان ضدامپریالیستی موجود در دو کشور بود، اما باز هم حجم روابط خیلی زیاد نبود.

وقتی که ما از رابطه ایران و ونزوئلا صحبت می‌کنیم صرفاً از یک رابطه محدود به گفتمان ضدامپریالیستی یا رابطه‌ای که بنا به مقتضیات سیاست خارجی ایجاد شده صحبت نمی‌کنیم بلکه از یک رابطه راهبردی صحبت می‌کنیم

بعد ما در دوران آقای روحانی شاهد تعویض اولویت‌های سیاسی بودیم و بعد از آن در دولت شهید رئیسی ما شاهد این بودیم که گفتمان آمریکای لاتین‌گرایی به سیاست خارجی ایران بازگشت و از همان موقع ونزوئلا سعی کرده با وجود این فراز و نشیب‌ها این رابطه را حفظ کند به نحوی که وقتی ما در دوره شهید رئیسی به دنبال انعقاد قرارداد‌های همکاری اقتصادی با ونزوئلا بودیم؛ این کشور به تدریج به قطب رابطه ایران با کشور‌های آمریکای لاتین تبدیل شد؛ بنابراین وقتی که ما از رابطه ایران و ونزوئلا صحبت می‌کنیم صرفاً از یک رابطه محدود به گفتمان ضدامپریالیستی یا رابطه‌ای که بنا به مقتضیات سیاست خارجی ایجاد شده صحبت نمی‌کنیم بلکه از یک رابطه راهبردی صحبت می‌کنیم که به نحوی حضور ایران در منطقه آمریکای لاتین را تثبیت می‌کند، زیرا در حال حاضر محوریت رابطه ایران با بسیاری از کشور‌های منطقه بر عهده ونزوئلا است و این قرابت با ونزوئلا باعث شده که ایران بتواند موقعیت راهبردی خودش را در این منطقه تقویت کند؛ بنابراین اگر از چشم‌انداز تاریخی و علمی به این قضیه نگاه کنیم می‌توان گفت ونزوئلا می‌تواند محدودیت‌هایی که در رابطه ایران و آمریکای لاتین در بیش از یک قرن گذشته وجود داشته را از بین ببرد و حتی این رابطه را تسریع کند تا ایران بتواند به صورت فعال‌تری (حتی با برخی کشور‌های غیر همسو) وارد تعامل شود. 

آنا: با توجه به تحولات اخیر نظیر موضع دولت ترامپ علیه ونزوئلا و اعلام بسیج عمومی ۸ میلیونی در این کشور، آینده دولت مادورو و کشور ونزوئلا را چگونه می‌بینید؟

واقعیت این است که ما چندین سال است که از گفتمان هژمونی رو به زوال صحبت می‌کنیم، اما وقتی از هژمونی صحبت می‌کنیم، باید توجه داشته باشیم که این مفهوم نه محدود به یک منطقه و نه محدود به یک بُعد است. بلکه ابعاد مختلفی دارد. ایالات متحده آمریکا در سال‌های اخیر از لحاظ اقتصادی با رقیبی به نام چین مواجه است. این مسئله به این معنی است که آمریکا باید تا حد امکان جلوی ورود چین به آمریکای لاتین را بگیرد؛ بنابراین اگر ما قطب گفتمان ضدامپریالیستی در منطقه را ونزوئلا در نظر بگیریم با توجه به این که این کشور دارای بزرگترین منابع نفتی است که برای هژمونی آمریکا مهم است، بنابراین خیلی طبیعی است که ایالات متحده آمریکا روی ونزوئلا دست بگذارد؛ لذا برای پاسخ به پرسش شما باید بگویم ونزوئلا قطب گفتمان ضدامپریالیستی در منطقه آمریکای لاتین است که از نظر ایالات متحده آمریکا باید محدود شود در ثانی اگر ما وارد بحث‌های نظامی شویم همه ما می‌دانیم که اتهاماتی مبنی بر همکاری این کشور با کارتل‌های موارد مخدر به ونزوئلا وارد می‌شود. واقعیت این است که مهم‌ترین کارتلی که همواره در این زمینه از آن نام برده می‌شود کارتل خورشید است. این اتهام برای اولین بار در سال ۲۰۲۰ م توسط یک قاضی ایالتی مطرح شد و جایزه‌ای به مبلغ ۱۵۰۰۰۰۰۰ دلار برای این مسئله تعیین کرد که دولت بایدن آن را به ۲۵۰۰۰۰۰۰ دلار و دولت ترامپ آن را به ۵۰۰۰۰۰۰۰ دلار تبدیل کرد.

ولی واقعیت این است که به رغم این ادعا‌ها هنوز هیچ مدرک مستندی در این زمینه وجود ندارد بنابراین ایالات متحده آمریکا به لحاظ نظامی-سیاسی از این مسئله استفاده می‌کند حتی اگر اشتباه نکنم چند روز پیش یکی از اعضای کمیته مبارزه با مواد مخدر سازمان ملل اعلام کرد که با وجود این که سال‌ها است در این حوزه کار می‌کند هنوز مدرک مستندی از همکاری ونزوئلا با این کارتل مواد مخدر نیافته است و ونزوئلا یکی از همکارترین کشور‌ها در این زمینه بوده است. 

