قبل از عاشق شدن، خوب نگاه کن!

در طول یک هفته، «سسیلی نابْلِر» (Cecilia Nubler) روزنامهنگار آمریکایی، در خانه سالمندانی که مادرش در آن زندگی میکند، با افراد بالای ۸۰ سال به گفتوگو نشست. آنچه او کشف کرد، نه فقط داستانهایی از گذشته، بلکه تکههای کوچکی از خرد و حقیقتهای پنهان بود. آنچه میخوانید، روایتی است از زبان او، همراه با تحلیلهای اجتماعی و روانشناختی درباره هر نکته.
قبل از ازدواج، طرف مقابلت را خوب بشناس
زنی در اوایل دهه ۸۰ زندگیاش گفت: «حدود یک سال طول میکشد تا ماهیت واقعی یک نفر آشکار شود، حتی در صمیمیترین رابطهها. یک انسان میتواند، بهطور متوسط، اختلالات روانشناختی خود را برای حدود یک سال پنهان کند.»
او اضافه میکند: «آهسته پیش برو. واقعاً وقت بگذار قبل از اینکه جهش بزرگی انجام بدهی. همه اول، بهترین نسخه از خودشان را نشان میدهند. اما گاهی آن نقاب میافتد. نگذار گیر بیفتی.»
در جامعهای که فرهنگ «سریع وارد رابطه شدن» و ازدواجهای آنی فراگیر شده است، این هشدار اهمیت زیادی دارد. سالمندان با تجربیات زیسته خود میدانند که شناخت عمیق، زمانبر است و نمیتوان فقط با ظاهر یا حس اولیه به رابطهای پایدار رسید.
مطالعات نشان میدهند مرحله ماهعسل روابط (احساس خوشی، صمیمیت و شور اولیه) معمولاً بین ۶ ماه تا ۲ سال طول میکشد. شناخت واقعی زمانی اتفاق میافتد که بحرانها، تعارضها و چالشها ظاهر شوند. شخصیت پایدار در بلندمدت نمایان میشود، نه در اوج احساسات اولیه.
به پزشکهایت گوش بده، اما آگاه باش
با زنی بازنشسته که متخصص زنان و زایمان بود صحبت کردم. بحث مفصلی درباره یائسگی و زندگی بعد از ۵۰ داشتیم. او گفت: «تحقیق کن، ولی در بیشتر موارد به پزشکها گوش بده. آنها میدانند چه میکنند.»
سپس با خنده گفت: «نه، جدی میگم.» و تأکید کرد: «هیچ ایرادی ندارد که نظر دوم یا سوم بگیری. ولی قبل از اینکه دیر بشه، بخون و گوش بده.»
با گسترش اینترنت و اطلاعات پزشکی در فضای مجازی، مردم اغلب دچار سردرگمی و بیاعتمادی نسبت به پزشکان شدهاند. اما گفته این زن متخصص، پل میزند میان اعتماد به تخصص و مسئولیت شخصی برای آگاهی و تحقیق.
اعتماد به پزشک عامل مهمی در رضایت از درمان و همکاری بیمار است. اما رویکرد عقلانی، نه اطاعت کورکورانه، در سلامت روانی سالمندان بسیار کلیدی است. دریافت چند نظر، نشاندهنده استقلال تصمیمگیری است و به کاهش اضطراب پزشکی کمک میکند.
زمان باارزش است، چون آدمها از دست میروند
«چیزی که مادرم خیلی ساده گفت، عمیقاً در من ماند: سختی پیدا کردن دوستهای جدید... نه به خاطر سازگاری یا همنشینی، بلکه به خاطر ترس از اینکه با کسی صمیمی شوی و بعد او را از دست بدهی.»
او گفت: «وقتی اینجا آمدم، با زنی فوقالعاده بامزه دوست شدم، اما ظرف شش ماه، او از دنیا رفت. این اتفاق بارها میافته. هیچوقت بهش عادت نمیکنی. هیچوقت آماده نیستی.»
سالمندان با از دست دادن مکرر دوستان، نهتنها با سوگهای مداوم مواجهاند، بلکه دچار تضعیف شبکههای اجتماعی خود میشوند. بسیاری از آنها بهجای انزواطلبی از روی خجالت، از ترس دلبستگی و غم از دست دادن، کناره میگیرند.
از منظر روانشناسی فقدان، این تجربه میتواند منجر به سوگ پیچیده یا «سوگ تعلیقی» شود؛ جایی که فرد به دلیل انتظار از دست دادن دوباره، از شکلگیری روابط تازه اجتناب میکند. ارائه حمایت روانی و آموزش تابآوری عاطفی در سالمندان از این نظر ضروری است.
اگر نمیخواهی ساعت ۴:۳۰ شام بخوری، مجبور نیستی
«حتی اگر در خانه سالمندان شام ساعت ۵ سرو میشود، این به معنای آن نیست که باید همان موقع بخوری. میتوانی در ظرف بریزی و بعد بخوری. یا بخوابی وقتی دلت میخواهد.»
مردی گفت:«فقط، چون همهمون در یک جا زندگی میکنیم، به این معنا نیست که همه یک نفر شدهایم. ما جغد شبداریم، مرغ سحرخیز داریم، و هر پرنده دیگری که فکرش را بکنی. این هنوز هم زندگی خودته.»
دوستش با خنده اضافه کرد: «اگر دلت خواست ساعت ۱۲ شب بازی ماژونگ کنی، بکن!»
فرهنگ رایج درباره سالمندان اغلب بر پایه کلیشههایی، چون خواب زودهنگام، غذاهای ساده، و زندگی یکنواخت شکل گرفته است. اما آنچه سالمندان میگویند، دفاع از تنوع سبک زندگی در هر سنی است.
احساس کنترل فرد بر زمانبندی زندگیاش، یکی از عوامل اصلی رضایت روانی است. سالمندانی که هنوز قدرت تصمیمگیری درباره فعالیتها، خواب، غذا و تفریح دارند، سطح بالاتری از عزتنفس و امید به زندگی را تجربه میکنند.
انتهای پیام/