قصه پرغصه تکرار حوادث در ایران؛ چرا هشدارهای ایمنی بازدارنده نیست؟

قصه پرغصه تکرار حوادث در ایران؛ چرا هشدارهای ایمنی بازدارنده نیست؟
تکرار مکرر حوادث در ایران، زخمی است که بر دل خانواده‌های زیادی در سراسر کشور می‌نشیند و چهره شهرها را مغموم می‌کند. توقف این چرخه دردناک تنها با فرهنگ‌سازی اصولی و همبستگی اجتماعی ممکن است که این امر، نیازمند بازنگری فوری در روش‌های فرهنگ‌سازی و سیستم‌های مجازاتی فعلی است.

به گزارش خبرنگار آنا، امروز هم همانند روزها و شب‌های گذشته، شهری دیگر قربانی بی‌تفاوتی و بی‌توجهی به اصول ایمنی شد. در اتوبان آیت الله سعیدی واقع در تهران، صحنه‌ای تکراری اما تلخ، بار دیگر تپش قلب شهر را کند کرد؛ یک خودرو به دلیل عدم توجه راننده‌اش به جلو با یک دستگاه موتورسیکلت برخورد کرد. مرد جوانی که هدایت موتورسیکلت را بر عهده داشت، آخرین سفر عمرش را بی‌کلاه ایمنی آغاز کرده بود؛ کلاه ساده‌ای که شاید می‌توانست سرنوشت متفاوتی را برای او و خانواده‌اش رقم بزند. این بار هم کلاه ایمنی پای ثابت غیبتش را در لیست مقررات ایمنی کشور امضا زد و خانواده‌ای دیگر با واقعیتی تلخ‌تر از هر هشدار و جریمه، تا ابد داغدار و وامانده شد.

ردپای چنین اتفاقاتی نه‌تنها در پایتخت، بلکه در گوشه و کنار هر شهری به وضوح قابل مشاهده است. هم‌زمان با این حادثه، در نقطه ای دیگر از جنوبی‌ترین خیابان‌های تهران، خانه‌ای به دست بی‌مبالاتی و سهل‌انگاری مالکان دچار آتش‌سوزی می‌شود. شعله‌های آتش، نه‌تنها سرمایه سال‌های زندگی یک خانواده را نابود می‌کند، بلکه خاطره‌ امنیت را برای همیشه از میان دیوارهای سوخته آن خانه می‌برد. رویدادهایی از این جنس، همواره یادآور می‌شوند که جان و مال مردم تا چه اندازه در گرو اجرای ساده‌ترین دستورالعمل‌های ایمنی است؛ دستورالعمل‌هایی که بارها گفته و شنیده شدند اما گویی راهی به عمل نیافته‌اند.

فقدان کلاه ایمنی در صدر علل حوادث فوت و جرح موتورسواران

نگاهی به آمارهای رسمی و غیررسمی، پرده‌ای تاریک‌تر از آنچه در خیابان‌ها به چشم می‌خورد، پیش روی ما می‌گشاید. براساس گزارش‌های پزشکی قانونی، در سال‌های اخیر، مرگ موتورسواران بر اثر ضربه به سر، سهمی قابل توجه از کل جان‌باختگان تصادفات را به خود اختصاص داده است؛ عاملی که با یک ابزار محافظ ساده قابل پیشگیری است اما همچنان تبدیل به یک معضل لاینحل در فرهنگ ترافیکی ایران شده است. موتورسواران، عمده‌ترین قربانیان تصادفات در کلان‌شهرها هستند. در تهران، روزانه ده‌ها تصادف موتورسیکلت ثبت می‌شود و در اکثر قریب به اتفاق این موارد، فقدان کلاه ایمنی به عنوان تعیین‌کننده مرگ و جراحت‌های شدید مطرح است.

چرا تذکرات ایمنی مانع از وقوع حادثه نمی‌شود؟

آنچه ماجرا را پیچیده‌تر می‌کند، تکرار بی‌وقفه‌ای است که حوادث مشابه در سراسر کشور دارند. مسئولان بارها در گوش جامعه نجوا کرده‌اند و پلیس راهور، آتش‌نشانی و سایر نهادهای ایمنی از هیچ تلاشی برای آگاه‌سازی و هشدار فروگذار نکرده‌اند. اطلاع‌رسانی‌های عمومی، پویش‌های رسانه‌ای، نصب بنرها، برگزاری کارگاه‌ها و حتی ورود هنرمندان و سلبریتی‌ها نه‌تنها بی‌اثر نبوده است، که دست‌کم در مقطع زمانی، حساسیت عمومی را برانگیخته است، اما اتکای صرف به هشدار و نصیحت، نتوانسته است مانع تکرار حوادث تلخ شود.

در همین زمینه، سرهنگ کشیر، از معاون اجتماهی پلیس راهور، پس از اعلام فوت راکب موتور سیکلت حادثه اتوبان سعیدی، بار دیگر بر اهمیت استفاده از کلاه ایمنی تأکید کرد و به صراحت اعلام نمود که اهمیت این وسیله بیش از آن است که به بهانه گرمای هوا یا حتی محدودیت‌های اقتصادی از کنارش به راحتی عبور کرد. او هشدار داد که استفاده نکردن از کلاه ایمنی، تنها سهل‌انگاری فرد نیست بلکه نوعی بی‌توجهی به حق زندگی است؛ حقی که با مرگ یک نفر، زنجیروار خانواده، جامعه و حتی ساختار اقتصادی کشور را با بار آسیب‌های ثانویه روبه‌رو می‌کند.

تجربه موفق فرهنگ‌‌سازی در بستن کمربند ایمنی در ایران

مروری کوتاه بر خاطره اجتماعی در زمینه فرهنگ‌سازی ترافیکی یک نکته متمایز را آشکار می‌کند: تجربه موفق بستن کمربند ایمنی در خودرو. سال‌ها پیش، این عادت هم مانند کلاه ایمنی یک امر تحمیلی و نادیده گرفته شده بود؛ اما با پیگیری پلیس و بازوی رسانه‌ای، فرهنگ عمومی کم‌کم همراه شد و امروزه بسیاری از مردم حتی پیش از الزام قانونی، داوطلبانه کمربندشان را می‌بندند. نکته دقیقا همین‌جاست؛ چرا الگوی موفق کمربند ایمنی در مورد کلاه ایمنی نتیجه‌بخش نبوده و چرا بعد از سال‌ها هشدار و تهدید به جریمه، هنوز صحنه تلخ کشته‌شدن راکب بی‌کلاه تکرار می‌شود؟

گرما، گرانی، و یک باور خطرناک؛ چرا کلاه ایمنی کنار گذاشته می‌شود؟

برای فهم عمیق‌تر این مسئله، خبرنگار آنا به میان جمع موتورسواران رفت؛ صاحبان اصلی تجربه و تصمیم‌گیری. بسیاری از آنان اذعان دارند که دلایل مختلفی آنها را از همراه کردن این مجهزکننده حیاتی بازمی‌دارد: گرمای طاقت‌فرسای تابستان، وزن کلاه‌ها، کیفیت نامناسب برخی مدل‌ها، مشکلات اقتصادی در تهیه نمونه استاندارد، و البته، نوعی مقاومت فرهنگی و احساس «باور نشدن خطر برای خود». موتورسوار جوانی می‌گوید: ده سال موتورسوارم و تا حالا زمین نخورده‌ام. همیشه می‌گویم حادثه برای دیگران است.

مقایسه همین فضا با رانندگان خودرو که حالا کمربند را جزئی از هویت رانندگی خود می‌بینند، نشان‌دهنده یک شکست فرهنگی است که به اندازه کافی ریشه‌یابی نشده است.

راه حل، ایجاد همبستگی اجتماعی در اجرای قانون است

کارشناسان حوزه روانشناسی اجتماعی معتقدند که مغفول ماندن فرهنگ ایمنی، بیش از هرچیز ریشه در رفتارهای جمعی و نوع تعامل فرد با جامعه دارد. دکتر حق‌شناس، جامعه‌شناس ایمنی، می‌گوید: فرهنگ ایمنی پدیده‌ای تدریجی است؛ مفهومی که در طول نسل‌ها با رفتارهای درست و بازدارنده اجتماعی شکل می‌گیرد. تا وقتی خطر را متعلق به دیگری بدانیم و همبستگی اجتماعی در مواجهه با قانون نهادینه نشود، هیچ هشدار و جریمه‌ دائمی نمی‌تواند نجات‌بخش باشد.

از سوی دیگر، بررسی تجارب موفق سایر کشورها دریچه جدیدی پیش روی سیاستگذاران می‌گشاید. در برخی کشورهای آسیای شرقی، ارتقاء فرهنگ استفاده از کلاه ایمنی با ایجاد نظام تشویقی–تنبیهی، پشتیبانی تولید و توزیع کلاه با کیفیت و ارزان و حتی آموزش مستقیم کودکان در مدارس و مهدکودک‌ها به منصه ظهور رسید. در ژاپن و ویتنام، پوشیدن کلاه ایمنی برای تمام اعضای خانواده، حتی کودکان همراه، اجباری و بدیهی است. اما در ایران، سیاست‌ها عمدتاً به تهدید و جریمه منحصر مانده و کمتر به تشویق، آموزش هدفمند و هم‌افزایی سازوکارهای اجتماعی برای نهادینه‌سازی یک رفتار ایمن توجه شده است.

ناکامی نهادها در استانداردسازی کیفیت و قیمت کلاه‌های ایمنی

بررسی وضعیت تولید و توزیع کلاه ایمنی هم یکی از نقاط مغفول در این زنجیره آسیب است. بسیاری از موتورسواران از کیفیت پایین، وزن بالا، و قیمت نامناسب کلاه‌ها گلایه دارند. واقعیت آن است که بازار و صنعت، پاسخگوی نیاز واقعی جامعه موتورسواران نبوده و دستگاه‌های مسئول از جمله وزارت صمت و نهادهای حمایت‌کننده از تولید، در تامین و استانداردسازی این ابزار کلیدی ایمنی چندان موفق نبوده‌اند. تنها با جسم و جان موتورسوار باید این بار را به دوش بکشد؛ آن هم در اکوسیستمی که او را به شکل کامل حمایت نمی‌کند.

جای خالی آموزش رسمی و مستمر نیز به‌شدت احساس می‌شود. آموزشگاه‌های رانندگی در آموزش تکمیلی خود کمتر بر استفاده الزامی و صحیح از کلاه ایمنی تأکید می‌کنند و حتی در آزمون‌های عملی، رعایت کامل این استاندارد عملاً چک نمی‌شود. پلیس راهور، وزارت آموزش و پرورش و رسانه‌ها در مقاطعی، پویش‌هایی برای نهادینه‌سازی این الزام آغاز کرده‌اند اما چرخ استمرار و پیگیری این پویش‌ها همواره کُند بوده و با عوض شدن مدیران یا شرایط اجتماعی، فراموش شده‌اند.

واقعیت دیگر، نقش رسانه‌ها در القای «ضدقهرمان‌های بی‌باک» بر پرده سینما و تلویزیون است. موتورسواران بی‌کلاه شناسه‌ای آشنا در بسیاری از فیلم‌ها و نمایش‌های ایرانی‌اند – همدلی و هم‌سرنوشتی با این شخصیت‌ها برای بعضی جوانان، بیش از آنکه پیامد آموزنده‌ای داشته باشد، موجب تشویق رفتار پرخطر شده است. همین جاست که تاثیرگذاری رسانه باید بازخوانی و اصلاح شود.

بار سنگین بی‌کلاهی بر دوش نظام سلامت

تحلیل پیامدهای این رفتار پرخطر اما محدود به بُعد انسانی و خانواده‌های داغدار نیست؛ بخش بزرگی از هزینه‌های تحمیلی بر نظام درمان و خدمات اجتماعی کشور ناشی از صدمات ناشی از فقدان کلاه ایمنی است. آمارها نشان می‌دهد که هزینه مستقیم درمان موتورسوارانی که دچار ضربه مغزی یا آسیب‌های جدی می‌شوند، سالانه ده‌ها میلیارد تومان فقط به سیستم سلامت تحمیل می‌کند و همین میزان صرفاً گوشه کوچکی از هزینه‌های پنهان ناتوانی، از کار افتادگی، از دست رفتن نیروی جوان و دستپاچگی خانواده‌ها را شامل می‌شود.

در واکنش به وضعیت موجود، مسئولان بارها وعده داده‌اند که سیاست‌های بازدارنده تشدید خواهد شد، اما این چرخه معیوب باز هم به جایگاه اول بازمی‌گردد: هشدار، جریمه، وقوع حادثه، غفلت جمعی و تکرار چرخه. به اذعان کارشناسان، این دست سیاست‌ها در کنار افزایش تولید و عرضه کلاه‌های باکیفیت و ارزان، باید با آموزش گسترده، استفاده از فناوری در ردیابی تخلفات، و البته، تقویت انگیزه‌های مثبت همراه شود. یکی از واقعیت‌هایی که در موضوع کمربند ایمنی به موفقیت رسید، تقویت نگاه اجتماعی و حتی ساخت هویتی جدید برای راننده قانون‌مدار بود که باید این روند از نو برای موتورسواران رقم بخورد.

جان انسان‌ها ارزشمند است؛ در شیوه‌هایتان بازنگری کنید

نکته پایانی آنکه، جامعه ایران بیش از هر چیز نیازمند بازنگری در نگاه به جان انسان است؛ جانی که ممکن است حتی با جریمه و هشدار هم به سادگی به سهل‌انگاری نجات پیدا نکند و تنها زمانی حفظ خواهد شد که امنیت و سلامت به عنوان یک سرمایه دسته‌جمعی و مسئولیتی همگانی در جان جامعه بنشیند. امروز، حادثه اتوبان سعیدی نه یک استثنا، که یک قاعده تکراری است و تنها با هم‌افزایی و اجرای عزم ملی در همه سطوح – از صنعت، آموزش، رسانه تا قانون‌گذاری و فرهنگ عمومی – می‌توان امیدی به تغییر داشت.

با تلخ‌ترین زبان، باید پذیرفت که اگر جان یک نفر، کالای کمیاب و گران‌بهایی تلقی شود، هرگز شاهد سوگواری‌های تکراری خانواده‌هایی نخواهیم بود که با غفلت، تنها یادگار عزیزشان را به ساده‌ترین شکل ممکن از دست می‌دهند. شاید حادثه امروز تلخ‌ترین هشداری باشد که جامعه باید آن را جدی بگیرد؛ پیش از آنکه نام یک نفر دیگر به لیست قربانیانِ نادیده‌گرفتنِ اصول سادهِ ایمنی افزوده شود.

 

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا