یک استاد شیمی دانشگاه تهران در گفت‌وگو آنا:

نخبگان دیده نمی‌شوند، سیاست‌زدگی علمی خطرناک است

نخبگان دیده نمی‌شوند، سیاست‌زدگی علمی خطرناک است
یک استاد باسابقه دانشکدگان علوم دانشگاه تهران، در گفت‌وگو با آنا با انتقاد از بی‌توجهی به نخبگان علمی، نسبت به عواقب سیاست‌زدگی در فضای علمی کشور هشدار داد. او معتقد است نبودِ حمایت پایدار، فرار استعدادها و افت کیفیت آموزش و پژوهش، از نشانه‌های کند شدن شتاب علمی ایران است.
نویسنده : علی فلاح

به گزارش آنا، در حالی که نهاد‌های علمی کشور با بحران خروج گسترده نخبگان، افت چشمگیر کیفیت آموزش، و کند شدن روند تولید علم مواجه‌اند، نگرانی‌ها درباره آینده علمی کشور هر روز بیشتر می‌شود. کارشناسان و صاحب‌نظران معتقدند مشکلات صرفاً محدود به کمبود بودجه یا تأثیر تحریم‌ها نیست، بلکه ریشه در نوع نگاه و سیاست‌گذاری‌ها دارد؛ نگرشی که به نخبگان اجازه نمی‌دهد به درستی دیده شوند و دانشگاهیان مستقل و پژوهشگران توانمند، به دلیل موانع سیاسی و ساختاری، میدان فعالیت و رشد علمی ندارند.

جهانبخش قاسمی، استاد تمام شیمی دانشگاه تهران، از جمله چهره‌هایی است که در گفت‌وگوی تفصیلی با خبرنگار آنا به نقد جدی شرایط کنونی می‌پردازد. او با اشاره به فقدان معیار‌های علمی در روند تصمیم‌گیری‌های مدیریتی، مشکلات فرار مغزها، و سلطه فضای غیرعلمی و سیاسی بر عرصه علم و پژوهش، تصویری روشن از چالش‌های پیش روی دانشگاه و نخبگان کشور ارائه می‌دهد و راهکار‌هایی برای بازگرداندن شتاب علمی به کشور مطرح می‌کند.

از نگاه او، تدوین برنامه پژوهشی توسط معاونت‌های دانشگاه ها، تقویت ارتباط دانشگاه با صنعت، تأمین حمایت مالی از استادان و دانشجویان دکتری، و ایجاد اکوسیستم فرهنگی پویا همراه با تعامل مؤثر اساتید با دانشجویان، مجموعه اقداماتی است که می‌تواند زمینه‌ساز بازگشت کشور به مسیر رشد علمی باشد.

با توجه به سخنان رهبری در خصوص کاهش شتاب علمی کشور، به نظر شما، اصلی‌ترین دلیل این اتفاق چیست؟

از دیدگاه من که سی سال تجربه در عرصه آموزش و پژوهش دانشگاهی دارم، مهم‌ترین مسئله این است که ما فاقد یک سیستم شفاف و برنامه‌مند در مدیریت پرسنلی علمی هستیم. اهداف علمی معینی برای خودمان در نظر نگرفته‌ایم و در کشور ما فعالیت‌ها به صورت جزیره‌ای انجام می‌شود.هر کسی آنچه را که مهم می‌داند دنبال می‌کند و در نتیجه، طرح‌ها و پروژه‌های متعددی مطرح می‌شوند، اما دستاورد‌های آنها عموماً عمومی‌اند و با نیاز‌های واقعی کشور ارتباط چندانی ندارند. علت عمده این امر همین رویکرد جزیره‌ای است.

عامل دیگری که در این کاهش شتاب علمی مؤثر است، فقدان بودجه برای کار‌های پژوهشی است. من در حوزه طراحی دارو و مواد جدید فعالیت می‌کنم باید بگویم دستگاه‌های ما بسیار قدیمی هستند. هزینه‌های انجام پروژه‌ها بسیار بالاست و منبع خاصی برای تأمین مالی آنها وجود ندارد. اگر به دانشگاه تهران سری بزنید، می‌بینید که وسایل اندازه‌گیری و شناسایی مواد ما قدمت چندین دهه دارند و عموماً ما مجبوریم از حقوق شخصی خود منابع را تأمین کنیم.

چه عوامل دیگری در کاهش شتاب علمی کشور مؤثر هستند؟

عامل مهم دیگری که به نظرم اثرگذار است، تخصیص منابع بر اساس جناح‌بندی‌های سیاسی است مثلاً اگر فرد شناخته‌شده‌ای در دانشگاه، پستی را به دست آورد، امکانات موجود را به سمت کسانی می‌برد که در راستای خط فکری سیاسی او قرار دارند. این برای علم، صنعت و فناوری بسیار دردناک و زجرآور است. افرادی که در این جناح‌بندی‌ها و بازی‌های سیاسی شرکت نمی‌کنند، مورد توجه قرار نمی‌گیرند. من یکی از آن دسته هستم و بسیاری از همکاران من نیز در این وضعیت قرار دارند.

روند جذب اعضای هیئت علمی نیزعالمانه نیست پارامتر‌های علمی شاید تنها ده تا بیست درصد نقش داشته باشند. آشنایی با افراد داخل گروه جذب، بیشترین تأثیر را دارد. ما در دانشگاه تهران حدود ۲۳۰۰ عضو هیئت علمی داریم. اگر اکنون به دانشگاه تهران مراجعه کنید، من شخصا در دفترم حضور دارم، اما شما ببینید چند استاد دانشگاه در دفتر خود حضور دارند و بعد مقایسه کنید با اساتید در یکی از دانشگاه‌های درجه سه یک کشور درجه دو اروپایی، یا با چین یا حتی با کشور بنگلادش، متأسفانه، بر پایه مشاهدات شخصی، تنها حدود سه تا چهار درصد از اعضای هیئت علمی را دیده‌ام که واقعاً دغدغه‌مند بوده و تمایل به انجام کار جدی داشته باشند. مسئله نگران‌کننده‌تر آن است که در نگاه کلی، بسیاری از آنها حتی دانش و توانایی لازم برای انجام مؤثر وظایف علمی و پژوهشی خود را ندارند.

اصلی‌ترین مشکلی که بر سر راه اساتید پژوهشگر و نخبه کشور وجود دارد چیست؟

مشکل اصلی، جزیره‌ای بودن فعالیت‌هاست باید بتوانیم با همکاران دانشگاه‌های دیگر ارتباط برقرار کنیم و پروژه‌هایی با دستاورد‌های ملی تعریف کنیم. من سعی کردم در دوره خدمتم، چند روش تفکر و پژوهش را با همکاری دیگران پایه‌گذاری کنم. افرادی هستند که توان و دلسوزی بیشتری دارند، اما از پتانسیل آنها استفاده نمی‌شود.

نقش جوانان و نخبگان جوان کشور را در این شتاب علمی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بهره هوشی دانشجویان کشور ما در بین چهار تا پنج کشور اول دنیاست. جوانان ما بسیار نجیب و باهوش هستند، فقط باید از ظرفیت آنها استفاده شود اما متاسفانه دانشجویان امروز بی‌انگیزه هستند و این بی‌انگیزگی از جامعه به آنها تزریق شده است.

من دو دانشجوی پسادکتری دارم که تقریباً حقوقشان را از جیب خودم می‌ پردازم آنها می‌توانند به راحتی مهاجرت کنند، اما در کشور مانده‌اند و فعالیت می‌کنند. با این حال، نه دانشگاه و نه هیچ نهادی آنها را استخدام نمی‌کند، در حالی که خروجی‌های زیادی دارند.

از لحاظ فرهنگی نیز مشکلاتی برای جوانان وجود دارد مثلاً من صبح که به دانشگاه می‌آیم، دانشجویی را با چشمان گریان می‌بینم که دارد برمی‌گردد برخی دانشجویان به دلیل برخورد‌های نامناسب در بدو ورود به دانشگاه، دچار ناراحتی می‌شوند و نسبت به محیط دانشگاه احساس دل‌زدگی پیدا می‌کنند؛ موضوعی که می‌تواند در تصمیم آنها برای مهاجرت نیز تأثیرگذار باشد. 

به نظر شما مهم‌ترین دلایل مهاجرت نخبگان و دانشجویان از کشور چیست و برای ایجاد امید به آینده و بهره‌مندی از ظرفیت آنها در داخل، چه اقداماتی باید انجام شود؟

یکی از موضوعات مهم در کاهش شتاب علمی کشور، مسئله مهاجرت نخبگان و دانشجویان است. به‌نظر می‌رسد یکی از دلایل اصلی این مهاجرت، ناهماهنگی میان خواسته‌های فکری و آرمانی جوانان با روند‌های حاکم بر جامعه باشد. این زاویه داشتن تا حدی طبیعی است، اما آنچه اهمیت بیشتری دارد، نبود چشم‌انداز روشن برای آینده این افراد در داخل کشور است. اگر بتوان به جوانان این اطمینان را داد که پس از فارغ‌التحصیلی می‌توانند همانند کشور‌هایی که قصد مهاجرت به آنها را دارند، آینده‌ای روشن برای خود بسازند از جمله دستیابی به شغل مناسب، امکان ازدواج و آغاز یک زندگی مطلوب قطعاً بخش قابل‌توجهی از مهاجرت‌ها کاهش خواهد یافت. در چنین شرایطی، می‌توان انتظار داشت که در طی چند سال، بیش از ۹۰ درصد این مهاجرت‌ها متوقف شود.

از منظر شخصی نیز، من به‌عنوان یک پدر اگر فرزندم تصمیم به مهاجرت بگیرد، طبعاً ناراحت خواهم شد؛ خودش نیز همین‌طور اما اگر زمینه‌ای فراهم باشد که بتواند ایده‌ها و طرح‌هایش را در کشور خود پیاده‌سازی کند، بدون تردید ماندن را ترجیح می‌دهد. نکته اساسی اینجاست که افراد باید بتوانند از تخصص خود استفاده کنند. کیفیت زندگی صرفاً به میزان درآمد وابسته نیست، بلکه احساس مفید بودن و اثربخشی نیز نقش مهمی در آن دارد. وقتی فرد احساس کند که حضورش مؤثر است و می‌تواند برای کشور خود مفید باشد، دلیلی برای ترک آن نخواهد داشت.

البته نباید از تأثیر عوامل تربیتی نیز غافل شد از فضای خانواده و دوران مدرسه گرفته تا نحوه پرورش در سال‌های ابتدایی زندگی، همگی در شکل‌گیری این تصمیم نقش دارند. با این حال، وقتی دانشجویی وارد دانشگاهی مانند دانشگاه تهران می‌شود، فردی آگاه و عاقل است و نباید او را نسبت به آینده ناامید کرد. او باید الگو‌های عملی از موفقیت در کشور خود ببیند.

وقتی برای یک جایگاه علمی یا شغلی، فراخوانی منتشر می‌شود و صد‌ها نفر برای آن موقعیت درخواست می‌دهند، نشان‌دهنده نبود تناسب میان عرضه و تقاضا در بازار کار است. جوانان باهوش هستند؛ وقتی مشاهده می‌کنند بسیاری از فارغ‌التحصیلان بیکار هستند، طبیعی است که با خود بگویند «چرا باید این مسیر را ادامه دهم؟» یا «چرا باید در این کشور بمانم؟» در چنین شرایطی، آن دسته از افراد که توانایی یا پشتوانه مالی دارند ولو با سختی تصمیم به مهاجرت می‌گیرند.

در واقع، این مهاجرت‌ها بیش از هر چیز، ناشی از نبود امید به آینده‌ای روشن برای نخبگان در داخل کشور است. اگر این امید ایجاد شود و مسیر بهره‌گیری واقعی از توان آنها هموار گردد، بی‌شک شرایط تغییر خواهد کرد. 

از نگاه شما دانشگاه فقط یک مرکز آموزشی است یا نقش گسترده‌تری دارد؟

دانشگاه یک اکوسیستم است وفقط یک مرکز درس و آزمایشگاه نیست. محیط اطراف، پارک‌ها، قهوه‌خانه‌ها و فضای فرهنگی آن نیز جزئی از این اکوسیستم است. ما دانشگاه را به کشور وارد کردیم، اما اکوسیستم آن را فراموش کردیم. در دانشگاه استانبول یا وین اتریش، فرهنگ دانشگاهی به محیط اطراف نیز نفوذ کرده است. در ایران، دانشجویان در پارک‌ها جمع می‌شوند، سیگار می‌کشند و قهوه می‌خورند و ما به عنوان اساتید با آنها ارتباط نمی‌گیریم.

بر اساس استاندارد‌های جهانی، چگونه باید اساتید و نخبگان مورد حمایت قرار گیرند؟

در دانشگاه‌های جهانی، استاد از صنعت یا نهاد‌های حمایت‌کننده، بودجه می‌گیرد و دانشجوی دکتری به عنوان یک شغل شناخته می‌شود. من با دانشجوی دکتری قرارداد می‌بندم و اهداف مشخصی تعیین می‌کنم. اما در ایران، دانشجویان دکتری مثل این هستند که یک اتوبوس پر از دانشجو را به دانشگاه‌ها می‌برند و بر اساس ظرفیتِ تعریف‌نشده، آنها را پیاده می‌کنند.

افزایش قیمت‌ها چه تأثیری بر پژوهش و آموزش داشته است؟

افزایش قیمت‌ها، به ویژه در چند سال اخیر، بسیار مؤثر بوده است. اگر سال ۹۶ یا ۹۷ را پایه در نظر بگیریم، برخی مواد شیمیایی یا تجهیزات سخت‌افزاری تا ده تا بیست برابر گران‌تر شده‌اند. حداقل نیاز یک دانشجو یک لپ تاپ است که در حال حاضر حداقل قیمت آن ۵۰ میلیون تومان است ودر این زمینه دانشجویان هیچ حمایتی نمی‌شوند. این یک حلقه مفقوده است.

از طرفی جوانان ما، به ویژه مردان، مسئولیت خانواده را بر دوش دارند و این موضوع کار را برای دانشجویان دکتری سخت می‌کند. بسیاری مجبورند از پدر و مادرشان پول بگیرند. از سوی دیگر، بازار کار برای فارغ‌التحصیلان ما بسیار بد است. وقتی یک موقعیت شغلی در دانشگاه تهران اعلام می‌شود، صد نفر درخواست می‌دهند. در نتیجه، دانشجویان مجبور می‌شوند به خارج از کشور بروند. ما زحمت می‌کشیم، دانشجو هم زحمت می‌کشد، اما در نهایت آنها به دانشگاه‌های خارجی می‌روند و متاسفانه برنمی‌گردند.‌ای کاش به فرمایشات و رهنمود‌های مقام معظم رهبری به‌درستی توجه می‌شد و درعمل نیز مورد پیگیری قرار می‌گرفت.

یکی دیگر از مشکلات، عدم توانایی اساتید برای تأمین حقوق دانشجویان است. من به عنوان استاد علوم پایه، از کجا می‌توانم طرحی ششصد میلیون تومانی بگیرم تا حقوق دانشجوی پسادکترای خود را بپردازم.

در حال حاضر روند اجرای طرح‌های پژوهشی از سمت شما ارائه می‌شود یا بالعکس از بالا به پایین صادر می‌شود؟

در راستای مدیریت منابع انسانی علمی، ضروری است معاونت پژوهشی دانشگاه یک برنامه چهار یا پنج‌ساله تدوین کند و محورهای اصلی فعالیت‌های پژوهشی را مشخص نماید. این معاونت به دلیل در اختیار داشتن کارنامه پژوهشی و تخصصی اعضای هیئت علمی، می‌تواند بر اساس سیاست‌های علمی کشور تعیین کند که دانشگاه در چه حوزه‌هایی باید تا پنج سال آینده به چه میزان پیشرفت دست یابد با این حال، چنین برنامه‌ریزی‌ در حال حاضر وجود ندارد. روال معمول این‌گونه بوده که صرفاً از اساتید و پژوهشگران درخواست عنوان‌هایی برای طرح‌های کلی شده است، بدون آن‌که گفت‌وگویی جدی درباره مشکلات، نیازها و دستاوردهای آن‌ها صورت گیرد.

در شرایط فعلی، دستاوردهای پژوهشی عملاً به چاپ مقاله محدود شده و بسیاری از دانشجویان نیز با هدف مهاجرت، تمام تلاش خود را صرف تولید مقاله می‌کنند در این میان، آنچه مغفول مانده، آموزش عمیق و پژوهش‌های بنیادینی است که منجر به تربیت انسان‌های توانمند و استمرار مسیر علمی اساتید در نسل‌های بعد شود. متأسفانه، این نوع انتقال علمی و تربیتی، کمتر در فضای دانشگاهی ما اتفاق می‌افتد.

به نظر شما اگر این مشکلات برطرف شود، به سطح ایده‌آلی در شتاب علمی می‌رسیم؟

یکی از الزامات اساسی در مسیر ارتقای نظام علمی کشور، آغاز فرآیند حل مشکلات از یک نقطه مشخص است. قرار نیست تمامی نارسایی‌ها به‌صورت کامل و در کوتاه‌مدت برطرف شود، بلکه می‌توان با یک هدف‌گذاری واقع‌بینانه در یک بازه زمانی چهار تا پنج‌ساله، بخشی از مشکلات را کاهش داد به‌عنوان نمونه، اگر در این بازه بتوان ۲۰ درصد از مشکلات موجود را حل کرد، این اقدام می‌تواند زمینه‌ساز کاهش بخش‌های دیگر نیز باشد.

این فرآیند مشابه واکسیناسیون است؛ زمانی که تنها ۳۰ درصد از یک جامعه واکسینه می‌شوند، به دلیل قطع زنجیره انتقال، اثرگذاری قابل توجهی در کنترل بیماری مشاهده می‌شود. در حوزه آموزش عالی نیز حل ۲۰ درصد از چالش‌ها می‌تواند به‌طور طبیعی مسیر رفع درصد‌های بعدی را هموار کند.

برای تحقق این هدف، معاونت‌های پژوهشی دانشگاه‌ها می‌توانند با برگزاری جلسات تخصصی و شناسایی دقیق مشکلات، اقدام به هدف‌گذاری و مستندسازی کنند. این فرآیند نیازی به نیروی انسانی گسترده ندارد؛ بلکه می‌توان از میان پنج دانشکده اصلی هر دانشگاه، پنج نفر از افراد آگاه و دارای اشراف به مسائل انتخاب و مأمور تدوین الگو‌های حل مسئله کرد تا بر اساس آن مسیر اجرایی مشخصی طراحی و دنبال شود.

انتهای پیام/

ارسال نظر
رسپینا
گوشتیران
قالیشویی ادیب