عملیات غرورآفرین مرصاد؛ تحلیلی بر جمله تاریخی حضرت امام خمینی

عملیات غرورآفرین مرصاد؛ تحلیلی بر جمله تاریخی حضرت امام خمینی
از زمان پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و بعد از شروع حوادث منتهی به عملیات مرصاد، هیچ پیامی از امام راحل نقل نشد به جز یک پیام ۳ خطی با این مضمون: «این نقطه حیاتی کفر و اسلام است و باید متر به متر جنگید و هیچ چیز از هیچکس پذیرفته نیست». این جمله رمز موفقیت یک عملیات بزرگ بود.

خبرگزاری آنا- علی رحمانی: اگر تاریخ ۸ سال دفاع مقدس در برابر رژیم بعث عراق و قدرت‌های استکباری حامی آن با دقت بررسی شود؛ نسل جوان ایرانی که قریب به اتفاق، آن دوران دفاع مقدس را به صورت زنده درک نکرده و با گوشت و پوست خویش مرارت‌های آن را لمس ننموده است؛ با تعجبی زایدالوصف درخواهد یافت که ایرانیان آن روزگار علاوه بر نبرد با دشمنی بیگانه در برابر مرز‌های خود با سازمانی به ظاهر با آرمان‌های انقلابی، اما در واقع خائن به ملت و میهن خویش در حال نبرد بودند.

 گفت و گوی زیر با دکتر «مهدی عباسی شاهکوه» دربرگیرنده بخشی از زوایای پنهان عملیاتی است که در روز‌های پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل توسط ایران و با هدف دفع تجاوز همه جانبه منافقین و صدام صورت گرفت و توسط رزمندگان اسلام «مرصاد» نامیده شد.

آنا: لطفاً زمینه‌ها و مهترین علل همدستی منافقین با صدام در زمان عملیات مرصاد را بیان فرمایید؟

منافقین از منظر گفتمانی و نگاه معرفتی هم با رژیم پهلوی هم با نظام جمهوری اسلامی در تضاد بودند. علت تضاد آنها با رژیم پهلوی این بود که آن را عنصر امپریالیسم می‌دانستند و علت مخالفت آنها با نظام جمهوری اسلامی این بود که براساس نگاه آنها نسبت به انقلاب باید یک حمله مسلحانه و آتشین همراه با خشونت اتفاق بیفتد و در واقع یک نگاه مارکسیستی به این حوزه داشتند. به علاوه منافقین نسبت به رهبری انقلاب مسئله داشتند. زیرا آنها در بهترین حالت پذیرای اسلام منهای روحانیت بودند؛ بنابراین در جریان شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی هم با قانون اساسی همراه نشدند و هم خود را از گردونه قدرت دور دیدند. کیش شخصیت رهبران منافقین و به خصوص مسعود رجوی هم مزید بر علت شد تا اینها از ابتدا خودشان را به عنوان اپوزیسیون جمهوری اسلامی تعریف کنند. برخی از اسناد ناظر بر این است که منافقین از ابتدای شکل‌گیری جمهوری اسلامی با سفارت عراق رفت‌و‌آمد‌ها و ارتباطاتی هم داشتند و طولی نمی‌کشد که در جریان جنگ تحمیلی از همان ابتدا به عنوان یک جریانی که علیه مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی فعالیت می‌کنند، اینها با ارتش بعثی عراق هم به همکاری پرداختند و در اقداماتی نظیر تخلیه اطلاعاتی و تلفنی تا انجام برخی عملیات‌های پراکنده و اجرای یکسری ترور‌ها (که در ادبیات سازمان با عنوان قطع سرانگشتان اختناق مطرح شد) شرکت کردند؛ و در برخی مواقع به عنوان مزدور و عنصر اطلاعاتی در زندان‌های ارتش بعث عراق به همکاری با استخبارات دولت صدام می‌پرداختند تا این که به تدریج به عنوان نیرو‌های نظامی به جنگ با ایران پرداختند و در سال ۱۳۶۶ ش نیروی تحت عنوان ارتش آزادی‌بخش تشکیل می‌دهند و تلاش می‌کنند که در کنار ارتش عراق به خصوص در منطقه مهران و غرب یکسری عملیات‌هایی را هم انجام دهند که بعضاً یکسری موفقیت‌های نسبی را هم به دست می‌آورند و در یکی از عملیات‌ها می‌توانند تعدادی از رزمندگان ایرانی را هم به اسارت بگیرند که همین اسرا بعداً در عملیات کذایی موسوم به فروغ جاویدان شرکت کردند که البته در حین عملیات هم تعداد زیادی از آنها فرار می‌کنند.

 زمانی که قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل توسط حضرت امام (ره) پذیرفته می‌شود منافقین خودشان را در یک بن‌بست می‌بینند و شرایط را این گونه تفسیر می‌کنند که به زودی رژیم بعث عراق و جمهوری اسلامی به دلیل شرایط ژئوپلتیک منطقه با هم کنار خواهند آمد و این آنها هستند که قیچی خواهند شد. برای همین چاره‌ای به جز این که صدام را به این نتیجه برسانند که باید دوباره به ایران حمله کند و خود نیز برای تصرف قدرت یا دست‌کم تجزیه چند استان از خاک ایران به کشور حمله کنند. برای همین با خرید سلاح و ماشین آلات به همراه انجام یکسری پیش‌بینی‌ها فراخوانی خطاب به نیرو‌های خود صادر نمودند و در نهایت چند روز پس از پذیرش قطعنامه با حدود ۵۰۰۰ نفر از نیرو‌های خود که البته همه آنها نیرو‌های نظامی نبودند و حدود ۱۶۰۰ نفر از اینها نیرو‌های زبده نظامی و چریک بودند و بقیه نیرو‌هایی بودند که حدود ۶ ماه آموزش نظامی دیده بودند به سمت ایران حرکت کردند. برخی از آنها هم بدون آمادگی قبلی از اروپا و ایران به سازمان منافقین ملحق شده بودند. به هر حال همه اینها با قرار گرفتن در یک ترتیبات نظامی تلاش می‌کنند تا با طرح شعار امروز مهران فردا تهران! طی یک حرکت کرگدن‌وار با عبور از مرز‌ها همه چیز را درو کنند و قدرت را به دست بگیرند.

آنا: نقش نیرو‌های درگیر و فرماندهان برجسته دوران دفاع مقدس در پیروزی عملیات مرصاد به چه نحو بود لطفاً با خوانش مخصوص به خود این مسئله را بیان کنید؟

عملیات مرصاد دو مرحله یا دو پله دارد پله دوم همین نامی است که با عنوان مرصاد معروف شده که می‌توان گفت یک عملیات آفندی در برابر منافقین و نیرو‌های عراقی است. چون نیرو‌های عراقی به وسیله جنگنده و توپخانه نیروی موسوم به ارتش آزادی بخش منافقین را حمایت می‌کردند. اما در پله نخست واقعاً یک غافلگیری اتفاق افتاد یعنی آنچه که مسعود رجوی مطرح می‌کند و براساس همان تاکتیک جنگی خود را انتخاب می‌کند این است که «بله در ایران یکسری اتفاقاتی افتاده است و حالا می‌توان با استفاده از عنصر غافلگیری در خاک ایران پیشروی نمود و قدرت را قبضه کرد.» 

تحلیل رجوی خیلی تحلیل غلطی نبود، اما آنچه که اتفاق می‌افتد حادثه‌ای عجیب و غریب و در حقیقت یک واقعه الهی است. یعنی شما ببینید ما در طول جنگ راهبردی را اتخاذ کردیم که طی آن این ایده مطرح شد که ما باید جبهه را گسترده کنیم و در غرب، کردستان و منطقه عمومی سلیمانیه اجرای عملیات کنیم که عموماً عملیات‌ها به ظاهر موفق بود، اما نمی‌توانست به هدف نهایی برسد که این خودش جای بحث دارد. اما به طور خاصه باید گفت نیرو‌های ما هشت سال در مناطق آبی، خاکی و ترکیبی جنگیده‌اند و دارای آمادگی جسمانی بالا و نیز حس امیدواری بسیاری نسبت به موفقیت در جنگ هستند. حالا شما نگاه می‌کنید و می‌بینید به قول مرحوم سردار شهید شوشتری هنگامی که با نیرو‌ها تماس می‌گیرد می‌بیند تنها یگانی که می‌تواند از آن به منظور عملیات استفاده کند یگانی است که از سمنان آمده است یعنی تیپ ۱۲ قائم. این تیپ به صورت خیلی اتفاقی وارد منطقه کوزران شده و در مقر صادقین مستقر شده است. نیرو‌هایی که آمده‌اند نیرو‌هایی هستند که آمادگی رزمی بالایی دارند. البته در این نیرو‌ها تعدادی جانباز، نیرو‌های سالخورده و تازه وارد وجود دارد ولی عمده نیرو‌ها زبده و از توان بالایی برخوردار هستند و بدون این که فرماندهی و سازماندهی رزمی (به شکل قوی) وجود داشته باشد؛ در سوم و چهارم مرداد ماه که هنوز عملیات مرصاد رخ نداده و نیرو‌های زیادی وارد منطقه نشده‌اند با ایجاد یک خاکریز اقدامات اطلاعاتی-عملیاتی را به سرعت انجام می‌دهند و نیرو‌های متخاصم را شناسایی و در برابر آنها مقاومت می‌کنند؛ مقاومتی که باعث می‌شود شکل سازماندهی خاص منافقین به هم بخورد تا چند ساعت بعد مرحوم شهید صیاد شیرازی بتواند بالای سر اینها قرار بگیرد و با نیرو‌های قهرمان هوانیروز عملیاتی را انجام دهد که دیگر این حرکت منافقین کاملاً متوقف شود. 

در ادامه این روند فرماندهان ما از تهران، قم سایر شهر‌ها حضور پیدا می‌کنند یک سازماندهی سنگینی اتفاق می‌افتد و منافقین از منظر رزمی به طور کامل مضمحل می‌شوند یعنی یکی از برکات عملیات مرصاد نابودی کامل نیروی رزمی منافقین بود، زیرا اگر چنین اتفاقی نمی‌افتاد بعد‌ها برای نظام جمهوری اسلامی خطرات کمی و کیفی بیشتری را در پی داشت. نقش بسیج و نیرو‌های مردمی در این واقعه نظامی خیلی پر‌رنگ‌تر از فرماندهان است. درست است که فرماندهانی مثل شهیدان شوشتری و صیاد شیرازی در میدان هستند، اما این نیرو‌های مجرب مردمی هستند که از حرکتی که نزدیک بود به کرمانشاه برسد جلوگیری می‌کنند، زیرا اگر دشمن به کرمانشاه می‌رسید با نگاه حیوان‌وار و درنده‌خویی که به عرصه جنگ داشت احتمالاً سپر انسانی ایجاد می‌کرد کما این که وقتی به نقاطی مانند اسلام‌آباد رسیده بود، بیمارستان‌هایی را آتش زده بود برخی را به دار آویخته بود و اقدامات خطرناک و وحشیانه دیگری نیز انجام داده بود؛ بنابراین اگر دشمن وارد کرمانشاه می‌شد اوضاع می‌توانست خیلی خطرناک شود.

آنا: تأثیر موضع گیری امام راحل عظیم الشأن را در بازه زمانی حمله مسلحانه منافقین از خاک عراق به خاک ایران چگونه ارزیابی می‌کنید؟

این جمله حضرت امام (ره) را باید با سخن ایشان در یازدهم فروردین سال ۱۳۶۷ ش مقایسه کرد. امام راحل حین لشکرکشی مجدد عراق بعد از صدور قطعنامه یک جمله خیلی معروفی خطاب به فرماندهان سپاه دارند و می‌فرمایند: «این نقطه حیاتی کفر و اسلام است یعنی نقطه شکست یا پیروزی اسلام یا کفر است و باید متر به متر جنگید و هیچ چیز از هیچ‌کس پذیرفته نیست. اینجا نقطه‌ای است که یا موجب می‌شود سپاه حیات پیدا کند دوباره در کشور و یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مرده‌ای شود.» 

این جمله امام (ره) باعث می‌شود که یک خون تازه‌ای به کالبد ملت ایران دمیده شود. درست است که این جمله خطاب به فرماندهان است و به صورت تلفنی توسط مرحوم حاج احمدآقای خمینی به فرماندهان سپاه انتقال داده شده، اما خیلی سریع پخش می‌شود. در این برهه زمانی کشور عراق در پنجاه و هشت لشکر است و برای اولین بار بعد از ۸ سال از سه جبهه میانی، شمالی و جنوبی خودش حمله به ایران را شکل می‌دهد یعنی منافقین یک بخش کوچکی از این جنگ مجدد هستند، اما این جمله امام (ره) باعث می‌شود که ملت ایران دوباره از خواب بیدار شوند. زیرا در بازه زمانی فروردین، اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۷ ش، یکسری اتفاقات گسترده‌ای رخ داده که همه اینها به نوعی باعث خمودگی، عدم انسجام و گسست و نارضایتی مردم و حتی رزمندگان شده، اما این جمله‌ای که امام می‌فرمایند انگار همه چیز را مانند سیلابی می‌شوید و باعث رویش دوباره آن می‌شود. 

ایشان در یازدهم فروردین ماه ۱۳۶۷ ش پیامی می‌دهند که گویی در تاریخ گم شده است. چون یک هفته بعد از این تاریخ انتخابات مجلس سوم است و آن موقع اوج درگیری‌های چپ و راست هم بود به نحوی که حتی در طول انتخابات برخی بحث تقلب در انتخابات را هم مطرح کردند. خب این مسائل یکسری دل زدگی‌ها و افسردگی‌هایی هم در جنگ و هم در جامعه شکل داده بود. امام راحل در تاریخ فوق یکسری صحبت‌هایی در مورد انتخابات و برخی مسائل دیگر دارند، اما در آخر یک جمله‌ای را به طور خاص در مورد جنگ می‌گویند ایشان می‌فرمایند: «این روز‌ها روز امتحان الهی است، امروز روز عاشورای حسینی است، امروز ایران کربلا است حسینیان آماده باشید.»

 این گفتار حضرت امام (ره) در رسانه‌ها نه به عنوان اتمام حجت ایشان در مورد جنگ بلکه به عنوان پیام حضرت امام ناظر بر برگزاری انتخابات و سرنوشت مجلس مطرح می‌شود. یعنی حتی رسانه‌ها هم طوری طراحی کرده‌اند که این جملات حضرت امام (ره) با تعبیراتی، چون حسینیان آماده باشید، امروز ایران کربلا است این طور نمود پیدا کند. خب مشخص است که این جملات ناظر بر جبهه جنگ است شما وقتی به سیره هشت ساله حضرت امام (ره) نگاه کنید، خواهید دید که ایشان تمرکزی بر روی این جبهه دارند و با گشودن جبهه‌های دیگر حتی در مناطقی مانند خلیج فارس و یا لبنان مخالف هستند. اما جریان سیاسی به این سمت می‌رود که تلاش شود تا قطعنامه‌ای پذیرفته شود که خیلی توفیری با دو قطعنامه قبلی هم ندارد. خیلی‌ها تلاش کرده‌اند که پذیرش این قطعنامه را به لحاظ حقوقی یک پیروزی جلوه دهند در حالی که در قطعنامه ۵۹۸ ما نه غرامت می‌گیریم، نه به صورت صریح کشور عراق به عنوان متجاوز مطرح می‌شود. البته عراق به عنوان آغازکننده جنگ شناخته می‌شود. همچنان که در همین جنگ ۱۲ روزه اسرائیل کلی تلاش کرد تا مشروعیت بین‌المللی به دست بیاورد که البته به دست هم نیاورد، اما تلاش کرد تا به افکار عمومی جهان بگوید ایران می‌خواهد من را از بین ببرد و من در حال اجرای اقدامی پیش‌دستانه هستم. وقتی از منظر حقوقی شما نگاه می‌کنید کشور عراق می‌توانست چنین بحثی را مطرح کند.

آنا: به عنوان حسن ختام لطفاً تحلیلی از وضعیت سازمان نفاق در عصر پسامرصاد داشته باشید؟

 خب منافقین در عملیات مرصاد ضربه خیلی سهمگینی می‌خورند و نیرو‌های زبده آنها در جریان این عملیات کشته یا اسیر می‌شوند. در عین حال حمایت‌های غرب به ویژه کشور فرانسه و آمریکا باعث می‌شود که اینها پس از مرصاد در حوزه اطلاعاتی و جاسوسی و به عنوان نوعی سرباز جنگ نرم به نفع غرب وارد میدان شوند. به عنوان مثال در موضوع پرونده هسته‌ای ایران این سازمان نفاق است که تلاش می‌کند تا از ایران در این زمینه جاسوسی کند. به علاوه اینها تلاش می‌کردند تا از نارضایتی‌های موجود در جامعه ایران سوءاستفاده کنند مثلاً اگر کارگران در شهر کوچکی نسبت به حقوق خود حرف و اعتراضی داشتند اینها می‌آمدند و مصادره به مطلوب می‌کردند و بحث را سیاسی می‌کردند در واقع یکی از ضرباتی که سازمان منافقین به جامعه ایران زد این بود که مسائل صنفی و معیشتی جامعه ایران را تبدیل به مسئله سیاسی-امنیتی می‌کرد با هدف این که دیالوگ بین حاکمیت و مردم شکل نگیرد یا مثلاً در بحران‌ها و اعتراضات خیابانی که شکل می‌گرفت منافقین از طریق جاسوسان خود و تطمیع برخی از افرادی که مشکلاتی داشتند تلاش می‌کردند تا در این اعتراضات خودنمایی کنند و آن اعتراضات را جریانی علیه ماهیت نظام جمهوری اسلامی جلوه دهند. در واقع می‌توان گفت به طور کلی نقش سازمان نفاق این بود که اولاً در برخی دادگاه‌های بین المللی (به عنوان مثال در دادگاه میکونوس در سال ۱۳۷۶) یکسری شهادت‌هایی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران بدهد. ثانیاً برخی دیپلمات‌های ما را به عنوان عنصر نامطلوب و سربازان دیکتاتوری معرفی کند و در نهایت در حوزه جاسوسی از مسائل مربوط به امنیت ملی مانند پرونده هسته‌ای و نیز ترور برخی فرماندهان مثل ترور شهید صیاد شیرازی و بعضی از دانشمندان هسته‌ای ما نقش آفرینی کند.

انتهای پیام/

ارسال نظر
رسپینا
گوشتیران
قالیشویی ادیب