نکته دیگر که باعث تقابل ونزوئلا با ایالات متحده آمریکا می‌شود بحث تضعیف جبهه چپ در کشور همسوی ونزوئلا یعنی بولیوی است. مسئله بعدی که موجب شده ونزوئلا در ادبیات ترامپی مطرح شود وجود بزرگترین ذخایر نفت جهان در این کشور است که چین و روسیه از لحاظ اقتصادی مشغول همکاری با ونزوئلا در این زمینه هستند؛ بنابراین ترامپ همچنان ونزوئلا را مهد تضعیف هژمونی ایالات متحده در آمریکای لاتین قلمداد می‌کند. به لحاظ فرهنگی زمانی که انقلاب بولیواری ونزوئلا در سال ۱۹۹۹ م به ثمر رسید ما پس از آن شاهد روی کار آمدن حکومت‌های چپگرا در آمریکای لاتین در موج موسوم به «صورتی» بودیم. این چپگرایی بعد‌ها ادامه پیدا کرد که البته استثناتی هم دارد، اما ونزوئلا با وجود این تحولات همچنان چپ ضدامپریالیستی باقی مانده و الان با گفتمانی ضدفاشیستی صدا‌های خاموش مردم آمریکای لاتین را فریاد می‌زند. این مسئله بیانگر آن است که این کشور به لحاظ فرهنگی هم در حال سست کردن پایه‌های هژمونی ترامپی است بنابراین این حکومت ضدهژمونیک برای دولت ایالات متحده آمریکا به مثابه خاری در چشم است که باید علیه ان وارد عمل شد. 

ترامپ همچنان ونزوئلا را مهد تضعیف هژمونی ایالات متحده در آمریکای لاتین قلمداد می‌کند. این کشور به لحاظ فرهنگی هم در حال سست کردن پایه‌های هژمونی ترامپی است

اما برای درک چشم انداز دولت کنونی مادورو باید علاوه بر بحث سیاست خارجی وارد بحث سیاست داخلی این کشور شویم. ونزوئلای کنونی مادورو دیگر آن ونزوئلایی نیست که تحت تحریم با چالش‌هایی نظیر ارزش‌زدایی از پول ملی و اقتصاد مرگ دست به گریبان باشد. زیرا این کشور به لحاظ اقتصادی یک دوران پوست‌اندازی علیه تحریم را تجریه کرده است؛ همان اتفاقی که شاید حالا در اقتصاد به شدت تحت تحریم ما هم در حال تجربه شدن است. 

نکته دیگر این است که به لحاظ تقسیم‌بندی‌های سیاسی ونزوئلا یک کشور دوقطبی است. زیرا یک بخش عظیمی از جامعه طرفدار ایالات متحده هستند و بخش عظیم دیگری طرفدار جنبش‌های چپ و سوسیالیستی هستند. واقعیت این است که بعد از دوره مشکلات اقتصادی و مهاجرت‌های عظیم جامعه این کشور از این لحاظ هم خودش را با شرایط تطبیق داده است و جنبش‌های اپوزیسیون به رهبری خانم «ماریا کورینا ماچادو» با وجود این که الان در حال فعالیت هستند ولی این قدر متحد و یک پارچه نیستند که شرایط برای وقوع پدیده دوقطبی در جامعه ونزوئلا فراهم باشد. یعنی به لحاظ اقتصادی اثرات تحریم‌ها و فشار اقتصادی تلطیف شده، چون به هر حال ونزوئلا یک دوره تنفس و کاهش تحریم‌ها را هم تجربه کرد. 

به نحوی که در همین چند هفته اخیر که ما شاهد تحرکات نظامی در مرز‌های ونزوئلا بودیم شرکت‌های خصوصی آمریکایی همچنان نفت این کشور را می‌خریدند و به لحاظ اجتماعی هم جامعه فاقد یک اپوزیسیون قوی ضد مادورو است. پس بنابراین این که ایالات متحده آمریکا بتواند جنگی را علیه مادورو رقم بزند و به راحتی بتواند فرایند تغییر رژیم در ونزوئلا را محقق کند قابل پیش‌بینی نیست. مسئله دیگر این است که حتی اگر یک درصد احتمال دهیم که جنگ به نبرد زمینی کشیده شود اقلیم ونزوئلا اقلیم راحتی برای جنگ نیست، زیرا این کشور با دارا بودن اقلیم جنگلی و کوهستانی دارای شرایطی همانند ویتنام است و این طبیعی است که آمریکا نخواهد ویتنام دیگری برای خودش رقم بزند بنابراین هر چند احتمال حمله مستقیم نظامی صفر نیست، اما بسیار پایین است همان‌طور که احتمال تغییر رژیم در آینده نزدیک پایین است، اما با توجه به سیاست‌های لحظه‌ای و جو زده ترامپ و کاخ سفید تحت تأثیر «مارکو روبیو» که خودش زاده یک خانواده مهاجر کوبایی در ایالات متحده است شاید احتمال شکل‌گیری یک جنگ با وجود شانس توفیق و موفقیت کم هنوز وجود دارد؛ لذا با وجود این که در این صورت نباید احتمال بروز واکنش منفی توسط کشور‌های همسایه ونزوئلا را دستکم گرفت باید گفت هنوز نگرانی‌هایی در این خصوص وجود دارد.

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا