در گفت‌و‌گو با آنا

هوش مصنوعی استاد شد، متاورس کلاس را ساخت

هوش مصنوعی استاد شد، متاورس کلاس را ساخت
هوش مصنوعی و متاورس کلاس‌های دانشگاهی را فراتر از اتاق درس برده‌اند؛ آموزش حتی در بحران ادامه دارد و هویت فرهنگی نسل جدید حفظ می‌شود.

در دنیایی که فناوری‌های نوین هر روز شکل آموزش و یادگیری را متحول می‌کنند، گفت‌و‌گو با کارشناسان این حوزه بیش از پیش اهمیت می‌یابد. مهدی طریقت، رئیس اندیشکده و پردیس هوش مصنوعی و زیست مجازی، با تجربه‌ای گسترده در حوزه‌های هوش مصنوعی، متاورس و آموزش دیجیتال، نگاهی راهبردی به آینده دانشگاه‌ها و نقش فناوری در شرایط بحرانی دارد. در این مصاحبه، او از ظرفیت‌ها و چالش‌های آموزش مجازی در زمان جنگ، نقش هوش مصنوعی و متاورس در تداوم یادگیری و اهمیت حفظ هویت فرهنگی و استقلال فکری نسل آینده می‌گوید. 

با توجه به تجربه‌های جهانی، اگر جنگی دوباره رخ دهد، آیا دانشگاه‌ها در ایران ظرفیت ادامه آموزش به‌صورت مجازی را دارند؟ زیرساخت‌ها چقدر قابل اتکا هستند؟

پرسش شما، پرسشی بنیادی و کاملاً به‌جا در دل تحولات دیجیتال معاصر است. اگر جنگی رخ دهد، آموزش مجازی و استمرار آن به مسئله‌ای راهبردی برای حفظ سرمایه انسانی تبدیل خواهد شد. بر اساس پژوهش‌های نوین در حوزه فناوری‌های نوظهور، به‌ویژه متاورس (Metaverse، فضایی مجازی و سه‌بعدی است که ترکیبی از دنیای واقعی و دیجیتال محسوب می‌شود) و هوش مصنوعی، پاسخ به این پرسش چندوجهی و نیازمند نگاهی دقیق به ظرفیت‌ها و چالش‌های پیش‌رو است.

از منظر مثبت ماجرا، فناوری متاورس، به‌عنوان نسل جدیدی از فضای مجازی، ظرفیت بی‌نظیری برای آموزش عالی دارد. تجربه پاندمی کرونا نشان داد که آموزش مجازی، نه یک گزینه، بلکه ضرورتی گریزناپذیر است. در این راستا، متاورس می‌تواند بستری فرا دانشگاهی خلق کند؛ جایی که اساتید و دانشجویان در محیطی تعاملی، شبیه‌سازی‌شده و سه‌بعدی، بدون وابستگی به مکان فیزیکی، فرآیند یادگیری را پیش ببرند. حتی کلاس‌های آزمایشگاهی، سفر‌های درسی یا تعامل با شخصیت‌های تاریخی، از جمله امکاناتی هستند که متاورس در اختیار آموزش قرار می‌دهد. نقش هوش مصنوعی در این فضا انکارناپذیر است. از طراحی ربات‌های آموزشی تا سامانه‌های شخصی‌سازی محتوا بر اساس توان هر دانشجو، این فناوری می‌تواند کیفیت آموزش را افزایش دهد.

اما واقعیت این است که زیرساخت‌های ایران برای تداوم چنین آموزشی در زمان جنگ، نیازمند بررسی جدی هستند. متاورس نیاز به اینترنت پایدار، مراکز داده امن و برق بدون وقفه دارد؛ مسائلی که در زمان جنگ آسیب‌پذیرند. افزون بر آن، چالش حاکمیتی در متاورس که عمدتاً تحت سلطه غول‌های فناوری خارجی است به تهدیدی برای استقلال اطلاعاتی و آموزشی کشور تبدیل می‌شود. از منظر حقوقی و امنیتی نیز، متاورس زمینه‌ساز مشکلاتی در احراز هویت، مالکیت داده و جرایم نوپدید خواهد شد. همین‌طور حملات سایبری، افشای اطلاعات، یا سوءاستفاده‌های روانی می‌توانند از سوی دشمنان برای مختل کردن نظام آموزشی و اجتماعی کشور مورد بهره‌برداری قرار گیرند.

راه‌حل این است که ایران باید هر چه سریع‌تر در زیرساخت دیجیتال مستقل سرمایه‌گذاری کند، چارچوب حقوقی متناسب با متاورس تدوین کرده، دفاع سایبری را تقویت کند و با پرورش نیروی متخصص داخلی، وابستگی به خارج را کاهش دهد. در نهایت، بقا و تداوم آموزش در بحران، دیگر به داشتن دانشگاه فیزیکی نیست؛ بلکه به میزان آمادگی دیجیتال و اقتدار ملی در فضای مجازی گره خورده است.

درحال تکمیل////هوش مصنوعی استاد شد، متاورس کلاس را ساخت

هوش مصنوعی چگونه می‌تواند به تداوم آموزش در زمان جنگ کمک کند؟ آیا می‌توان از آن برای ساخت کلاس‌های خودکار و پلتفرم‌های هوشمند استفاده کرد؟

واقعیت این است که در جهانی که هر روز بیش از پیش با پیچیدگی‌های فناورانه و بی‌ثباتی‌های ژئوپلیتیکی (Geopolitics، شاخه‌ای از جغرافیای سیاسی است که به بررسی تأثیر عوامل جغرافیایی مانند موقعیت، منابع طبیعی، اقلیم و جمعیت بر سیاست خارجی و رفتار قدرت‌های سیاسی در سطح ملی و بین‌المللی می‌پردازد) مواجه می‌شویم، تداوم آموزش نه تنها یک دغدغه فرهنگی و آموزشی، بلکه امری حیاتی و راهبردی برای حفظ پایداری ملی است. در حال حاضر، هوش مصنوعی دیگر یک فناوری جانبی یا ابزار تکمیلی نیست؛ بلکه به‌تدریج به ستون فقراتی برای نظام‌های آموزشی تبدیل می‌شود؛ به‌ویژه در شرایطی که امکان آموزش فیزیکی، به دلیل جنگ یا بحران، عملاً از بین می‌رود. پاسخ به این مسئله، نیازمند نگاهی جامع به زیست‌بوم آینده آموزش است؛ جایی که متاورس و هوش مصنوعی با یکدیگر پیوندی عمیق دارند.

طریقت: هوش‌مصنوعی دیگر یک فناوری جانبی یا ابزار تکمیلی نیست؛ بلکه به تدریج به ستون فقراتی برای نظام‌های آموزشی تبدیل می‌شود

در این فضای جدید، متاورس بستری فراتر از اینترنت فعلی را فراهم می‌آورد. جهانی موازی، دائماً فعال و در دسترس، که مرز‌های فیزیکی، جغرافیایی و حتی زمانی را درمی‌نوردد. حال اگر این بستر را با ظرفیت‌های هوش مصنوعی تلفیق کنیم، نتیجه ساختاری است که می‌تواند آموزش را در شدیدترین شرایط ناپایداری هم تداوم بخشد. مثلاً تصور کنید که کلاس‌های درسی به‌جای اتاق‌های فیزیکی، در فضا‌های سه‌بعدی هوشمند برگزار شوند؛ کلاس‌هایی که با بهره‌گیری از واقعیت مجازی، حضور استاد، تخته، آزمایشگاه و گفت‌و‌گو‌های کلاسی را به‌شکلی کاملاً تعاملی بازتولید می‌کنند. در این فضا، هوش مصنوعی قادر است محتوا را به‌صورت خودکار مدیریت، به‌روزرسانی و حتی شخصی‌سازی کند؛ به این معنا که هر دانشجو متناسب با توان خود، سطح یادگیری و علاقه‌مندی خود، تجربه‌ای منحصر‌به‌فرد از آموزش خواهد داشت.

اما ماجرا تنها به زیرساخت‌های فنی محدود نمی‌شود. هوش مصنوعی می‌تواند در نقش یک مربی دیجیتال، همیشه در دسترس و پاسخ‌گو ظاهر شود. حتی امکان آن وجود دارد که اساتید درگذشته، یا شخصیت‌های تاریخی، از طریق آواتار‌های مبتنی بر هوش مصنوعی بازسازی شده و به‌صورت تعاملی به تدریس بپردازند. این ظرفیت‌ها، در دوران جنگ که دسترسی فیزیکی محدود می‌شود، می‌تواند شکاف آموزشی را پر و از توقف فرآیند یادگیری جلوگیری کند.

با این‌حال، باید تأکید کنم که چنین تحولاتی بدون حاشیه نیست. ما هنوز با مشکلات جدی در زمینه امنیت سایبری، حریم خصوصی و مسئولیت حقوقی در فضای متاورس مواجه‌ایم. همچنین مسائل روان‌شناختی مانند اعتیاد به محیط‌های مجازی، انزوای اجتماعی یا اختلال در هویت واقعی کاربران، باید با حساسیت ویژه مورد بررسی قرار گیرند. به همین دلیل، بهره‌گیری از این ظرفیت‌ها تنها زمانی اثربخش خواهد بود که با یک سیاست‌گذاری هوشمندانه، زیرساخت‌های بومی امن، مقررات‌گذاری دقیق و آموزش عمومی برای کاربران همراه شود. در کل، هوش مصنوعی نه‌تنها می‌تواند تداوم آموزش را در شرایط جنگی ممکن سازد، بلکه اگر با نگاه راهبردی و آینده‌نگرانه به کار گرفته شود، می‌تواند بنیان‌های آموزش را برای ورود به عصر دیجیتال متحول کند؛ عصری که در آن، یادگیری فراتر از مرزها، زمان و حتی محدودیت‌های انسانی جاری خواهد بود.

در موقعیت‌هایی که استاد یا زیرساخت فیزیکی در دسترس نیست می‌توان از ابزار‌های مبتنی بر، Ai برای جایگزینی انسان استفاده شود؟ چه مزایا و چه خطراتی دارد؟

در شرایطی که دسترسی به استاد یا زیرساخت‌های فیزیکی ممکن نیست، می‌توان از فناوری‌های مبتنی بر هوش مصنوعی بهره گرفت تا خلأ انسانی و محیطی را تا حد زیادی پوشش داد. در واقع، این ابزار‌ها قادرند به عنوان جایگزینی مؤثر، فرآیند آموزش را استمرار بخشند و حتی در برخی موارد آن را ارتقاء دهند. محیط‌های مجازی مانند متاورس و تکنولوژی‌هایی، چون یادگیری ماشینی و پردازش زبان طبیعی، امکان شبیه‌سازی کلاس‌های درسی، تعامل با محتوا، و ارتباط مؤثر بین فراگیران را فراهم می‌آورند. از مزایای این رویکرد می‌توان به دسترسی بدون محدودیت جغرافیایی، کاهش هزینه‌های آموزشی، انعطاف‌پذیری زمانی، و فراهم‌سازی آموزش شخصی‌سازی‌شده اشاره کرد. همچنین، دانشجویان می‌توانند از طریق آواتار‌های خود در محیط‌هایی سه‌بعدی تعامل کنند و تجربه‌ای شبیه به حضور در کلاس واقعی داشته باشند. قابلیت یادگیری تطبیقی هوش مصنوعی نیز به آموزش عمیق‌تر و متناسب با نیاز‌های هر فرد کمک می‌کند. این فناوری حتی در غیاب استاد، می‌تواند نقش مربی، راهنما و پاسخ‌گو را ایفا کند. با این حال، این جایگزینی با مخاطراتی نیز همراه است. از جمله نگرانی‌های جدی می‌توان به آسیب‌های روانی ناشی از انزوا و فقدان تعامل انسانی و اعتیاد به فضای مجازی، مسئولیت‌پذیری در قبال خطا‌ها و تضمین عدالت آموزشی اشاره کرد. همچنین، نبود ارتباط انسانی مستقیم ممکن است باعث کاهش انگیزه یادگیری یا افت کیفیت آموزش در بلندمدت شود. باید تأکید کرد که گرچه ابزار‌های مبتنی بر هوش مصنوعی می‌توانند در شرایط بحرانی جایگزین مؤثری برای استاد یا زیرساخت‌های آموزشی باشند، اما به منظور بهره‌برداری پایدار و ایمن از آنها، سیاست‌گذاری هوشمند، نظارت اخلاقی، و توسعه چارچوب‌های حقوقی و... ضروری است. هوش مصنوعی نباید جانشینی برای انسان باشد، بلکه باید همیار و مکملی برای ارتقاء کیفیت آموزش در دنیای متحول امروز و فردا تلقی شود.

به نظر شما، دانشگاه آینده چگونه باید دانشجویان را برای ترکیب دانش رسانه‌ای و ابزار‌های هوش مصنوعی آموزش دهد؟ آیا چیزی به نام «روایت‌گری دیجیتال بحران» باید در برنامه درسی وارد شود؟

در جهان دیجیتال امروز نقش دانشگاه در تربیت نسلی که توانایی تحلیل انتقادی، کاربرد هوشمندانه و روایت‌گری اخلاق‌مدار از تحولات فناورانه را داشته باشد، اهمیتی دوچندان یافته است. در این راستا، دانشگاه آینده ناگزیر است که آموزش تلفیقی از سواد رسانه‌ای و مهارت‌های هوش مصنوعی را به عنوان یک بنیان آموزشی تلقی کند. سواد رسانه‌ای نه‌تنها توانایی تفکیک اطلاعات جعلی از واقعی را به دانشجویان می‌آموزد، بلکه درکی عمیق از سازوکار‌های پشت محتوای تولیدشده، منطق پلتفرم‌ها و نقش الگوریتم‌ها در شکل‌دهی افکار عمومی ارائه می‌دهد. در این میان، ابزار‌های هوش مصنوعی همچون چاقویی دولبه عمل می‌کنند از سویی امکان تولید، تحلیل و بازتولید محتوا را تسهیل می‌کنند و از سوی دیگر، در صورت استفاده ناآگاهانه، می‌توانند به ابزار‌های دستکاری افکار یا انتشار اطلاعات نادرست تبدیل شوند. بنابراین، دانشجویان باید بتوانند با نگاهی مسئولانه و منتقدانه، از این ابزار‌ها در جهت خلق ارزش و حل مسائل پیچیده استفاده کنند.

در این چارچوب، گنجاندن مفهومی، چون «روایت‌گری دیجیتال بحران» در برنامه‌های درسی دانشگاهی، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. این حوزه، دانش و مهارت‌هایی را در اختیار دانشجویان قرار می‌دهد تا بتوانند در مواجهه با بحران‌هایی همچون اطلاعات نادرست، حملات سایبری، بحران هویت یا حتی جرم در متاورس، نقش فعالی ایفا کرده و پاسخ‌هایی دقیق، مستند، اخلاقی و اقناع‌کننده تولید کنند.

روایت‌گری بحران در فضای دیجیتال، فقط یک مهارت رسانه‌ای نیست، بلکه ترکیبی است از اخلاق، قانون، فناوری و خلاقیت که دانشجو را به شهروند دیجیتال مسئول تبدیل می‌کند. دانشگاه آینده باید به یک «فرادانشگاه» با ساختاری میان‌رشته‌ای و فناورمحور تبدیل شود؛ جایی که حقوق‌دان، مهندس، متخصص رسانه و کارآفرین، همگی در کنار هم به فهم و بازتعریف آینده‌ای بپردازند.

اگر جنگی در آینده رخ دهد، دانشگاه‌ها چگونه می‌توانند از تکنولوژی برای حفظ نه فقط آموزش، بلکه هویت فرهنگی و آزادی آکادمیک استفاده کنند؟

اگر بخواهم صریح بگویم، در آینده‌ای که احتمال جنگ‌های فیزیکی و دیجیتالی دیگر یک فرض دور از ذهن نیست، دانشگاه‌ها باید خود را نه صرفاً به عنوان نهاد‌های علمی، بلکه به عنوان حافظان فرهنگی، سیاسی و حتی تمدنی بازتعریف کنند. دانشگاه در چنین فضایی، باید جایگاهی فراتر از کلاس درس داشته باشد؛ جایگاهی در قامت یک «سنگر نرم» که بتواند هم از آموزش، هم از حقیقت، و هم از هویت ملی در برابر هجمه‌های سازمان‌یافته دفاع کند. در جهانی که تحت سلطه پلتفرم‌ها و زیرساخت‌های اطلاعاتی متعلق به ابرقدرت‌هاست (همان‌هایی که با ژست‌های دموکراسی‌خواهی، عملاً الگوریتم‌های سانسور و حذف روایت‌های مخالف را طراحی و تحمیل می‌کنند) دیگر نمی‌توان ساده‌دلانه به بی‌طرفی تکنولوژی دل بست. حقیقت این است که در دل بحران، فناوری هم می‌تواند ابزار رهایی باشد، هم ابزار سلطه. متاورس و زیرساخت‌های هوش مصنوعی اگر بدون بومی‌سازی و بدون ملاحظات هویتی مورد استفاده قرار گیرند، ممکن است بستری شوند برای حذف صدا‌های مستقل، نادیده گرفتن تاریخ‌های بومی و تثبیت روایت‌های تحریف‌شده‌ای که از سوی استکبار جهانی تغذیه می‌شوند. 

دانشگاه باید نسل آینده را برای نبردی تربیت کند که در آن، سلاح‌ها دیده نمی‌شوند اما ذهن‌ها هدف گرفته می‌شود

در چنین شرایطی، جوان دانشگاهی تنها یک دانش‌آموز نیست؛ او حامل مسئولیتی تمدنی است. ما باید دانشگاه را به فضایی تبدیل کنیم که در آن دانشجو، ضمن آشنایی با فناوری‌های نوین، به آگاهی سیاسی، فرهنگی و ملی نیز مسلح شود. جوان امروز باید بداند که ایستادن پای وطن، فقط در میدان جنگِ سخت نیست؛ گاهی در دفاع از هویت ملی در میدان جنگ نرم و روایتی است. زمانی که دشمن، با چهره‌ای فریبنده، در حال زدودن نام‌ها، نماد‌ها و روایت‌های ما از حافظه جهانی است، این دانشگاه و دانشجویان‌اند که باید پرچم‌دار بمانند. اینجا دیگر بحث فقط بر سر انتقال محتوا نیست؛ مسئله این است که آیا ما می‌توانیم «روایت خودمان از خویشتن» را در فضای دیجیتال تثبیت کنیم یا نه؟ در زمانی که آواتارها، مدل‌های زبانی، و پلتفرم‌ها در انحصار غرب هستند، ما باید فضا‌هایی مستقل خلق کنیم که در آنها بتوان هویت ایرانی، زبان فارسی و ارزش‌های اصیل بومی را بازآفرینی کرد. این وظیفه‌ای ا‌ست که با هیچ بودجه نظامی قابل تحقق نیست، بلکه تنها با ایمان، آگاهی و همت نسل دانشگاهی ممکن خواهد بود. بنابراین، اگر دانشگاه در آینده بتواند جوانان را به جای مصرف‌کننده صرفِ تکنولوژی، به کنش‌گرانی با عرق ملی، بینش راهبردی و آمادگی برای نبرد‌های نرم تبدیل کند، آن‌گاه می‌توان گفت نه‌تنها از آموزش در دوران بحران محافظت کرده، بلکه از استقلال فکری یک ملت دفاع کرده است، دفاعی بی‌سلاح، اما پرصلابت.

شما اگر بخواهید یک توصیه به دانشگاه‌ها درباره پیوند آموزش، تکنولوژی و آمادگی در برابر جنگ بدهید، آن توصیه چیست؟

اگر بخواهم از زاویه دید مشرف به فضای تکنولوژی دنیا به این موضوع نگاه کنم و توصیه‌ای استراتژیک ارائه دهم که دربرگیرنده پیوند آموزش، تکنولوژی و آمادگی در برابر جنگ باشد، باید یک لایه حیاتی دیگر را نیز وارد این گفتمان کنیم: «حفظ اقتدار ملی در برابر نفوذ اطلاعاتی و فرهنگی ابرقدرت‌ها» توصیه کلیدی من این است که دانشگاه‌ها باید به کانون «بازتولید اقتدار ملی» در بستر فناوری تبدیل شوند. متاورس و هوش مصنوعی، نه تنها ابزار‌هایی بی‌طرف برای آموزش یا پژوهش نیستند، بلکه خود میدان نبرد جدیدی هستند؛ جایی که در آن، سلطه اطلاعاتی، قالب‌سازی ادراکی و حتی مهندسی ناخودآگاه نسل‌ها توسط قدرت‌های فرامنطقه‌ای با قدرت اقتصادی و انحصار پلتفرمی دنبال می‌شود. بنابراین، دانشگاه باید با هوشیاری راهبردی به میدان بیاید.

اول از همه، باید صریح گفت که استقلال علمی بدون استقلال فناورانه، یک توهم است. وقتی دانشگاه‌ها صرفاً مصرف‌کننده پلتفرم‌های غربی یا الگوریتم‌های خارجی باشند، محتوا و ذهنیت آموزشی ناخواسته تحت سیطره گفتمان مسلط آن کشور‌ها قرار می‌گیرد؛ لذا توصیه می‌کنم دانشگاه‌ها نه‌فقط به آموزش ابزار‌های فناوری، بلکه به بومی‌سازی الگوریتم‌ها، زبان‌های برنامه‌نویسی، سامانه‌های پردازش داده و تحلیل محتوا بپردازند. باید بتوانیم هوش مصنوعی خود را با داده‌های خودمان، با تاریخ و روایت خودمان تربیت کنیم، از سوی دیگر، آمادگی در برابر جنگ، امروز نه به معنای ساخت پادگان یا سلاح، بلکه به معنای تقویت ذهن‌های مقاوم و باانگیزه در برابر استعمار نرم است. دانشگاه‌ها باید به جای اینکه صرفاً دانش را منتقل کنند، حس «مالکیت فرهنگی» و «تعهد ملی» را در جوانان تزریق کنند. جوان دانشگاهی ما باید بداند که وطن، فقط یک خاک نیست، بلکه یک «جریان زنده ادراکی» است که اگر نتوانیم در متاورس از آن محافظت کنیم، عملاً در میدان بی‌صدا شکست خواهیم خورد.

پس توصیه من، به‌روشنی این است که دانشگاه باید به قلب پیوند بین فناوری و هویت ملی تبدیل شود؛ جایی که در آن آموزش با پرورش آمیخته شود، فناوری در خدمت ارزش‌های بومی قرار گیرد و جوان دانشگاهی، نه فقط مصرف‌کننده تکنولوژی، بلکه حافظ مرز‌های دیجیتال وطن باشد.

ما اگر نتوانیم در برابر سانسور‌های خزنده، دستکاری‌های اطلاعاتی و سلطه پلتفرمی ابرقدرت‌ها ایستادگی کنیم، در آینده نه‌چندان دور، دیگر کسی مرز‌های سیاسی‌مان را هم جدی نخواهد گرفت. بنابراین، دانشگاه باید نسل آینده را برای نبردی تربیت کند که در آن، سلاح‌ها دیده نمی‌شوند، اما ذهن‌ها هدف گرفته می‌شوند.

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا