امام حسن مجتبی(ع)؛ مظلومیتی که با یک تدبیر جاودانه شد

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، ۲۸ صفر یادآور دو مناسبت تلخ و حزن آور برای جامعه اسلامی سات رحلت جانگداز حضرت ختمی مرتب محمد مصطفی (ص) در سازدهمین سال هجرت و شهادت
حضرت امام حسن مجتبی (ع) در سال ۵۰ هجری قمری در این روز رخ داد تا دوستداران نبوت و در امتداد آن شجره ولایت در این رو عزادار و حزین باشند.
امام حسن مجتبی (ع) دومین پیشوای شیعیان هستند که متأسفانه به دلایلمختلف سیره و روش ایشان در پس پردههایی از ابهام باقی مانده است.
جریان صلح آن حضرت با معاویه از اتفاقاتی است که تنها با تحلیل و ریشه یابی و همچنین شناخت فضای حاکم قابل فهم است.
برای تبیین این واقعه می توان گفت اگر چه تدبیر امام مجتبی (ع) در مورد امر صلح مورد شبهههای فراوانی قرار گرفته، اما بیتردید در زمان حضرت تدبیر دیگری چاره ساز نبوده است.
دوران امامت امام حسن علیه السلام ویژگیهای خاصی داشت. به طور کلی زندگی ایشان به چند مقطع تقسیم میشود؛ اول، از ولادت حضرت تا رحلت رسول اکرم. دوم، دوران امامت پدر بزرگوارشان در دوره ۲۵ سال سکوت امیرالمومنین و پنج سال
خلافت ایشان. دوره سوم زندگی امام حسن، دوران امامت ایشان است؛ از زمان شهادت پدرتا شهادت خودشان. آن دوران هم به دو دسته قابل تقسیم است: دوره حکومت داری ایشان و دوره ۱۰ سال کناره گیری از حکومت و صلح اجباری.
یک نکته را باید توجه کرد که در میان مسلمانان امام حسن علیه السلامبه گونهای تعریف شده که گویی اهل صلح و سازش بوده است. گویی اهل نفوذ و مرد روزهای سخت و ایستادگی نبودند. باید گفت که چنین چیزی اشتباه است. حتی اهل تسنن هم درتمجید خصائص اخلاقی ایشان بسیار گفتهاند و همچنین در تمجید رشادت هایشان. در میان
بسیاری از راویان اهل تسنن و تشیع آمده که پیغمبر از امام حسن علیه السلام تجلیلکرده و فرمودند: «به واسطه حسن در امت من صلح ایجاد میشود». در واقع کناره گیری حضرت مجتبی از خلافت باعث میشود دودستگی در میان مسلمانان ایجاد نشود و امت مسلمانیکپارچه شوند.
دوره امام حسن مجتبی علیه السلام از سختترین و تلخترین مقاطع تاریخ
اسلام، بلکه تاریخ بشریت است. موقعیتی که بعد از شهادت امام علی با کوتاهیها وخیانتهای مردم کوفه پدید آمد و نهایتاً امام علی علیه السلام در اوج مظلومیت و غربت به شهادت رسیدند. پس از ایشان امام مجتبی عهدهدار مسئولیت خلافت بر مسلمانانشد. ایشان با مردانی مواجه شد که از حق گریزان بودند؛ چرا که حکومت حق میخواهد
جامعه آن زمان را که بسیار از اهداف اصلی اسلام و راه پیامبر منحرف شده بود، بهراه درست برگرداند. امیرالمومنین بسیار بر این امر تلاش کرد، اما نهایتا موفق نشد و به شهادت رسید. حال حسن علیه السلام در این جایگاه قرار گرفته؛ جایگاهی بس بدتراز دوران امام علی. اگر امیرالمومنین زمانی میخواست اعلام جنگ کنند و به جنگ معاویه برود، حدود ۹۵ هزار نفر برای جنگ آماده بودند، اما امام مجتبی زمانی بهخلافت رسید که هنوز بر امور مسلط نشده بود. معاویه بعد از شنیدن شهادت حضرت علی و
خلافت امام حسن (ع) به شدت برآشفت؛ چرا که نیک میدانست امام حسن علیه السلام بامعنویت و خصایصی که دارد بسیار راحت مردم را علیه او خواهد شوراند. او نیک میدانست که امام حسن قطعاً موفق میشد حاکمیت معاویه در شام را نابود کند. از همین رو بودکه معاویه از شام به کوفه لشکر کشید. حالا امام حسن علیه السلام و هر حکومتی هم جای ایشان بود، در برابر چنین لشکرکشی عکس العمل نشان میداد.
اگر جنگی بین امام و معاویه درمیگرفت، هیچگاه شرایط موجود جامعهاجازه پیروزی به امام نمیداد، پس امام نمیخواستند چنین جنگی سر بگیرد و مسلمانان عراق و عربستان با مسلمانان شام درگیر شوند و مسلمانکشی و برادرکشی راه بیفتد.
یکی از دلایل صلح امام حسن (علیهالسلام) این بود که ایشان میدانستندحتی اگر ۱۰ سال جنگ با معاویه را ادامه بدهند، باز هم مجبور به تسلیم میشوند. در این سالها چه بلایی بر سر مسلمانان میآمد؟ بدون آنکه سودی به اسلام برسد، هزاران نفر کشته میشدند و اموال و آرامش مسلمانان از بین میرفت.
البته امام به تشخیص فردی خود قانع نشدند، بلکه در شورای بزرگانحکومت هم برخی معتقد بودند، که این مسلمانکشی ثمری ندارد و توافق بهتر است. جنگ با معاویه نه به سود کوفیان بود و نه به سود اهل شام؛ چون این جنگ داخلی مقدمات حمله نظامی رومیان به اسلام را هم فراهم میکرد.
از طرفی لشگر امام با جمعیت حداقل سی هزار نفر در مقابل لشگر حدود صد و پنجاه هزار نفری معاویه قدرت کمتری داشت. در صفین که حضرت علی (علیهالسلام) لشگر قویتری داشتند هم حدود هجده ماه با معاویه جنگیدند، اما معاویه در لحظه
نهایی نیرنگ قرآن روی نیزهها را اجرا کرد؛ در نتیجه عملاً جنگ با معاویه بدونداشتن سپاهی منسجم، فقط منجر به تلف شدن چندین هزار نفر از هر دو طرف میشد.
وقتی امام مجتبی خیانت جمع زیادی از فرماندهان خود را دیدند یقین داشتند که به موفقیت نمیرسند. معاویه کسی بود که در دوران پدر بزرگوارشان در جنگ صفین توطئهای کرد و قرآن به نیزه زد و دو دستگی و چنددستگی در لشکر امیرالمومنینبه وجود آورد. حال لشکر امام حسن علیه السلام پیش از چنین توطئهای از سوی معاویه.
به چنین چند دستگیهایی رسیده است؛ لذا امام مجتبی تصمیم گرفت این لشکر ناهمگون راتصفیه کند. سخنانی ایراد فرمود و بر مبنای این سخنان آنهایی را که انگیزه مادی داشتند و یا با بی انگیزگی و بی تفاوتی به میدان نبرد آمده بودند، کنار زد.
ایشان در سخنانی خطاب به مردم کوفه فرمودند که مردم معاویه دارد ما را به چیزی دعوت میکندکه نه خیری برای دنیا دارد و نه آخرت. به راستی که اگر پیشنهاد او را بپذیرید.
نانی را که خداوند برای شما مقدر کرده از شما دریغ خواهد کرد. اگر رضای خدا و مرگبا عزت را میطلبید، پیشنهاد او را نپذیرید؛ چرا که جز شمشیر بین ما و معاویه
نباید باشد. اما این زمان بود که فریاد «دنیا دنیا» از میان لشکریان امام مجتبی (ع) برخاست. گستاخی به جایی رسید که آنها گفتند رضای خدا و مرگ باعزت چیست؟ ما
باقی ماندن در دنیا را میخواهیم. حتی یک نفر در آن میان به حمایت و دفاع از امامحرفی نزد. امام حسن به نیکی میدانست که معاویه باطل است و باید با او مقابله کند.
اما با چنین وضعی، قبل از معاویه در صورت بروز چنین جنگی لشکریان او را نابود میکنندو اوضاع به طور کامل به دست معاویه میافتد. معاویهای که هدفی جز نابودی اصل
اسلام نداشت. اینجاست که به درستی تعبیر زیبای رهبر انقلاب محقق میشود وشکوهمندترین نرمش قهرمانانه تاریخ صورت میگیرد.
شهادت غریبانه امام حسن مجتبی (ع)
جنادة بن ابی امیه میگوید: وارد شدم بر حسن بن على علیه السّلام در
آن مرضى که به آن ارتحال فرمود، و در پیش روى او طشتى بود که در آن خون ریخته بود، و جگر حضرت در اثر زهرى که معاویة بن أبى سفیان- خدایش لعنت کند- به آن حضرت
خورانده بود قطعه قطعه بیرون مىآمد، عرض کردم: اى مولاى من! چرا خود را معالجهنمىکنى؟ فرمود: اى ابا عبد اللَّه مرگ را به چه چیز علاج کنم. گفتم: انّا للَّه و انّا الیه راجعون سپس حضرت به جانب من توجه کرده فرمود: به خدا سوگند این پیمانىاست که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله با من فرموده که این امر (امامت) را
دوازده نفر پیشوا و امام از فرزندان على و فاطمه مالک شوند، و هیچ یک از ما نیستجز این که یا به زهر و یا به شمشیر کشته شود (و به مرگ عادى از دنیا نخواهیم رفت)
سپس طشت را از نزد حضرت برداشتم و حضرت تکیه داد.
جناده گوید: به وى عرضذکردم: اى فرزند رسول خدا مرا موعظه فرما. فرمود: آرى، مهیاى مسافرت (آخرت) شو، و
توشه آن را پیش از رسیدن اجل فراهم نما، و بدان که تو دنیا را طلب نمایى و مرگ تورا مىطلبد، و اندوه و غصه روزى را که نیامده در روزى که در آن هستى به خود راه
مده، و بدان که در آنچه بیش از قوت خود مال فراهم کنى خزینهدار دیگران خواهى بود؛ و بدان که در حلال دنیا حساب و در حرام آن عقاب و در شبهه ناکهایش عتاب (و سرزنش) است.
جناده گوید: پس نفس حضرت به شماره افتاد و رنگ مبارکش زرد شد به طورىکه بر آن حضرت ترسناک شدم، (در این هنگام) حضرت امام حسین علیه السّلام و اسود بن أبى الاسود (یکى از اصحاب رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله) وارد شدند آن حضرتامام حسن را در برگرفت و سر مبارکش و میان دو دیدگانش را بوسید و نزدش نشست، پس مقدارى آهسته با هم صحبت کردند، ابو الاسود گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّاإِلَیْهِ راجِعُونَ امام حسن علیه السّلام خبر مرگ خود را به برادرش مى دهد.
بی تردید صلح امام (ع) خاری در چشم و استخوانی در گلوی آن بزرگوار بود، اما چارهای هم نداشت. سید عبدالحسین شرف الدّین مینویسد: «صلح امام حسن (ع) با معاویه، از دشوارترین حوادثی بود که امامان اهل بیت پس از رسول اکرم (ص) از
ناحیه این امت بدان دچار شدند. امام حسن (ع) با این صلح، آن چنان محنت طاقتفرساییرا متحمل شد که هیچ کس جز به کمک خدا قادر بر تحمل آن نیست؛ لیکن او از این
آزمایش... سربلند و پیروز بیرون آمد.»
آن حضرت در برابر پیشنهاد صلح از سوی معاویه، خطاب به مردم فرمود: «معاویه ما را به چیزی خوانده که نه در آن عزت و بزرگواری است و نه انصاف. اکنون
اگر طالب زندگی هستید، از او بپذیریم و این خار را در دیده فرو برده و دیده را برهم نهیم و اگر خواستار مرگ (با عزت) هستید، ما جان خود را در راه رضای خدا بذل
میکنیم و محاکمه معاویه را به خدای یکتا وامیگذاریم.»
انتهای پیام/