وقتی گذشته همیشه در دسترس است، چه چیزی از دست میرود؟
دیدن دوباره لحظات دردناک گذشته، مانند آن خاطراتی که سالها در ذهن چرخیدهاند، وقتی بهصورت مومیاییشده در برابر ما ظاهر میشوند، هم شگفتانگیز است و هم آزاردهنده. مسئله اینجاست که اغلب خاطرات دشوار اصولا ثبت نمیشوند؛ نه عکسی از آنها هست و نه ویدئویی. آنچه باقی میماند، بیشتر شبیه خاطراتی در سایهاند؛ خاطراتی اجتنابی که از درد فاصله میگیرند و در حافظه پنهان میمانند.
در این مقاله، مجله NewYorker به تحلیل تاثیر شبکههای اجتماعی بر هویت فردی با استناد بر کتاب «در پایان فراموشی: بزرگ شدن با رسانههای اجتماعی» پرداخته است. کیت آیکهورن (Kate Eichhorn)، نویسنده کتاب، نگران است که رشد در فضای آنلاین، توانایی ما را در ویرایش خاطرات و ادامه دادن زندگی، مختل کند.
خاطرات شفافی که دیگر قابل تغییر نیستند
سال گذشته خوابی عجیب دیدم. پدرم و من در کانالی صنعتی که شبیه مترو بود، قدم میزدیم، هزاران ماهی که در پرورشگاه بزرگ شده بودند به آن کانال رها میشدند. ماهیها دور پاهای ما جمع شده و لغزنده بودند و من در آن حالت رویایی میدانستم که آنها فکر میکنند در حال غرقشدناند؛ انگار باید مرگ را تجربه کنند تا به بزرگسالی برسند. روز بعد این خواب را برای پدرم تعریف کردم و او گفت وقتی سه ساله بودم و در پیتسبرگ زندگی میکردیم، مرا به دیدن تریلیای برد که ماهیهای کپور را در استخر مصنوعی پمپاژ میکرد. من آن موقع خیلی کوچک بودم که چیزی به خاطر بیاورم، اما این تصویر در ناخودآگاهم هک شده بود و بیستوپنج سال بعد دوباره سر برآورد.
امروزه تصویری ناخواسته از گذشته در حافظه ما ظاهر میشود و این امری عادی است. ساعتها صرف مرور عکسهایمان میکنیم؛ عکسهایی که زندگی روزمرهمان را به شکلی بیسابقه ثبت کردهاند. فیسبوک در ۲۰۰۴ بهوجود آمد و در سال ۲۰۱۵، طبق کتاب «پایان فراموشی: بزرگ شدن با شبکههای اجتماعی»، مردم در هر ساعت سی میلیون تصویر در اسنپچت به اشتراک میگذاشتند و والدین بریتانیایی به طور متوسط سالی نزدیک به دویست عکس از فرزندشان در فضای مجازی منتشر میکردند. دوران کودکی که برای نسلهای قبلی پر از راز و رمز بود، حالا به شکلی شگفتآور قابل دسترسی است.
آیکهورن دو وجه قضیه را میبیند. از یک سو، کودکان و نوجوانان اکنون کنترل بیشتری نسبت به گذشته دارند. در گذشته، بزرگترها اراده کودکان را نادیده میگرفتند یا تصویری آرمانی از بیگناهی و پاکی به آنها تحمیل میکردند. بزرگسالان کتاب مینوشتند، با دوربینهای گران عکس میگرفتند، و نقاشی سفارش میدادند؛ همه اینها کودکی را به عنوان موضوعی برای نگاه به گذشته ثبت میکردند، نه تجربهای که کودکان در آن سهیم باشند. ورود عکسهای فوری ارزانقیمت در دهه ۱۹۶۰ به کودکان امکان داد خودشان ابزار تولید را در دست بگیرند و با آمدن اینترنت، آنها به درجهای بیسابقه از خودمختاری رسیدند. «اگر زمانی کودکی توسط بزرگسالان ساخته و ضبط و بازتاب داده میشد، امروز دیگر این طور نیست» آیکهورن مینویسد. «امروزه جوانان خود تصاویرشان را میسازند و بدون دخالت بزرگسالان منتشر میکنند.»
انتخاب میکنیم چه چیزی را به یاد بیاوریم و چه چیزی را به افسانه شخصی خود اضافه کنیم
فناوری جدید، به ویژه تلفنهای هوشمند، امکان روایت زندگیمان را فراهم میکند؛ انتخاب میکنیم چه چیزی را به یاد بیاوریم و چه چیزی را به افسانه شخصی خود اضافه کنیم. برای آیکهورن، این ادامه همان روند قدیمی، اما مرموزی است که انسانها همواره در ناخودآگاه انجام دادهاند. فروید این خاطرات ذهنی را «خاطرات پردهای» مینامید و معتقد بود ما آنها را برای نرم کردن یا پنهان کردن تجربیات دردناک به کار میبریم. انسانها همیشه تلاش کردهاند سختیهای حافظه را به چیزی قابل تحمل و آشنا تبدیل کنند. شبکههای اجتماعی فقط ما را در این کار ماهرتر کردهاند.
خطر اصلی دیگر ناپدید شدن خاطرات نیست، بلکه احتمال وجود خاطراتی ابدی است
از سوی دیگر، این کتاب هشدار میدهد که این رسانهها ممکن است به کسانی که میخواهند از گذشته خود فاصله بگیرند، اجازه ندهند خاطرات را بهطور کامل و تمیز ویرایش و کنار بگذارند. این فقط ما نیستیم که پست میکنیم؛ دوستان و خانواده معمولا بدون اجازه ما زندگیمان را مستند میکنند. او نگران است که بزرگ شدن در فضای آنلاین توانایی ما را برای ویرایش خاطرات و عبور از آنها محدود کند. «خطر اصلی دیگر ناپدید شدن کودکی نیست، بلکه احتمال وجود کودکی ابدی است.» به عبارتی ما ممکن است خاطرات پردهای را بهجانخریدن صفحات نمایش تبدیل کرده باشیم.
شبکههای اجتماعی اشتباهات را بزرگنمایی میکند و آنها را برای همیشه ثبت میکند
پایداری برخی تصاویر برای برخی از افراد مشکل بیشتری ایجاد میکند. بعضی لحظات نه به دلیل ثبت شدن بلکه به دلیل غیرقابل پاک شدن بودنشان، آسیبزا میشوند. آیکهورن معتقد است نوجوانی باید فضای تجربه و آزمایش داشته باشد. در این دوره که روانشناس اریک اریکسون آن را «تعلیق روانی و اجتماعی» مینامد، فرد میان آنچه در کودکی آموخته و آنچه باید در بزرگسالی توسعه دهد معلق است. جامعه به نوجوانان اجازه میدهد ریسک کنند بدون ترس از پیامد، تا هویت واقعی و مرکزی خود را کشف کنند. اینترنت حریم خصوصی این دوران را مختل کرده، اشتباهات را بزرگنمایی میکند و آنها را برای همیشه ثبت میکند. دانشگاهها و کارفرمایان امروز حسابهای شبکههای اجتماعی را برای سنجش شخصیت بررسی میکنند. آیکهورن کمتر به این موضوع میپردازد که این تهدید چگونه نوجوانان امروز را تحت فشار قرار میدهد.
نسلی که فرصت آزمایش آزادانه یا بازآفرینی هویت خود را ندارد
او به نوعی حق انسانی کلی اشاره میکند که با منافع شرکتهای فناوری در تضاد است: «فراموشی، آن منبع طبیعی و بدیهی که همه انسانها داشتند، اکنون در برابر منافع شرکتهای فناوری قرار گرفته است.». او با ایدهآلیسمی دلنشین معتقد است ما حق فراموش کردن داریم. اما او همچنین به «حق فراموش شدن» اشاره میکند که نام مستعاری برای مقررات حریم خصوصی داده در اروپا و جنبشهای مقابله با افشای نام کودکان در رسانهها است. به هر حال، منظور او این است که توانایی جدا شدن از خود گذشته و ورود به هویتی جدید، یک آرمان است. ما همچنین حق داریم همان گونه که هستیم باقی بمانیم. در برخی موارد، حفظ هویت در برابر شکستهای بزرگ، مهمتر از گذراندن دوره شورش و تجدید حیات است.
وقتی بخش زیادی از زندگی از طریق لنز دوربین ثبت میشود، آیا تجربه نیز به امری از دور و صرفا قابل مشاهده بدل نمیشود؟ جایی که آشفتگی زندگی واقعی دیگر لمس نمیشود، بلکه فقط دیده میشود.
عکسهای آنلاین برای به اشتراک گذاشتن تجربهاند نه خلق خاطره
آیا همه عکسها مستند هستند؟ در کتاب «عکس اجتماعی» ناتان جورجنسون، جامعهشناس، نظریه جالبی مطرح میکند: بیشتر عکسهای آنلاین برای به اشتراک گذاشتن تجربهاند نه خلق خاطره. او میگوید سلفیها کمتر تصویری واقعی از خود ما، در زمان و مکان هستند و بیشتر تصویری بصری از ایده «من» به شمار میآیند. آنها واحدهای ارتباطیاند، بیشتر مانند ایموجی یا هیروگلیف؛ فاقد زمینه مشخص و معمولا در قالب مجموعهای دیده میشوند. از این رو عکسهایی که ناپدید میشوند، مثل داستانهای اینستاگرام و اسنپچت رایج شدهاند. وی همچنین توضیح میدهد چرا عکس غذاها زیاد ذخیره نمیشود؛ چون معمولا ارزش هنری ندارند.
عکسها افراد را «مومیایی» و آنها را در سکونی غمانگیز محبوس میکنند
جورجنسون معتقد است عکاسی اجتماعی نحوه دیدن ما را تغییر میدهد؛ فرایندی که با آمدن دوربین آغاز شده و همچنان در حال تحول است. نوجوانان نوعی «سایبورگ» هستند و تلفنهایشان چشمهای مکانیکیاند که تجربهشان را تفسیر میکنند. «ثبت لحظه یعنی درگیر بودن با تجربه خودمان به جای اینکه منفعلانه آن را رها کنیم.» او بر خلاف آیکهورن نگران این نیست که اینترنت مانع دفن نسخههای گذشته خودمان شود. او بیشتر از مرگ، از عکسها میترسد. عکسها افراد را «مومیایی» و آنها را در سکونی غمانگیز محبوس میکنند؛ سکونی که میخواهد از دست دادن را جبران کند، اما در واقع زندگی را میکشد. او از تاثیر راهآهن بر ادراک انسانی میگوید که چگونه سرعت و شیشههای قطار، طبیعت را به سطحی صاف و قابل پیشبینی تبدیل میکند؛ چیزی که نه تجربه میشود، نه درون آن سفر میکنیم، بلکه فقط دیده و مصرف میشود. «وقتی بخش زیادی از زندگی از طریق لنز دوربین ثبت میشود، آیا تجربه نیز به امری از دور و صرفا قابل مشاهده بدل نمیشود؟ جایی که آشفتگی زندگی واقعی دیگر لمس نمیشود، بلکه فقط دیده میشود.»
انتهای پیام/