18:40 14 / 06 /1404

به رنگ تو! به رنگ مهدی موعود(عج)

به رنگ تو! به رنگ مهدی موعود(عج)
خبرگزاری آنا به‌مناسبت روز جمعه متعلق به امام مهدی عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف قطعه شعری نو با عنوان «افسون خیال» تقدیم مخاطبان می‌کند.

به گزارش خبرنگار آنا، ابوالفضل فیروزی شاعر و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام خمینی(ره) شهرری و مدرس درس اخلاق اسلامی شعری را به مناسبت روز جمعه که متعلق به امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف است با عنوان «افسون خیال» سروده که از نظر علاقه‌مندان می‌گذرد:

من اینجا
سخت دلتنگم
اسیر رنگ و وارنگم
دلم هفت آسمان پرواز می‌خواهد
«ببینم آسمان هرکجا
آیا همین رنگست؟!» (۱)

اگرچه‌
می‌توانم
بر براق عقل دوراندیش
نشسته باخیال خویش
کنم پرواز
تا هرجا این دنیا
وحتّی مرز‌های غیب

خیالم نیک افیونیست
سِحرانگیز و سُکرآور!
وگاهی میبرد باخود
مرا آنسوی دریا‌ها 
فراسوی اساطیران 
سوار زورق مهتاب
در شب‌های تابستان 
بروی موج‌های وحشی آرام

و یا بر صخره‌ای ساکت 
نشسته در تمنای پریانی 
که غافل از تماشایم
سوار موج‌های تیز کوه‌آسا
غرق آب بازیند
بی پروا 

و یا در برکهٔ مهتاب 
 که نی‌زاران زرّینش
 فرو رفته به تل‌هایی ز مُشک وعنبر سارا

و یا در آبشاران زلال و پاک
میان چشمه سارانی 
که جاری می‌شود
در بستری از دُرّ و مرجان‌ها
شناور می‌شوم.
چون ماهی دریا 

و گاهی می‌نشینم
روی خرسنگی
زبرجدگون
کنار جویبارانی زلال وپاک 
غنوده سایهٔ زلف پریشان از نسیم بیدِ مجنون
در هوای پاک

و یا در باغ‌های آب وآینه
شکوه قصر‌ها وغرفه‌های لعل و یاقوتی
که سرافراشته برآسمانی سبز‌
می‌گردم

و آن‌سوتر
که برپا گشته 
دیبا خیمه‌هایی نازک و زربفت 
نشسته حوریان سیمگون نازک اندامی
به‌راه انتظار همسران خویش
که رسته از غم دنیا ومافی‌ها
اگرچه خسته
مه سیما 
همه با کوله‌بار توشه تقوا 
شتابان می‌رسند شیدا

و دسته دسته می‌آیند
خرامان و طرب انگیز
دست افشان وپاکوبان
پر آزرم وروح افزا
سیه‌چشمان خوش‌آوا
که می‌رقصند ومی‌خوانند
باشور ونوای «رودکی»
یا «شمس تبریزی»
سرود «حافظ‌شیراز» و «سعدی» را 

و یا در درّه‌های دور مخمل‌پوش
غنوده خسته درآغوش سخت صخره‌ای خاموش
بدور از چشم انسان‌ها 

و یا درکوچه‌های خلوت آن شهری رؤیائی
که میریزد ز دوش درب ودیوارش
سپید آبشار گیسوان یاس رزّاقی
ومی‌آید خروش بلبل شیدا 
ز هر شاخ شجر
یا منبر گل‌ها 

و یا درکوچه‌های خلوت مهتاب 
دست در دست نگارین‌نازنین خویش
خرامان 
گرم در نجوا
وگاهی تنگ درآغوش
گرفته
بوسه‌های آبدار وداغ
بی‌پروا از آنانی که می‌بویند
دهانت را

و گاهی می‌کشم سر
نرم و پاورچین 
پس پرچین دیرین تمدن‌های «مصر» و «کلده» و «آشور»

ولی عیشم 
منغّص می‌شود
ناگاه
چو می‌افتم 
بیاد درد و رنج وغربت آدم 
وصد‌ها قرن
ظلم ونکبت وکفران
فساد وفقر انسان را
واینک میرود، چون پیش
بیش از پیش
این جریان نازیبا

و می‌آید به چشمم آن ستم‌هایی 
که آمد برسر آل رسول الله
وشد آغشته با خون
خشکی ودریا 

و گاهی می‌شوم
همرزم
با مردان «دلواری»
یاران سلحشوری 
میان نخلهای بی‌سر «بوشهر» و «تنگستان»
ویا در جنگل «ماسوله» و «گیلان»
با یاران «کوچکخان»
وگاهی «پاوه» و «بستان»
شده همپای با «چمران»
به شوق «باکری»
در دشت هور ونور 
همدوش «صیّادی»
«بروجردی» 
وهمراه «جهان‌آرا» و «خرّازی»
به خاک‌سرخ «خرّمشهر»
گرم در پیکار

گهی هم همنوا گردیده 
با نیزار‌های سوخته در «هور»
یا «مجنون»
قرین با «همّت» وهمتای «زین‌الدّین»
گهی هم «بوغریب» و «تنگه چزّابه»
ویا «شام» و «عراق» و «غزّه» و «لبنان» 
شده همدست یاران «سلیمانی»
«ابومهدی» و «نصرالله»

و می‌بینم
تمام آن ستم‌هایی
که از دیروز
تا امروز 
خداوندان زور و زر
به تزویر وحیل کردند
بحق مردم دنیا
به‌ویژه بانیان وغاصبان ظلم
درحق رسول الله وآل او
 سگان آل سفیانی 
و خفاشان خون آشام عباسی
چه‌ها کردند
با آل علی
و شیعیان او
چنانکه شرم آید
این قلم را
از بیان آن
و می‌گرید جهان
تا حشر
به مهجوریت قرآن
ومظلومیت آل رسول‌الله(ص)

و اکنون نیز 
اسرائیل
این پتیارهٔ غاصب
این رجّالهٔ دجّال 
سگان هار صهیونی
به مسلخ می‌کشند
هردم
هزاران کودک و پیر وجوان
از مرد و زن‌ها را 
پیش چشم مردم دنیا
 ودراین عصر سحرانگیز دیجیتال
چنین گستاخ وبی‌آزرم
مزدوران
به نشخوارند
سر در آخور دنیا 
ودائم میزنند دم از حقوق کودک و زن‌ها 
ولی کور وکرند ولال
دراینجا 

به‌ناگه 
کوچه باغ حنجرم 
از ازدحام بغض وآه وگریه وفریاد می‌گیرد 
تو گویی ابر اندوهی
عالمگیر ونیلی‌وش
تمام آسمان خاطرم را می‌نماید تار
ومی‌بارد
به صحرای دلم
یکریز وسیل‌آسا

به‌خود می‌آیم
و بر خود نهیبی میزنم از جان 
خدایا!‌ای که مهرت کرده‌ای پنهان 
 شود کی بشکنی
سدّ طلسم بغض سنگینی 
که صد‌ها قرن
گرفته سخت وبفشرده
گلوگاه ضعیفان را؟

💙وتوفانی چو نوح آید 
بشوید ننگ انسان را
ز باغ دامن هستی
و‌برچیند بساط باطل واز نو شود آغاز
این دنیا 
چنانکه پیش
تهی از ظلمت شیطان
برون از زشتی انسان
و پاک از رجس ابلیسان
نباشد هیچ جا بوی فساد وظلم واستبداد
و پرگردد
ز نور وسبزه وریحان
بدور از زخم ویرانی 
مصون از هرچه بیماری
بری از نقص امکانی
همه آزاد از هربند و رقیّت
جهان آباد گردد 
در تجلای کلام الله

بهارش بی‌خزان
از طلعت آن «نضرة الایّام»
شود دنیای خوش‌رنگی
چنان همرنگ بیرنگی
به‌مثل اوّلِ اوّل
به‌رنگ عشق
به رنگ نو
به رنگ تو
به رنگ مهدی موعود(عج)

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا