فداکاری و غربت؛ نخستین روز ربیعالاول با دو روایت ماندگار

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، «علی! امشب باید در بستر من بخوابی...» صدای آرام پیامبر (ص) در سکوت شب پیچید. هوای مکه سنگین بود و شمشیرهای قریش پشت دیوار خانه برق میزد. هرکدام از جوانان قریش مأمور شده بودند تا صبح، با ضربهای کار پیامبر را یکسره کنند. امشب، شبی نبود مثل همه شبها. علی (ع) با شنیدن سخن پیامبر لبخندی زد؛ لبخندی که معنایش چیزی جز «جانم فدای تو» نبود.
لیلةالمبیت؛ شبی که تاریخ عوض شد
در بستر پیامبر، علی (ع) آرام گرفت. دلش مطمئن بود که با این فداکاری، راه اسلام روشنتر میشود. لحظهای که دشمنان به خانه هجوم بردند، انتظار داشتند با ضربهای کار پیامبر را بسازند. اما ناگهان با جوانی روبهرو شدند که بیپروا از بستر برخاست. فریادها بلند شد:
– «محمد کجاست؟!»
علی (ع) با شجاعتی کمنظیر گفت: «آیا شما او را به من سپرده بودید که اکنون بازخواست میکنید؟»
مردان مهاجم قریش خشمگین شدند و با حیرت نگاه میکردند به جوانی که با سری برافراشته، سپر جان پیامبرش شد. این همان فداکاریای بود که قرآن آن را ستود: «وَ مِنَ النّاسِ مَن یَشری نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّه...»
نخستین روز ربیعالاول؛ آغاز هجرت
در همان صبحگاه، پیامبر اکرم (ص) به فرمان خدا، مکه را ترک کرد. راه پرخطر بود و دشمنان به دنبالش، اما پیامبر دلش مطمئن به وعده الهی قرص بود. وقتی به غار ثور رسیدند، آرامشی عجیب در دل شب حاکم شد.
سه روز پیاپی، پیامبر در غار ماند. در بیرون، قریش تا پای غار آمدند. تار عنکبوتی نازک و آشیانه کبوترها در دهانه غار، دشمن را فریب داد. پیامبر با نگاهی مطمئن به همراهش فرمود: «لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا»؛ غم مخور، خدا با ماست.
از همین روز بود که هجرت معنا گرفت؛ روزی که اسلام از محاصره مکه بیرون آمد و راهی تازه به سوی مدینه گشود.
نخستین روز ربیعالاول، سرآغاز تمدنی شد که قرنها بعد در دل تاریخ امت اسلامی را زنده نگاه داشت.
غربت سامرا؛ مسمومیت امام عسکری (ع).
اما تاریخ تنها یک چهره از این روز ندارد. قرنها بعد، در نخستین روز ربیعالاول سال ۲۶۰ هجری در شهر سامرا خانه امام یازدهم شیعیان رنگی دیگر به خود گرفت. امام حسن عسکری (ع)، جوانی ۲۸ ساله در اثر زهری که به او خورانده بودند، بیمار شد.
یادگار پیامبر، در غربتی سنگین میان دیوارهای پادگان نظامی سامرا با چهرهای رنگپریده بر بستر افتاد. شاگردان و یارانش با دلی آشفته کنار بستر میگریستند. صدای سرفههای امام و نگاه نگران مردم، فضای خانه را پر کرده بود.
روایتی میگوید همان روز، اشک در چشم یاران حلقه زده بود. آنان میدانستند که دشمن، سالهاست چشم بر خاموش کردن این چراغ دوخته است. در حالی که مدینه روزی با هجرت پیامبر روشن شد، سامرا در این روز، با اندوه بیماری امام در تاریکی فرو رفت.
تاریخنگاران درباره روز شهادت امام عسکری (ع) اختلاف دارند؛ برخی همین روز نخست ربیعالاول را روز شهادت دانستهاند، برخی چهارم و برخی هشتم را. اما همه منابع تأکید میکنند که بیماری امام در این روز آغاز شد؛ روزی که طعم زهر، جان امام را گرفت و خاطرهای تلخ در حافظه شیعه بر جای گذاشت.
یک روز، دو تصویر
نخستین روز ربیعالاول همچون تابلویی است با دو تصویر متفاوت: در یک سوی آن، پیامبر (ص) است که هجرت را آغاز میکند، تا امیدی تازه در دل مسلمانان جوانه بزند؛ و در سویی دیگر، امام حسن عسکری (ع) است که با زهری جانکاه به بستر بیماری میافتد و شیعیان را در غم و غربتی جانسوز فرو میبرد.
در واقع این روز، روزی است که هم بوی آزادی دارد و هم طعم مظلومیت؛ روزی که هم یادآور فداکاری علی (ع) است و هم روایت غربت امامی جوان در سامرا.
انتهای پیام/